English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lackvt U احتیاج داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
need U نیازمندی در احتیاج داشتن
need U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed U نیازمندی در احتیاج داشتن
needed U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needing U نیازمندی در احتیاج داشتن
needing U نیازمندی احتیاج لازم داشتن
to call for a U احتیاج بدقت داشتن
cry out for <idiom> U شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
Other Matches
needed U احتیاج
lacked U احتیاج
needing U احتیاج
penury U احتیاج
neediness U احتیاج
requirement U احتیاج
need U احتیاج
demand U احتیاج
necessitousness U احتیاج
want U احتیاج
necessity U احتیاج
lack U احتیاج
lacks U احتیاج
need U احتیاج
demand U نیاز احتیاج
requirement U تقاضا احتیاج
superimposed U مازاد بر احتیاج
redundant U مازاد بر احتیاج
overplus U بیش از احتیاج
u. need U احتیاج مبرم
urgent need U احتیاج مبرم
requisite U لازمه احتیاج
demanded U نیاز احتیاج
demands U نیاز احتیاج
answered U جواب احتیاج را دادن
answering U جواب احتیاج را دادن
to be in great request U زیادمورد احتیاج بودن
needle point to say U احتیاج بگفتن نیست
call of nature <idiom> U احتیاج به دستشویی داشتند
answers U جواب احتیاج را دادن
answer U جواب احتیاج را دادن
you're telling me <idiom> U احتیاج نیست به من بگی
urgency of need U حیاتی بودن احتیاج به اماد
served U رفع کردن براوردن احتیاج
serve U رفع کردن براوردن احتیاج
nonverbal U بدون احتیاج باستفاده از زبان
to be in great request U مورد احتیاج زیاد بودن
featherbed U بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
i heed your help U به مساعدت شما احتیاج دارم
serves U رفع کردن براوردن احتیاج
spoin bank U محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
turn one's back on <idiom> U کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
put up <idiom> U توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
labour intensive industry U صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
four freedoms U دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
cyclic item U اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
functionalism U عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
satelloid U ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
we are want of money U ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
fascism U نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
disrepair U احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
to have possession of U داشتن
lacks U کم داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to be feverish U تب داشتن
to hold U داشتن
relieve U داشتن
want U کم داشتن
to have U داشتن
lackvt U کم داشتن
to possess U داشتن
to go hot U تب داشتن
monogyny U داشتن یک زن
wanted U کم داشتن
bear U داشتن
relieves U داشتن
to hold a meeting U داشتن
having U داشتن
redolence U بو داشتن
bear U در بر داشتن
have U داشتن
doubts U شک داشتن
doubting U شک داشتن
to have f. U تب داشتن
doubt U شک داشتن
bears U در بر داشتن
intercommon U داشتن
doubted U شک داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
possessing U داشتن
owned U داشتن
possesses U داشتن
owning U داشتن
possess U داشتن
owns U داشتن
bears U داشتن
reck U بیم داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
reck U پروا داشتن
mediately U با داشتن وسیله
contradict U تناقض داشتن با
mislike U تنفر داشتن از
to have in mind U در نظر داشتن
receive of U سهم داشتن از
misdeem U سوء فن داشتن
meritoriously U با داشتن استحقاق
contradicted U تناقض داشتن با
protend U بسط داشتن
propend U تمایل داشتن
phthiriasis U شپشک داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
varies U فرق داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
vary U فرق داشتن
contested U اعتراض داشتن بر
hears U خبر داشتن
to look like U شباهت داشتن
contest U اعتراض داشتن بر
adjudge مقرر داشتن
able U شایستگی داشتن
abhor U ترس داشتن از
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
abominating U تنفر داشتن
hear U خبر داشتن
pass a resolution U مقرر داشتن
outstand U برجستگی داشتن
playact U رفتارمتظاهر داشتن
pay respect to U توجه داشتن به
attend U حضور داشتن
disguises U نهان داشتن
disguised U نهان داشتن
disguise U نهان داشتن
shimmy U لرزش داشتن
to be afraid U بیم داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
disguising U نهان داشتن
differ U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
stinks U تعفن داشتن
stink U تعفن داشتن
exists U وجود داشتن
existed U وجود داشتن
exist U وجود داشتن
resembling U شباهت داشتن
resembles U شباهت داشتن
resembled U شباهت داشتن
resemble U شباهت داشتن
differs U فرق داشتن
differing U فرق داشتن
to be in a state of a U بیم داشتن
to be in arrear U پس افت داشتن
expected U چشم داشتن
to bear a grudge U لج یاکینه داشتن
expect U چشم داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
to bear any one a grudge U به کسی لج داشتن
to bear enmity U دشمنی داشتن
to bring good luck U شگون داشتن
refrains U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
expecting U چشم داشتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com