English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
personal requirment U احتیاجات شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
requirements U احتیاجات
irrigation requirement U احتیاجات ابی گیاه
It doesnt meet the present day requirments(needs). U جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
consumer research U تحقیق درخصوص احتیاجات و نحوه خریدمصرف کنندگان
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
civil U شخصی
personas U شخصی
one U شخصی
personal U شخصی
persona U شخصی
some one U شخصی
private U شخصی
ones U شخصی
privates U شخصی
personable U شخصی
informal U شخصی
personae U شخصی
civilian U شخصی
civilians U شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
personal effects U لوازم شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal action U دعوی شخصی
particular good U عین شخصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
whosoever U هر شخصی که باشد
private motive U غرض شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
personal computing U محاسبات شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
oomph U چاذبه شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
somebody U یک شخص شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
by end U غرض شخصی
individual foul U خطای شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
idiograph U نشان شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
self-interest U نفع شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
self intrest U نفع شخصی
personalty U اموال شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
self employed U کار شخصی
self-employed U کار شخصی
paraphernalia U اموال شخصی زن
personal staff U ستاد شخصی
personalty U دارایی شخصی
private property U دارایی شخصی
self interest U غرض شخصی
self interest U نفع شخصی
self will U اراده شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
proenomen U نام شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal property U مایملک شخصی
personal property U اموال شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal income U درامد شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal error U خطای شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
personal service U خدمت شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
self regard U حفظ منافع شخصی
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
privy seal U مهر شخصی پادشاه
personal chattels U دارایی شخصی منقول
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
self intrested U دربند نفع شخصی
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
owning U شخصی مال خودم
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
personalize U جنبه شخصی دادن به
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
personal property U دارایی شخصی منقول
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
bunched income U درامد خدمات شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
onother's money U پول شخصی دیگر
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
author U شخصی که برنامه می نویسد
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
owned U شخصی مال خودم
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
self-interested U در بند نفع شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
self interested U در بند نفع شخصی
owns U شخصی مال خودم
own U شخصی مال خودم
pin U شماره شناسایی شخصی
pinned U شماره شناسایی شخصی
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
valour U ارزش شخصی واجتماعی
pinning U شماره شناسایی شخصی
copy for private use U نسخه برای استفاده شخصی
vectra pc tm U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
names U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
woodworth personal data sheet U پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
lowerclassman U شخصی که از طبقه پایین است
lightplane U هواپیمای شخصی کوچک وسبک
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
analysts U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
self revelation U افشاء افکار واحساسات شخصی
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
stentor U شخصی که صدای بلندی دارد
pim U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
name U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
consulting U شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
tandy model 000hl U IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
analyst U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
personal computing U استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
operators U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
personal information manager U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
self help U اعاشه از راه کار شخصی
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
self-help U اعاشه از راه کار شخصی
commercial type vehicle U خودروی تجارتی خودروهای شخصی
wear down <idiom> U زوار شخصی ازخستگی در رفتن
commercial water movement U حمل و نقل با کشتیهای شخصی
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
chattel U مال منقول دارایی شخصی
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
lifeguard U نجات غریق محافظ شخصی
lifeguards U نجات غریق محافظ شخصی
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
take to the cleaners <idiom> U همه پولهای شخصی رابردن
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted <idiom> U گفتن نظر شخصی درجمع
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
musical chairs <idiom> U هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
To have selfish motives . to have an axe to grind. U غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
crackpot <idiom> U شخصی خنثی وبی اهمیت
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
atari U یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی
butt of a joke U هدف یا علت جوکی [مانند شخصی]
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
copyright U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
werewolves U شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
Hear it on the grapevine <idiom> U [شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
authorized U شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
analysts U شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
chaperones U شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com