English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
informatics U اطلاع رسانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
fix U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
Other Matches
joins U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join U ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
harmfulness U زیان رسانی
finalization U بپایان رسانی
finalization U انجام رسانی
purveyance U اذوقه رسانی
photoconductivity U نور رسانی
electrification U برق رسانی
transduction U ورا رسانی
errand U پیغام رسانی
errands U پیغام رسانی
fuel injection U سوخت رسانی
hydraulician U عالم به علم اب رسانی
damage density U چگالی اسیب رسانی
information U استخبار خبر رسانی
gunlock U وسیله اتش رسانی
feed pump U پمپ سوخت رسانی
power feed cable U کابل برق رسانی
power supply mains U شبکه برق رسانی
fuel supply pump U پمپ سوخت رسانی
fuel supply line U لوله سوخت رسانی
flexible fuel tubing U لوله سوخت رسانی قابل انعطاف
supercharger U دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
civil military action U عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
upgrading U به روز رسانی [معاوضه قسمتهای قدیمی] [مهندسی]
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
updated U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update U 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
joint petroleum office U دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
uninformed U بی اطلاع
unimformed U بی اطلاع
notification U اطلاع
awareness U اطلاع
ill informed U بی اطلاع
appreciation [awareness] U اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] U اطلاع
unknowing U بی اطلاع
ill-informed <adj.> U بی اطلاع
knowledge U اطلاع
consciousness U اطلاع
unwitting U بی اطلاع
learning U اطلاع
nescious U بی اطلاع
conscious mind U اطلاع
unawares U بی اطلاع
unaware U بی اطلاع
advice U اطلاع
know how U اطلاع
communication U اطلاع
unknowingly U بی اطلاع
information U اطلاع
datum U اطلاع
deep read U با اطلاع
acquaintance U اطلاع
notice U اطلاع
intelligence U اطلاع
word U اطلاع
warning U اطلاع
tip-off U اطلاع
conizance U اطلاع
unknowable U بی اطلاع
well read U با اطلاع
well-read U با اطلاع
versed U با اطلاع
uniformed U بی اطلاع
criticaster U ناقد بی اطلاع
noticing U توجه اطلاع
notices U توجه اطلاع
noticed U توجه اطلاع
inking U اطلاع مختصر
tip-offs U اطلاع نهانی
global knowledge U اطلاع سراسری
misknow U بی اطلاع بودن از
tip-off U اطلاع نهانی
prospectuses U اطلاع نامه
knowledge of results U اطلاع از نتایج
tip off U اطلاع نهانی
notice U توجه اطلاع
prospectus U اطلاع نامه
advice note U یادداشت اطلاع
letter of a U اطلاع نامه
unadvised U بدون اطلاع
preview U اطلاع قبلی
previews U اطلاع قبلی
information U اطلاع دادن
precognition U اطلاع قبلی
notified U اطلاع دادن
notifies U اطلاع دادن
notifying U اطلاع دادن
reported U اطلاع دادن
reports U اطلاع دادن
attention U اخطارجهت اطلاع به
attentions U اخطارجهت اطلاع به
a piece of information U یک تکه اطلاع
report U اطلاع دادن
unpolitical U بی اطلاع ازسیاست
notify U اطلاع دادن
innervation U عصب رسانی عصب گیری
Please let me know. U لطفا"به من اطلاع دهید
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
publicises U به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice. U اطلاع قبلی یک ماهه
messages U حجم اطلاع مشخص
notify the public U به اطلاع عموم رساندن
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
gibberish U اطلاع بی معنا و بی استفاده
he is in the know U اطلاع ویژه دارد
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
As you are well informed… U همانطور که اطلاع دارید
message U حجم اطلاع مشخص
publicizing U به اطلاع عموم رساندن
mininformation U اطلاع یا خبر نادرست
tipping U انعام اطلاع منحرمانه
tip U انعام اطلاع منحرمانه
publicised U به اطلاع عموم رساندن
let me know U بمن اطلاع دهید
publitize U به اطلاع عموم رساندن
to let know U خبردادن به اطلاع دادن
publicising U به اطلاع عموم رساندن
publicize U به اطلاع عموم رساندن
publicized U به اطلاع عموم رساندن
publicizes U به اطلاع عموم رساندن
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
misinforming U اطلاع غیر صحیح دادن
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
misinforms U اطلاع غیر صحیح دادن
precognitive U وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foredknowlege U اطلاع قبلی علم غیب
informs U اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinformed U اطلاع غیر صحیح دادن
He did it with his fathers knowledge. U با اطلاع پدرش اینکار راکرد
informing U اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs U اطلاع دادن چغلی کردن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
informing U اطلاع دادن چغلی کردن
inform U اطلاع دادن چغلی کردن
If not , please let me know. U درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
inform U اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinform U اطلاع غیر صحیح دادن
whom it may concern U برای اطلاع افراد ذیربط
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
prevue U قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
compare U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing U بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
attention U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
loutish U بیشعور خام دست وبی اطلاع
inkling U اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
attentions U به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
domains U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain U اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
dispatch U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
entered U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
dispatches U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaire U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaires U نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
enters U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
matches U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match U جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
output U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
despatched U عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
distributes U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distribute U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave U مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
outputs U داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output U عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
distributing U ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
redundant U که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
gas sentinel U مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
inputted U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
input U انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
effective U نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp U عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
search U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searchingly U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chain U لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searched U بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
distributing U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
distributes U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
logic seeking U چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distribute U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
queried U که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com