Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
means
U
استطاعت وسایل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reaches
U
استطاعت
ability
U
استطاعت
means
U
استطاعت
abilities
U
استطاعت
reaching
U
استطاعت
reached
U
استطاعت
reach
U
استطاعت
afford
U
استطاعت داشتن
afforded
U
استطاعت داشتن
affording
U
استطاعت داشتن
affords
U
استطاعت داشتن
aman of means
U
ادم دارایا با استطاعت
means tests
U
سنجش استطاعت مالی
means test
U
سنجش استطاعت مالی
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear
U
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu
U
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
tackle
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
U
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers
U
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
U
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering
U
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
U
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
to live beyond one's means
U
بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
excess property
U
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channelled
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
U
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map
U
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps
U
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
U
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
U
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays
U
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors
U
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept
U
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
cryptoancillary equipment
U
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
pioneer tools
U
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids
U
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
basics
U
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic
U
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items
U
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kit
U
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
U
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
plants
U
وسایل
facilities
U
وسایل
furniture
U
وسایل
means
U
وسایل
assets
U
وسایل
accouterment
U
وسایل
media
U
وسایل
plant
U
وسایل
chaffing gear
U
وسایل ضد سایش
erosion
U
فرسایش وسایل
communication channels
U
وسایل ارتباطی
chaffing gear
U
وسایل ضد ساییدگی
cable accessory
U
وسایل کابل
captured material
U
وسایل اغتنامی
cryptodevice
U
وسایل رمز
building plant
U
وسایل ساختمان
check out equipment
U
وسایل ازمایشگاهی
auxiliary equipment
U
وسایل کمکی
installing
U
از کارانداختن وسایل
install
U
از کارانداختن وسایل
fitment
U
وسایل نصب
fitments
U
وسایل نصب
layouts
U
ترتیب وسایل
scuba diving
U
غواصی با وسایل
salvaging
U
وسایل اسقاطی
salvages
U
وسایل اسقاطی
installs
U
از کارانداختن وسایل
bedding
U
وسایل خواب
auxiliary equipment
U
وسایل یدکی
mnemonics
U
وسایل یادیار
artificial suporters
U
وسایل محافظتی
artificial aids
U
وسایل کمکی
accessory equipment
U
وسایل یدکی
salvaged
U
وسایل اسقاطی
utensils
U
وسایل اسباب
utensil
U
وسایل اسباب
salvage
U
وسایل اسقاطی
cryptomaterial
U
وسایل رمز
furtherance
U
تهیه وسایل
subsistence
U
وسایل زیست
Home appliances
U
وسایل خانگی
loading facilities
U
وسایل بارگیری
sonic equipment
U
وسایل اوایی
means of production
U
وسایل تولید
mess gear
U
وسایل غذاخوری
sonic equipment
U
وسایل اوازی
scuba diver
U
غواص با وسایل
sundry items
U
