Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
quaver
U
ارتعاش داشتن
quavered
U
ارتعاش داشتن
quavering
U
ارتعاش داشتن
quavers
U
ارتعاش داشتن
vibrate
U
ارتعاش داشتن
vibrated
U
ارتعاش داشتن
vibrates
U
ارتعاش داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tirl
U
ارتعاش صدای ارتعاش نخ یاکش
pallesthesia
U
حس ارتعاش
vibrancy
U
ارتعاش
libration
U
ارتعاش
shakes
U
ارتعاش
vibrational
U
ارتعاش
plangency
U
ارتعاش
planegency
U
ارتعاش
vibration sense
U
حس ارتعاش
shaking
U
ارتعاش
reverberations
U
ارتعاش
shake
U
ارتعاش
trembles
U
ارتعاش
trembled
U
ارتعاش
tremble
U
ارتعاش
vibratility
U
ارتعاش
reverberation
U
ارتعاش
tremolo
U
ارتعاش
quivers
U
ارتعاش
shivered
U
ارتعاش
quivering
U
ارتعاش
shivering
U
ارتعاش
quivered
U
ارتعاش
shiver
U
ارتعاش
quiver
U
ارتعاش
vibration
U
ارتعاش
dingle
U
لرزیدن ارتعاش
resonantly
U
با پیچش و ارتعاش
frequency of vibration
U
تکرار ارتعاش
energy of vibration
U
انرژی ارتعاش
vibrational frequency
U
بسامد ارتعاش
vibrative
U
باعث ارتعاش
electron vibrations
U
ارتعاش الکترونها
vibratory
U
باعث ارتعاش
resonator
U
اسباب ارتعاش
lattice vibration
U
ارتعاش شبکه
vibration amplitude
U
دامنه ارتعاش
torsional vibration
U
ارتعاش پیچشی
vibrational mode
U
شیوه ارتعاش
fundamental vibration
U
ارتعاش اصلی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
oscillator
U
ارتعاش سنج
damping
U
استهلاک ارتعاش
molecular vibration
U
ارتعاش مولکولی
harmonic vibration
U
ارتعاش هماهنگ
period of vibratio
U
دوره ارتعاش
vibratility
U
: قابلیت ارتعاش
twisting vibration
U
ارتعاش رقاصکی
mode of vibration
U
شیوه ارتعاش
sound vibration
U
ارتعاش صوتی
amplitude of vibration
U
دامنه ارتعاش
stretching vibration
U
ارتعاش کششی
symmetry vibration
U
ارتعاش متقارن
vibrator
U
وسیله ارتعاش
vibrator
U
دستگاه ارتعاش
vibrator
U
ارتعاش کننده
vibrators
U
وسیله ارتعاش
vibrators
U
دستگاه ارتعاش
vibrators
U
ارتعاش کننده
phonoscope
U
ارتعاش نما
wagging vibration
U
ارتعاش جنبانهای
breathing vibration
U
ارتعاش تنفسی
bending vibration
U
ارتعاش خمشی
seismicity
U
حالت ارتعاش
damped vibration
U
ارتعاش میرا
vibroscope
U
ارتعاش بین
scissoring vibration
U
ارتعاش قیچی وار
fundamental period vibration
U
دوره اصلی ارتعاش
insulation against vibration
U
حفافت در برابر ارتعاش
vibration absorption
U
میرایی نوسان یا ارتعاش
free harmonic vibration
U
ارتعاش هارمونیک ازاد
shuddered
U
مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shuddering
U
مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shudders
U
مشمئز شدن ارتعاش Shrine
shudder
U
مشمئز شدن ارتعاش Shrine
vibratile
U
قابل لرزش و ارتعاش جنبنده
damping charactristics
U
مشخصات خفه شدن ارتعاش
quavered
U
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavers
U
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quaver
U
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
quavering
U
لرزش و تحریر صدا در اواز ارتعاش
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
bumblebees
U
تولید کننده ارتعاش صوتی نوسان ساز صوتی
bumblebee
U
تولید کننده ارتعاش صوتی نوسان ساز صوتی
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
vibrator
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrators
U
ارتعاش کننده نوسان کننده
own
U
داشتن
possesses
U
داشتن
possessing
U
داشتن
lackvt
U
کم داشتن
possess
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
owning
U
داشتن
redolence
U
بو داشتن
to hold
U
داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
to have
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
lacks
U
کم داشتن
relieving
U
داشتن
owned
U
داشتن
owns
U
داشتن
relieve
U
داشتن
lacked
U
کم داشتن
lack
U
کم داشتن
to have possession of
U
داشتن
to possess
U
داشتن
relieves
U
داشتن
to have f.
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
doubts
U
شک داشتن
want
U
کم داشتن
bear
U
داشتن
bears
U
در بر داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
bear
U
در بر داشتن
bears
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
having
U
داشتن
doubt
U
شک داشتن
wanted
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
have
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
espoused
U
عقیده داشتن به
apprehends
U
بیم داشتن
in common
<idiom>
U
مسئولیت داشتن
lends
U
معطوف داشتن
in the cards
<idiom>
U
انتظار داشتن
to think
[of]
U
عقیده داشتن
espouse
U
عقیده داشتن به
lend
U
معطوف داشتن
espousing
U
عقیده داشتن به
abhor
بیم داشتن از
apprehending
U
بیم داشتن
occupies
U
مشغول داشتن
sends
U
اعزام داشتن
sends
U
گسیل داشتن
sending
U
ارسال داشتن
disguising
U
نهان داشتن
differ
U
فرق داشتن
sends
U
ارسال داشتن
occupy
U
مشغول داشتن
disguises
U
نهان داشتن
disguised
U
نهان داشتن
apprehended
U
بیم داشتن
apprehend
U
بیم داشتن
espouses
U
عقیده داشتن به
abhorred
U
تنفر داشتن از
disguise
U
نهان داشتن
sending
U
اعزام داشتن
loathes
U
نفرت داشتن از
stand off
<idiom>
U
دورنگه داشتن
resided
U
اقامت داشتن
to be there
U
وجود داشتن
reside
U
اقامت داشتن
implying
U
دلالت داشتن
up to
<idiom>
U
بستگی داشتن به
provides
U
مقرر داشتن
loathed
U
نفرت داشتن از
loathe
U
نفرت داشتن از
occupying
U
مشغول داشتن
withhold
U
دریغ داشتن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
withholding
U
دریغ داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com