Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
refute
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuted
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refutes
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
refuting
U
اشتباه کسی را اثبات کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
range error
U
اشتباه در تخمین دریایی اشتباه بردی اشتباه برد
affirmatory
U
کلمه اثبات عبارت اثبات
demonstrating
U
اثبات کردن
supporting
U
اثبات کردن
corroborates
U
اثبات کردن
corroborated
U
اثبات کردن
corroborate
U
اثبات کردن
demonstrates
U
اثبات کردن
proving
U
اثبات کردن
deraign
U
اثبات کردن
substantiates
U
اثبات کردن
corroborating
U
اثبات کردن
substantiating
U
اثبات کردن
asserts
U
اثبات کردن
prove
U
اثبات کردن
proved
U
اثبات کردن
proves
U
اثبات کردن
prover
U
اثبات کردن
asserting
U
اثبات کردن
asserted
U
اثبات کردن
assert
U
اثبات کردن
demonstrate
U
اثبات کردن
substantiated
U
اثبات کردن
affirm
اثبات کردن
substantiate
U
اثبات کردن
demonstrated
U
اثبات کردن
glitches
U
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
glitch
U
یک اشتباه کوچک که باعث ایجاد اشتباه در انتقال اطلاعات میشود
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
vindicates
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicated
U
اثبات بیگناهی کردن
vindicate
U
اثبات بیگناهی کردن
bear record to
U
تصدیق یا اثبات کردن
vindicating
U
اثبات بیگناهی کردن
to demonstrate a proposition
U
قضیهای را اثبات کردن
substantiating
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiate
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
substantiated
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
substantiates
U
با دلیل ومدرک اثبات کردن
evincibly
U
بطوریکه بتوان اثبات کردن
out of place
<idiom>
U
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
averred
U
اثبات کردن تصدیق کردن
affirmed
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirming
U
اثبات کردن تصریح کردن
affirms
U
اثبات کردن تصریح کردن
aver
U
اثبات کردن تصدیق کردن
averring
U
اثبات کردن تصدیق کردن
avers
U
اثبات کردن تصدیق کردن
misconstrue
U
اشتباه کردن
slips
U
اشتباه کردن
slip-ups
U
اشتباه کردن
mistakes
U
اشتباه کردن
misconstrues
U
اشتباه کردن
slip-up
U
اشتباه کردن
to make a mistake
U
اشتباه کردن
goofing
U
اشتباه کردن
goofed
U
اشتباه کردن
mistaking
U
اشتباه کردن
misconstruing
U
اشتباه کردن
mistake
U
اشتباه کردن
misconstrued
U
اشتباه کردن
goof
U
اشتباه کردن
slip up
U
اشتباه کردن
miscue
U
اشتباه کردن
blunder
U
اشتباه کردن
make a mistake
<idiom>
U
اشتباه کردن
trip up
<idiom>
U
اشتباه کردن
blundered
U
اشتباه کردن
fumbles
U
اشتباه کردن
mistook
U
اشتباه کردن
blundering
U
اشتباه کردن
fumbled
U
اشتباه کردن
fumble
U
اشتباه کردن
to make an error
U
اشتباه کردن
goofs
U
اشتباه کردن
slip
U
اشتباه کردن
blunders
U
اشتباه کردن
slipped
U
اشتباه کردن
to goof up
[American E]
U
اشتباه کردن
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
I consider that a mistake.
[I regard that as a mistake.]
U
این به نظر من اشتباه است.
[این را من اشتباه بحساب می آورم.]
misthink
U
اشتباه فکر کردن
to believe wrong
U
اشتباه گمان کردن
confuse
U
باهم اشتباه کردن
to stumble in one's speech
U
درسخنرانی اشتباه کردن
bobbles
U
پی درپی اشتباه کردن
bobble
U
پی درپی اشتباه کردن
miscalculate
U
اشتباه محاسبه کردن
miscalculated
U
اشتباه حساب کردن
miscalculated
U
اشتباه محاسبه کردن
miscalculates
U
اشتباه حساب کردن
miscalculates
U
اشتباه محاسبه کردن
miscalculating
U
اشتباه حساب کردن
miscalculate
U
اشتباه حساب کردن
confuses
U
باهم اشتباه کردن
miscalculating
U
اشتباه محاسبه کردن
hallucinate
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
To lead someone astray.
