English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
unsaturate U اشباع نشده
unsaturated U اشباع نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
polyunsaturated U دارای حلقههای اشباع نشده
ethylene U هیدرو کربن اشباع نشده
poly unsaturated fat U پلی چربی اشباع نشده
unsaturate U ترکیب اشباع نشده
unsaturated U ترکیب اشباع نشده
unsaturated fat U چربی اشباع نشده
Other Matches
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete U انجام نشده پر نشده
concentration U اشباع
concentrations U اشباع
suffusion U اشباع
satiation U اشباع
impregnation U اشباع
saturated U اشباع
saturation U اشباع
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
saturates U اشباع کردن
saturate U اشباع کردن
imbuing U اشباع کردن
imbues U اشباع کردن
imbued U اشباع کردن
imbue U اشباع کردن
imbibes U اشباع کردن
satiating U اشباع شدن
satiates U اشباع شدن
satiated U اشباع شدن
satiate U اشباع شدن
saturating U اشباع شدن
saturating U اشباع کردن
waterlogged U ازاب اشباع
saturated U اشباع شده
voltage saturation U اشباع ولتاژی
voltage saturation U اشباع اند
sodden U اشباع شده
imbibing U اشباع کردن
imbibed U اشباع کردن
imbibe U اشباع کردن
saturates U اشباع شدن
degree of saturation U درجه اشباع
current saturation U اشباع اند
overfull employment U اشباع اشتغال
pervasivenness U قوه اشباع
steep U اشباع کردن
satiable U قابل اشباع
saturable U اشباع شدنی
saturant U اشباع شده
satiable U اشباع شدنی
plate saturation U اشباع اند
neural satiation U اشباع عصبی
filament saturation U اشباع افروزه
color saturation U اشباع رنگ
filament saturation U اشباع دمایی
impregnant U اشباع شده
steepest U اشباع کردن
ingraft U اشباع کردن
magnetic saturation U اشباع اهن
magnetic saturation U اشباع مغناطیسی
anode saturation U اشباع اند
saturator U اشباع کننده
temperature saturation U اشباع دمایی
subsaturation U شبه اشباع
saturation current U جریان اشباع
subsaturated U نزدیک به اشباع
saturation factor U ضریب اشباع
saturation capacity U گنجایش اشباع
zine of saturation U منطقه اشباع
saturated zone U منطقه اشباع
saturate U اشباع شدن
saturation state U رژیم اشباع
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
subsaturated U نیمه اشباع شده
suffusing U پوشاندن اشباع کردن
saturated fat U چربی اشباع شده
suffused U پوشاندن اشباع کردن
suffuse U پوشاندن اشباع کردن
chroma U درجه اشباع رنگ
saturated air U هوای اشباع شده
indoctrinating U اغشتن اشباع کردن
chalk-line U [ریسمان اشباع شده با گچ]
saturated soil paste U خمیر خاک اشباع
saturated transistor U ترانزیستور اشباع شده
saturated fats U چربی اشباع شده
under szturated rock U سنگ زیر اشباع
pervasiveness U قوه سرایت یا اشباع
saturant U بحد اشباع رسیده
indoctrinated U اغشتن اشباع کردن
indoctrinates U اغشتن اشباع کردن
indoctrinate U اغشتن اشباع کردن
suffuses U پوشاندن اشباع کردن
soaks U بوسیله مایع اشباع شدن
soak U بوسیله مایع اشباع شدن
inundate U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene U هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
inundating U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundated U زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
geraniol U الکل اشباع شده مایع و معطر
oilite bushing U بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock U چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening U سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
zero air voids unit weight U وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
unbowed U خم نشده
uncharged U پر نشده
uninspected <adj.> U ممیزی نشده
unexamined <adj.> U ممیزی نشده
unevaluated <adj.> U ممیزی نشده
unchecked <adj.> U ممیزی نشده
untested <adj.> U ممیزی نشده
uncoditioned U قطعی نشده
unaudited <adj.> U ممیزی نشده
unbowed U سر کوب نشده
untested <adj.> U امتحان نشده
uncircumcised U ختنه نشده
uncleared U ترخیص نشده
uninspected <adj.> U امتحان نشده
uncoditioned U شرط نشده
undeeded U در سندقید نشده
untested <adj.> U ارزیابی نشده
unaudited <adj.> U ارزیابی نشده
uninspected <adj.> U ارزیابی نشده
unexamined <adj.> U ارزیابی نشده
tenantless U اشغال نشده
unevaluated <adj.> U ارزیابی نشده
unchecked <adj.> U ارزیابی نشده
the date was not specified U نشده بود
unaccommodated U فراهم نشده
unaccomplished U انجام نشده
unbacked U رام نشده
undefined U تعریف نشده
in sheets U صحافی نشده
unverified <adj.> U امتحان نشده
increate U افریده نشده
inedited U منتشر نشده
inedited U چاپ نشده
inextinct U نیست نشده
innascible U زایده نشده
in quires U صحافی نشده
unverified <adj.> U ممیزی نشده
imperforate U منگنه نشده
unverified <adj.> U ارزیابی نشده
intemerate U بی ناموس نشده
unverified <adj.> U بازرسی نشده
unverified <adj.> U آزمایش نشده
roughdry U اطو نشده
untested <adj.> U آزمایش نشده
unissued <adj.> U منتشر نشده
unissued <adj.> U توزیع نشده
unverified <adj.> U کنترل نشده
sightless U دیده نشده
unverified <adj.> U تست نشده
non switched line U خط گزینه نشده
unverified <adj.> U بررسی نشده
unverified <adj.> U تایید نشده
custom uncleared U ترخیص نشده
unpublished U چاپ نشده
untested <adj.> U تایید نشده
uninspected <adj.> U تایید نشده
unexamined <adj.> U تایید نشده
unchecked <adj.> U تایید نشده
unaudited <adj.> U تایید نشده
untested <adj.> U کنترل نشده
unaudited <adj.> U بررسی نشده
unchecked <adj.> U بررسی نشده
unevaluated <adj.> U بررسی نشده
unpublished U نشر نشده
unquestioned U استنتاق نشده
unquestioned U بررسی نشده
unquestioned U بحث نشده
untested <adj.> U بررسی نشده
uninspected <adj.> U بررسی نشده
unexamined <adj.> U بررسی نشده
uninspected <adj.> U کنترل نشده
unexamined <adj.> U کنترل نشده
unbleached <adj.> U سفیدگری نشده
unreconstructed U بازسازی نشده
Before it is too late. While there is stI'll time. U تا دیر نشده
undeterred <adj.> U منصرف نشده
undyed <adj.> U رنگرزی نشده
unaudited <adj.> U آزمایش نشده
unevaluated <adj.> U کنترل نشده
unchecked <adj.> U کنترل نشده
unaudited <adj.> U کنترل نشده
uninspected <adj.> U آزمایش نشده
unexamined <adj.> U آزمایش نشده
unevaluated <adj.> U آزمایش نشده
unchecked <adj.> U آزمایش نشده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com