English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eyeful U مقدار زیاد
on a grand scale <adv.> U به مقدار زیاد
vast U مقدار زیاد
mort U مقدار زیاد
slather U مقدار زیاد
jillion U مقدار زیاد
so much <idiom> U مقدار زیاد
an abundance of U مقدار زیاد
tremendous U مقدار زیاد
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
barrelful U مقدار خیلی زیاد
slew U : مقدار زیاد گروه
piled U مقدار زیاد کرک
pile U مقدار زیاد کرک
to increase [to, by] U زیاد شدن [به مقدار]
jorum U محتویات قدح مقدار زیاد
gobs U کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
gob U کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
in a way <idiom> U به مقدار از چیزی
poured U مقدار ریزپ چیزی
pouring U مقدار ریزپ چیزی
pour U مقدار ریزپ چیزی
pours U مقدار ریزپ چیزی
excess U مقدار زیادی از چیزی
excesses U مقدار زیادی از چیزی
minimum U کوچکترین مقدار چیزی
hyperventilation U تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
yardage U میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
have one's heart set on something <idiom> U چیزی را خیلی زیاد خواستن
accrual U افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
footage U طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
yakety-yak <idiom> U صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
relative humidity U رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
tempest in a teapot <idiom> U درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
trap U وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
table U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabling U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
paasche price index U یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
masses U مقدار حجم توده کردن قوا
massing U مقدار حجم توده کردن قوا
mass U مقدار حجم توده کردن قوا
propagating U زیاد کردن
increased U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
intensification U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
increase U زیاد کردن
add زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
overstock U زیاد پر کردن
overloads U زیاد پر کردن
to run rup U زیاد کردن
increases U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
heightening U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
ransack U زیاد کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
overloads U زیاد بار کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
strains U کوشش زیاد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overwork U کار زیاد کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
overworking U کار زیاد کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
superheat U گرم کردن زیاد
oversimplify U زیاد ساده کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overworks U کار زیاد کردن
strain U کوشش زیاد کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
overheated U زیاد گرم کردن
propagating U زیاد کردن پروردن
overheat U زیاد گرم کردن
propagates U زیاد کردن پروردن
propagated U زیاد کردن پروردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
overload U زیاد بار کردن
over excite U زیاد تحریک کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
overrating U زیاد براورد کردن
overrates U زیاد براورد کردن
overrated U زیاد براورد کردن
overloaded U زیاد بار کردن
overheats U زیاد گرم کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
raise U پروراندن زیاد کردن
overfreight U زیاد بار کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
add U زیاد کردن برد
overpress U زیاد پافشاری کردن در
adds U زیاد کردن برد
overrate U زیاد براورد کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
adding U زیاد کردن برد
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com