U
کسی رادچار اشتباه کردن
hallucinated
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
miscarrying
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarry
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
miscarries
U
صدمه دیدن اشتباه کردن
eat humble pie
<idiom>
U
پذیرفتن اشتباه وعذرخواهی کردن
hallucinating
U
هذیان گفتن اشتباه کردن
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
eat crow
<idiom>
U
مجبور کردن کسی به اشتباه وشکست
to blame somebody for something
U
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
foul up
<idiom>
U
با یک اشتباه احمقانه همه چیز را خراب کردن
to hit the wrong key
[on the PC/phone/calculator]
U
اشتباه تایپ کردن صفحه
[کلید یا تلفن]
to make a typing error
[mistake]
U
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
to make a typo
[American E]
U
اشتباه تایپ کردن
[صفحه کلید یا تلفن]
to make
[commit]
a faux pas
U
اشتباه اجتماعی کردن
[در رابطه با رفتار بین مردم]
fluffs
U
نرم کردن اشتباه کردن
fluffing
U
نرم کردن اشتباه کردن
fluff
U
نرم کردن اشتباه کردن
fluffed
U
نرم کردن اشتباه کردن
malfunctioned
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctions
U
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
datum error
U
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
delivery error
U
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
positiveness
U
اثبات
agument
U
اثبات
proving
U
اثبات
verification
U
اثبات
shows
U
اثبات
showed
U
اثبات
demonstration
U
اثبات
ascertainment
U
اثبات
proofs
U
اثبات
proof
U
اثبات
demonstrations
U
اثبات
show
U
اثبات
assertion
U
اثبات
subantiation
U
اثبات
vindication
U
اثبات
substantiation
U
اثبات
positivity
U
اثبات
fumbles
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumbled
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
fumble
U
از کف دادن اتفاقی توپ اشتباه کردن در کنترل توپ گوی لاکراس به زمین افتاده
positivist
U
اثبات گرا
burden of proof
U
بار اثبات
burden of proof
U
وفیفه اثبات
demonstrative
U
اثبات کننده
provable
U
قابل اثبات
ascertainable
U
اثبات پذیر
manifestative
U
اثبات کننده
self-evident
U
بی نیاز از اثبات
demonstrator
U
اثبات کننده
justificatory
U
اثبات کننده
theorem proving
U
اثبات نظریه
positivism
U
اثبات گرایی
provability
U
قابلیت اثبات
proof
U
اثبات
[ریاضی]
verifiability
U
اثبات پذیری
predication
U
اثبات موعظه
documentation
U
اثبات بامدرک
demonstratively
U
ازراه اثبات
demonstrators
U
اثبات کننده
affirmation
U
تصدیق اثبات
demonstration
U
اثبات تجربی
onus probandi
U
بار اثبات
demonstrations
U
اثبات تجربی
indemonstrable
U
اثبات نا پذیر
program proving
U
اثبات برنامه
onus of proof
U
بار اثبات
in proof of
U
برای اثبات
in order to prove
U
برای اثبات
hold up
<idiom>
U
اثبات حقیقت
proven
U
اثبات شده
affirmations
U
تصدیق اثبات
ontology probandi
U
بار اثبات
logical positivism
U
اثبات گرایی منطقی
proving a will
U
اثبات صحت وصیتنامه
burden of proof
U
مسئوولیت اثبات ادعا
self evidence
U
بی نیازی از اثبات بدیهیت
provably
U
بطور اثبات پذیر
probatory
U
دال بر اثبات مشروط
evidance in substanttiation of claims
U
ادله اثبات دعوی
veritable
U
قابل اثبات حقیقت
demonstrably
U
قابل شرح یا اثبات
demonstrable
U
قابل شرح یا اثبات
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
probative
U
دال بر اثبات مشروط
come in handy
<idiom>
U
اثبات مفید بودن
in p of my statement
U
برای اثبات گفته خودم
in proof of his statement
U
برای اثبات گفته خود
disproves
U
اثبات کذب چیزی راکردن
disproved
U
اثبات کذب چیزی راکردن
premisses
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
premised
U
قضیه ثابت یا اثبات شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com