Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
message
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
U
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
garnishment
U
اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
inferences
U
بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference
U
بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
joined
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
U
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
trusts
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trusted
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
trust
U
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
update
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
U
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
datum
U
اطلاع
nescious
U
بی اطلاع
notice
U
اطلاع
acquaintance
U
اطلاع
well-read
U
با اطلاع
conizance
U
اطلاع
intelligence
U
اطلاع
deep read
U
با اطلاع
unimformed
U
بی اطلاع
awareness
U
اطلاع
know how
U
اطلاع
communication
U
اطلاع
tip-off
U
اطلاع
warning
U
اطلاع
word
U
اطلاع
ill informed
U
بی اطلاع
knowledge
U
اطلاع
notification
U
اطلاع
uninformed
U
بی اطلاع
versed
U
با اطلاع
information
U
اطلاع
well read
U
با اطلاع
unknowable
U
بی اطلاع
unknowing
U
بی اطلاع
unknowingly
U
بی اطلاع
appreciation
[awareness]
U
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
U
اطلاع
unawares
U
بی اطلاع
unwitting
U
بی اطلاع
unaware
U
بی اطلاع
ill-informed
<adj.>
U
بی اطلاع
uniformed
U
بی اطلاع
consciousness
U
اطلاع
advice
U
اطلاع
conscious mind
U
اطلاع
learning
U
اطلاع
attentions
U
اخطارجهت اطلاع به
unadvised
U
بدون اطلاع
global knowledge
U
اطلاع سراسری
criticaster
U
ناقد بی اطلاع
notifying
U
اطلاع دادن
unpolitical
U
بی اطلاع ازسیاست
advice note
U
یادداشت اطلاع
information
U
اطلاع دادن
notified
U
اطلاع دادن
notifies
U
اطلاع دادن
notify
U
اطلاع دادن
prospectuses
U
اطلاع نامه
previews
U
اطلاع قبلی
preview
U
اطلاع قبلی
a piece of information
U
یک تکه اطلاع
tip off
U
اطلاع نهانی
tip-off
U
اطلاع نهانی
noticing
U
توجه اطلاع
notices
U
توجه اطلاع
tip-offs
U
اطلاع نهانی
report
U
اطلاع دادن
noticed
U
توجه اطلاع
notice
U
توجه اطلاع
reported
U
اطلاع دادن
reports
U
اطلاع دادن
prospectus
U
اطلاع نامه
letter of a
U
اطلاع نامه
inking
U
اطلاع مختصر
misknow
U
بی اطلاع بودن از
informatics
U
اطلاع رسانی
knowledge of results
U
اطلاع از نتایج
attention
U
اخطارجهت اطلاع به
precognition
U
اطلاع قبلی
publicize
U
به اطلاع عموم رساندن
messages
U
حجم اطلاع مشخص
message
U
حجم اطلاع مشخص
publicizing
U
به اطلاع عموم رساندن
publicising
U
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
U
به اطلاع عموم رساندن
Please let me know.
U
لطفا"به من اطلاع دهید
publicized
U
به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . .
U
هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know
U
بمن اطلاع دهید
A one-month notice.
U
اطلاع قبلی یک ماهه
publitize
U
به اطلاع عموم رساندن
notify the public
U
به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed…
U
همانطور که اطلاع دارید
to pass on
[information or news]
U
به بقیه اطلاع دادن
mininformation
U
اطلاع یا خبر نادرست
gibberish
U
اطلاع بی معنا و بی استفاده
tipping
U
انعام اطلاع منحرمانه
tip
U
انعام اطلاع منحرمانه
publicises
U
به اطلاع عموم رساندن
publicised
U
به اطلاع عموم رساندن
to let know
U
خبردادن به اطلاع دادن
he is in the know
U
اطلاع ویژه دارد
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
misinforms
U
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
U
اطلاع دادن چغلی کردن
inform
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
inform
U
اطلاع دادن چغلی کردن
foredknowlege
U
اطلاع قبلی علم غیب
informs
U
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
U
اطلاع دادن مستحضر داشتن
compuserve
U
شبکه اصلی اطلاع رسانی
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
misinforming
U
اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
whom it may concern
U
برای اطلاع افراد ذیربط
misinform
U
اطلاع غیر صحیح دادن
incognizant
U
بدون اطلاع غیر وارد
He did it with his fathers knowledge.
U
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
precognitive
U
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
If not , please let me know.
U
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
domains
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
domain
U
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
compares
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
U
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish
U
بیشعور خام دست وبی اطلاع
attentions
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
inkling
U
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
The professor knows what he is talking about.
U
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
attention
U
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
well informed
U
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
despatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distribute
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output
U
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
output
U
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
despatches
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
french leave
U
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
questionnaire
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaires
U
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
despatching
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch
U
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing
U
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
match
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
matches
U
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
input
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
inputted
U
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel
U
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
negligent escape
U
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
redundant
U
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
some one
U
شخصی
personae
U
شخصی
personal
U
شخصی
persona
U
شخصی
personas
U
شخصی
ones
U
شخصی
civil
U
شخصی
civilians
U
شخصی
civilian
U
شخصی
private
U
شخصی
one
U
شخصی
personable
U
شخصی
privates
U
شخصی
informal
U
شخصی
effective
U
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp
U
عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
personal property
U
اموال شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
private motive
U
غرض شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
personal pronouns
U
ضمائر شخصی
personal computer
U
کامپیوتر شخصی
personal pronoun
U
ضمیر شخصی
personal computers
U
کامپیوتر شخصی
proenomen
U
نام شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com