Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is particularly difficult
U
یک دشواری ویژه دارد
chaplain
U
کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد
chaplains
U
کشیشی که عبادتگاه ویژه دارد
search
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searches
U
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
garbage
U
اصط لاحی که در آن دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
gigo
U
اصط لاحی که بیان میکند دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
sea power
U
قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
to watch for certain symptoms
U
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
special interest groups
U
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
speciality
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialty
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
U
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
idiocrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
praetorial
U
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
datum
U
اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
conizance
U
اطلاع
awareness
U
اطلاع
knowledge
U
اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
advice
U
اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
know how
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
information
U
اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
notification
U
اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
well-read
U
با اطلاع
well read
U
با اطلاع
versed
U
با اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
communication
U
اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
notice
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
word
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
consciousness
U
اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
reported
U
اطلاع دادن
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
notify
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
report
U
اطلاع دادن
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
information
U
اطلاع دادن
notified
U
اطلاع دادن
prospectuses
U
اطلاع نامه
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
tip-offs
U
اطلاع نهانی
notice
U
توجه اطلاع
noticed
U
توجه اطلاع
notices
U
توجه اطلاع
noticing
U
توجه اطلاع
precognition
U
اطلاع قبلی
tip-off
U
اطلاع نهانی
notifying
U
اطلاع دادن
advice note
U
یادداشت اطلاع
tip off
U
اطلاع نهانی
unadvised
U
بدون اطلاع
reports
U
اطلاع دادن
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
letter of a
U
اطلاع نامه
previews
U
اطلاع قبلی
informatics
U
اطلاع رسانی
inking
U
اطلاع مختصر
misknow
U
بی اطلاع بودن از
preview
U
اطلاع قبلی
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
global knowledge
U
اطلاع سراسری
prospectus
U
اطلاع نامه
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
message
U
حجم اطلاع مشخص
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
let me know
U
بمن اطلاع دهید
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
messages
U
حجم اطلاع مشخص
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
U
اطلاع دادن چغلی کردن
inform
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
loutish
U
بیشعور خام دست وبی اطلاع
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
compares
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
attentions
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
compared
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
compare
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domain
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domains
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
comparing
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
despatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
questionnaires
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaire
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
despatching
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
dispatch
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
matches
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
output
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
match
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
outputs
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
outputs
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
redundant
U
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
input
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
inputted
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
effective
U
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp
U
عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
searches
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
asis
U
Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
chain
U
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searchingly
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains
U
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
search
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched
U
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
distribute
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
cyclic
U
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
logic seeking
U
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
adhoc
U
ویژه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com