وسایل متفرقه
tentage
U
وسایل چادر
tentage
U
وسایل چادرزنی
tentage
U
وسایل چادرها
test equipment
U
وسایل ازمایش
war material
U
وسایل جنگی
tools of research
U
وسایل تحقیقات
essential elements
U
وسایل ضروری
layout
U
ترتیب وسایل
pool equipment
U
وسایل تعمیرگاه
mess kit
U
وسایل غذاخوری
dust collection equipment
U
وسایل گردگیری
fabricator
U
سازنده وسایل
rigging warrant
U
فهرست وسایل
utility
U
وسایل رفاهی
attachment
U
وسایل وابسته
push botton
U
وسایل خودکار
plugs
U
ورودی که به وسایل مختلف
plugging
U
ورودی که به وسایل مختلف
splint
U
وسایل شکسته بندی
plug
U
ورودی که به وسایل مختلف
salvage group
U
گروه بازیابی وسایل
stockage
U
وسایل موجودی در انبار
servicae life
U
عمر خدمتی وسایل
pictorial
U
وسایل تصویری یا تصویرنهایی
twin plug
U
دو شاخه وسایل برقی
two pin plug
U
دو شاخه وسایل برقی
salvages
U
اوراق کردن وسایل
golf bag
U
کیف وسایل گلف
salvaged
U
اوراق کردن وسایل
salvage
U
اوراق کردن وسایل
incoming traffic
U
جاده وسایل که می آیند
Other means of transport
U
سایر وسایل نقلیه
utensil plug
U
دو شاخه وسایل برقی
gasman
U
مکانیک وسایل گازسوز
banks
U
مجموعهای از وسایل مشابه
bank
U
مجموعهای از وسایل مشابه
gasmen
U
مکانیک وسایل گازسوز
gimmickry
U
وسایل اغفال یا تقلب
salvaging
U
اوراق کردن وسایل
trade something in
<idiom>
U
تعویض وسایل کهنه
cryptodevice
U
وسایل رمز کردن
caddy
U
حامل وسایل بازیگر
hi fi
U
وسایل ایجاد صدا
high lift device
U
وسایل برای زیاد
individual reserves
U
وسایل ذخیره انفرادی
materiel readiness
U
امادگی رزمی وسایل
authentication equipment
U
وسایل تعیین نشانی
means are not a
U
وسایل فراهم نیست
mess gear
U
وسایل نظافت نهارخوری
motorsports
U
ورزشهای با وسایل موتوری
gun bag
U
کیسه وسایل توپ
care and handling
U
مراقبت و دستکاری وسایل
gripping appliance
U
وسایل بست و مهارکنندگی
deck load
U
وسایل روی پل کشتی
demolition kit
U
جعبه وسایل تخریب
coupler plug
U
دوشاخه وسایل الکتریکی
condensation trail
U
مجموعه وسایل انجماد
drawing instrument
U
وسایل نقشه کشی
drawing instrument
U
وسایل رسم فنی
clamping fixture
U
وسایل قید و بست
clamping device
U
وسایل قید و بست
check out equipment
U
وسایل بازدید محل
authentication equipment
U
وسایل تعیین معرف
attack size
U
استعداد وسایل درگیر در تک
attachment plug
U
دوشاخه وسایل برقی
processes
U
و وسایل کنترل و پشتیبانی
process
U
و وسایل کنترل و پشتیبانی
accommodations
U
منزل وسایل راحتی
accommodation
U
منزل وسایل راحتی
light armor
U
وسایل زرهی سبک
mass media
U
وسایل ارتباط جمعی
gadgetry
U
وسایل کوچک مکانیکی
gates
U
وسایل ورود ورودیه
gate
U
وسایل ورود ورودیه
apparatus
U
اسباب و وسایل ژیمناستیک
characteristics
U
مشخصات ومختصات وسایل
unaccommodated
U
بدون وسایل راحتی
athletic suporters
U
وسایل محافظتی ورزشکار
assembly order
U
دستور مونتاژ وسایل
navigational aids
U
وسایل کمک ناوبری
on hand
U
وسایل موجود درانبار
pararaft
U
وسایل نجات چتربازی
aircraft arresting complex
U
وسایل مهار هواپیما
penetration aids
U
وسایل تولید نفوذ
aids to navigation
U
وسایل کمک ناوبری
pool equipment
U
وسایل پارک موتوری
sail locker
U
انبار وسایل ملوانی
fractures
U
مو برداشتن قطعات و وسایل
caddied
U
حامل وسایل بازیگر
caddie
U
حامل وسایل بازیگر
fractured
U
مو برداشتن قطعات و وسایل
racks
U
قفسه مهمات و وسایل
provisions
U
وسایل لازم توشه ها
racked
U
قفسه مهمات و وسایل
spin
U
ماهیگیری با وسایل چرخان
spins
U
ماهیگیری با وسایل چرخان
rack
U
قفسه مهمات و وسایل
wracks
U
قفسه مهمات و وسایل
caddies
U
حامل وسایل بازیگر
caddying
U
حامل وسایل بازیگر
fracture
U
مو برداشتن قطعات و وسایل
aiding
U
کمک وسایل کمکی
aided
U
کمک وسایل کمکی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com