English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fisure U درز شکافدار کردن
crannied U شکافدار
reft U شکافدار
gapped U شکافدار
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
reed & prince screw U پیچی با سر شکافدار
slotted casing U لوله شکافدار
concentration cell corrosion U نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
azimuth deviation U اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
zone of rock fracture U ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to instigate disturbances U تحریک اختلاف کردن
free air anomaly U اختلاف نیروی جاذبه زمین اختلاف جاذبه ازاد
dissimilate U ناجور و بی شباهت کردن سبب اختلاف شدن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
difference in northing U اختلاف عرض جغرافیایی اختلاف عرض
overloads U زیاد پر کردن
propagated U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
heightened U زیاد کردن
heightens U زیاد کردن
propagating U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
increases U زیاد کردن
add زیاد کردن
increased U زیاد کردن
increase U زیاد کردن
intensification U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
to run rup U زیاد کردن
overstock U زیاد پر کردن
heightening U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
ransack U زیاد کاوش کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
superheat U گرم کردن زیاد
ransacking U زیاد کاوش کردن
overrated U زیاد براورد کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
overrates U زیاد براورد کردن
strain U کوشش زیاد کردن
overrating U زیاد براورد کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheat U زیاد گرم کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
strains U کوشش زیاد کردن
overworks U کار زیاد کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
propagated U زیاد کردن پروردن
over excite U زیاد تحریک کردن
overwork U کار زیاد کردن
propagates U زیاد کردن پروردن
propagating U زیاد کردن پروردن
add U زیاد کردن برد
ransacks U زیاد کاوش کردن
adds U زیاد کردن برد
overloads U زیاد بار کردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
overloaded U زیاد بار کردن
overload U زیاد بار کردن
overheats U زیاد گرم کردن
adding U زیاد کردن برد
overworking U کار زیاد کردن
overfreight U زیاد بار کردن
overworked U کار زیاد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
overestimates U زیاد براورد کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
make much of U استفاده زیاد کردن از
overestimate U زیاد براورد کردن
overrate U زیاد براورد کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
difference U اختلاف
disputing U اختلاف
disparities U اختلاف
versatility U اختلاف
diversion U اختلاف
diversions U اختلاف
schism U اختلاف
dispute U اختلاف
quarrelling U اختلاف
discord U اختلاف
stour U اختلاف
disputes U اختلاف
disparity U اختلاف
quarrelled U اختلاف
mean square deviation U اختلاف
disagreements U اختلاف
compromis U حل اختلاف
variations U اختلاف
differences U اختلاف
misalignment U اختلاف
settlement of disputes U حل اختلاف
quarrel U اختلاف
divarication U اختلاف
disputed U اختلاف
disagreement U اختلاف
schisms U اختلاف
variance U اختلاف
quarreling U اختلاف
schismatism U اختلاف
discrepancy U اختلاف
variation U اختلاف
defferential U اختلاف
quarrels U اختلاف
quarreled U اختلاف
divided <adj.> U در اختلاف
crosses U اختلاف مرافعه
deviations U اختلاف سمت
divisions U اختلاف تفرقه
inventory discrepancy U اختلاف موجودی
division U اختلاف تفرقه
disagreements U اختلاف ناسازگاری
crossest U اختلاف مرافعه
reconcilement U رفع اختلاف
parallax distortion U اختلاف منظر
parallax U اختلاف منظر
parallactic U اختلاف منظری
dissension U اختلاف شقاق
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com