Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
central pastry kitchen
U
اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
field kitchen
U
اشپزخانه صحرایی
infrastructures
U
تاسیسات ثابت پادگانی ساختمانهای پادگانی
cook hole
U
اشپزخانه
cookery
U
اشپزخانه
kitchen
U
اشپزخانه
galley
U
اشپزخانه
kitchens
U
اشپزخانه
galley
U
اشپزخانه قایق
cook house
U
اشپزخانه اردو
cook house
U
اشپزخانه کشتی
kitchen stuff
U
لوازم اشپزخانه
cook of mess
U
نوبتچی اشپزخانه
kitchenware
U
فروف اشپزخانه
kitchenette
U
اشپزخانه کوچک
caboose
U
اشپزخانه کشتی
roll kitchen
U
اشپزخانه متحرک
utensils
U
لوازم اشپزخانه
galley
U
اشپزخانه کشتی
kitchenettes
U
اشپزخانه کوچک
utensil
U
لوازم اشپزخانه
hogwash
U
گنداب اشپزخانه
sink
U
دست شویی اشپزخانه
culinary
U
مربوط به اشپزخانه اشپخانهای
dressers
U
میز یاقفسه اشپزخانه
diet kitchen
U
اشپزخانه بیماران فقیر
sinks
U
دست شویی اشپزخانه
dresser
U
میز یاقفسه اشپزخانه
kitchen utensils
U
فروف واسباب اشپزخانه
pigwash
U
گنداب اشپزخانه که بخوکان میدهند
pig's wash
U
گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
scullery
U
جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
chuck wagon
U
واگن اشپزخانه و وسایل اشپزی ترن
kitchen cabinet
U
اشکاف یا گنجه مخصوص فروف اشپزخانه
sculleries
U
جای شستن فروف کثیف اشپزخانه
slop
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
U
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
scullery
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
sculleries
U
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
mess sergeant
U
گروهبان اشپزخانه گروهبان غذا
bleacher
U
صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
presidial
U
پادگانی
presidiary
U
پادگانی
post property
U
اموال پادگانی
garrison forces
U
نیروهای پادگانی
post flag
U
پرچم پادگانی
base shop
U
تعمیرگاه پادگانی
provost court
U
دادگاه پادگانی
garrison flag
U
پرچم پادگانی
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
base reserves
U
ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
garrison forces
U
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
tenant
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
outdoor
U
صحرایی
campestral
U
صحرایی
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
voles
U
موش صحرایی
field hospitals
U
بیمارستان صحرایی
field hospital
U
بیمارستان صحرایی
call boxes
U
تلفن صحرایی
bindweed
U
نیلوفر صحرایی
landrail
U
ابچلیک صحرایی
call box
U
تلفن صحرایی
caracal
U
گربه صحرایی
can
U
مستراح صحرایی
gerbils
U
موش صحرایی
oat
U
جو صحرایی یولاف
canning
U
مستراح صحرایی
cans
U
مستراح صحرایی
latrine
U
توالت صحرایی
crab apple
U
سیب صحرایی
crab apples
U
سیب صحرایی
abutilon
U
خطمی صحرایی
vole
U
موش صحرایی
scabiosa
U
مامیثای صحرایی
gerbil
U
موش صحرایی
field glasses
U
عینک صحرایی
prison camps
U
زندان صحرایی
ratton
U
موش صحرایی
pavilions
U
چادر صحرایی
pavilion
U
چادر صحرایی
fieldmice
U
موش صحرایی
fieldmouse
U
موش صحرایی
orienteering
U
مسابقهی دو صحرایی
prison camp
U
زندان صحرایی
artillery
U
توپخانه صحرایی
english mercury
U
اسفناج صحرایی
drumhead court martial
U
محاکمه صحرایی
field work
U
کار صحرایی
field atrillery
U
توپخانه صحرایی
field wire
U
سیم صحرایی
fieldartillery
U
توپخانه صحرایی
good henry
U
اسفناج صحرایی
good king
U
اسفناج صحرایی
field stockade
U
ذخایر صحرایی
fiedl fortifications
U
استحکامات صحرایی
field army
U
ارتش صحرایی
field exercise
U
خدمات صحرایی
field exercise
U
تمرین صحرایی
field glass
U
دوربین صحرایی
field shop
U
کارگاه صحرایی
field ration
U
جیره صحرایی
outsentry
U
پاسدار صحرایی
field radio
U
بی سیم صحرایی
out guard
U
گشتی صحرایی
mentha piperita
U
نعناع صحرایی
rat
U
موش صحرایی
field archery
U
تیراندازی صحرایی
field notes
U
یادداشتهای صحرایی
field laboratory
U
ازمایشگاه صحرایی
gerbille
U
موش صحرایی
corn parsley
U
جعفری صحرایی
field maintenance
U
نگهداری صحرایی
corn mayweed
U
بابونه صحرایی
field shop
U
تعمیرگاه صحرایی
field gun
U
توپ صحرایی
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
dodder
U
کتان صحرایی لرزیدن
field round
U
یک دور تیراندازی صحرایی
field officer
U
افسر عملیات صحرایی
fields
U
زمینه رزمی صحرایی
field arrow
U
تیرهای تیراندازی صحرایی
field
U
زمینه رزمی صحرایی
hudson seal
U
خز موش صحرایی امریکا
dodders
U
کتان صحرایی لرزیدن
convertible table
U
میز صحرایی تا شونده
fielded
U
زمینه رزمی صحرایی
tare
U
ویسیای صحرایی ماشک
hunter's round
U
نوعی مسابقه صحرایی
field manual
U
ائین نامه صحرایی
fieldpiece
U
تفنگ یا توپ صحرایی
field commands
U
یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
land girl n
U
دختری که کارهای صحرایی میکرد
lemming
U
موش صحرایی قطب شمال
coyotes
U
گرگ صحرایی امریکای شمالی
lemmings
U
موش صحرایی قطب شمال
field operating
U
فعال درصحرا رده صحرایی
field radio
U
رادیوی قابل حمل صحرایی
hock
U
گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
coyote
U
گرگ صحرایی امریکای شمالی
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
fieldwork
U
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field event
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
out door
U
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
ess
U
دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
peafowl
U
قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
field events
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
steeplechase
U
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases
U
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
equestrian events
U
مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
field expedient
U
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
cross country
U
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
green
U
چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
greenest
U
چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
out post
U
پاسدار پست نگهبانی پاسداری دادن پاسدار صحرایی
pioneer heliport
U
فرودگاه هلی کوپتر صحرایی فرودگاه موقت
camp chair
U
صندلی سفری صندلی صحرایی
hares
U
خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
hare
U
خرگوش صحرایی گوشت خرگوش
inalterable
U
ثابت
incommutable
U
ثابت
fixed bridge
U
پل ثابت
sustains
U
ثابت
sustained
U
ثابت
sustain
U
ثابت
leger or ledger
U
ثابت
changeless
U
ثابت
thetic
U
ثابت
fixing
U
ثابت
disputeless
U
ثابت
settled
U
ثابت
constants
U
ثابت
constant
U
ثابت
fiducial
U
ثابت
fix
U
ثابت
fixes
U
ثابت
thetical
U
ثابت
firmer
U
ثابت
equable
U
ثابت
unshaken
U
ثابت
steadying
U
ثابت
steadier
U
ثابت تر
pat
U
ثابت
pats
U
ثابت
steady
U
ثابت
firm
U
ثابت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com