Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
apply a correct holt
U
اجرای فن صحیح کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chaining
U
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder
U
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
Hear hear!
U
صحیح است ! صحیح است ! درمقام تأیید وتصدیق )
run duration
U
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipeline
U
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipelines
U
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
topgallant
U
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
application of fire
U
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study
U
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
rational number
U
عدد صحیح و یا خارج قسمت دو عدد صحیح
possession money
U
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
scuppered
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
U
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
time resolution
U
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
ship's manifest
U
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
U
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
U
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship
U
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
U
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
keel
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels
U
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek
U
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo
U
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline
U
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation
U
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
gunroom
U
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
dan runner
U
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
bill of health
U
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
U
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
U
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
rollover
U
صفحه کلید با بافرکوچک موقت به طوری که میتواند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوند داده صحیح را وقتی چندین کلید با هم انتخاب می شوندارسال کند
windjammer
U
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
performance standard
U
معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
quarterdeck
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
U
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw
U
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
U
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
U
کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy
U
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
U
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
post attack
U
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
orthodromy
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromics
U
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
corrects
U
صحیح
right
U
صحیح
correcting
U
صحیح
exacts
U
صحیح
integer
U
صحیح
judiciously
U
صحیح
righted
U
صحیح
fea
U
صحیح
authentic
U
صحیح
proper
U
صحیح
i see
U
ها! صحیح !
integers
U
صحیح
simon pure
U
صحیح
integral
U
صحیح
exact
U
صحیح
Quite
[so]
!
U
صحیح!
exacted
U
صحیح
all right
U
صحیح
real
<adj.>
U
صحیح
good
U
صحیح
in order
U
صحیح
accurate
U
صحیح
indecorous
U
نا صحیح
proper
<adj.>
U
صحیح
valid
U
صحیح
correct
<adj.>
U
صحیح
exact
<adj.>
U
صحیح
true
<adj.>
U
صحیح
well advised
U
صحیح
righting
U
صحیح
accurate
[correct]
<adj.>
U
صحیح
correct
U
صحیح
authentical
U
صحیح
exact
U
صحیح عین
safe and sound
U
صحیح وتندرست
rightfully
<adv.>
U
بصورت صحیح
right you are
U
صحیح است
properly
<adv.>
U
بصورت صحیح
that is right
U
صحیح است
truest
U
خالصانه صحیح
integer
U
عدد صحیح
truer
U
خالصانه صحیح
authentic document
U
سند صحیح
true
U
خالصانه صحیح
drills
U
روش صحیح
genuine tradition
U
حدیث صحیح
integers
U
عدد صحیح
justly
<adv.>
U
بصورت صحیح
duly
<adv.>
U
بصورت صحیح
correctly
<adv.>
U
بصورت صحیح
aright
<adv.>
U
بطور صحیح
correctly
<adv.>
U
بطور صحیح
duly
<adv.>
U
بطور صحیح
whole number
U
عدد صحیح
whole numbers
U
عدد صحیح
rightly
U
بطور صحیح
drill
U
روش صحیح
drilled
U
روش صحیح
right
U
درست صحیح
justly
<adv.>
U
بطور صحیح
properly
<adv.>
U
بطور صحیح
righting
U
به طور صحیح حق
righted
U
درست صحیح
righting
U
درست صحیح
rightfully
<adv.>
U
بطور صحیح
rightly
<adv.>
U
بطور صحیح
incorrupt
U
صحیح و بی عیب
aright
<adv.>
U
بصورت صحیح
proper fraction
U
کسر صحیح
A correct answer.
U
جواب صحیح
up front
<idiom>
U
روراست ،صحیح
the ticket
U
کار صحیح
integral number
U
عدد صحیح
homozygote
U
صحیح النسب
integer variable
U
متغیر صحیح
indue order
U
به ترتیب صحیح
righted
U
به طور صحیح حق
right
U
به طور صحیح حق
orderly
<adv.>
U
بصورت صحیح
tidily
<adv.>
U
بصورت صحیح
neatly
<adv.>
U
بصورت صحیح
exacted
U
صحیح عین
exacts
U
صحیح عین
orderly
<adv.>
U
بطور صحیح
neatly
<adv.>
U
بطور صحیح
considered
U
با اندیشه صحیح
eugenic
U
صحیح النسب
tidily
<adv.>
U
بطور صحیح
okay
U
صحیح است
integer number
U
عدد صحیح
valid transaction
U
معامله صحیح
valid contract
U
عقد صحیح
round
U
عدد صحیح
roundest
U
عدد صحیح
true complement
U
مکمل صحیح
rightly
<adv.>
U
بصورت صحیح
spot-on
U
دقیقا صحیح
to be proper for
U
صحیح بودن
ok
U
صحیح است
affirmative
U
صحیح است
prows
U
کشتی عرشه کشتی
prow
U
کشتی عرشه کشتی
counting numbers
U
اعدد صحیح
[ریاضی]
integer programming
U
برنامه سازی صحیح
common sense
U
قضاوت صحیح حس عام
wrongs
U
پیام صحیح نیست
positive integer
U
عدد صحیح مثبت
wronging
U
پیام صحیح نیست
right oh!
U
صحیح است بچشم
wrong
U
پیام صحیح نیست
correctly
U
بطور درست و صحیح
whole number
U
عدد صحیح
[ریاضی]
whole numbers
U
اعدد صحیح
[ریاضی]
safest
U
صحیح اطمینان بخش
rightly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
safe
U
صحیح اطمینان بخش
hit the nail on the head
<idiom>
U
یافتن انتخاب صحیح
systemoless
U
فاقد سیستم صحیح
In perfect condition (shape).
U
کاملا" صحیح وسالم
out in left field
<idiom>
U
از جواب صحیح دورشدن
to do right
U
کار صحیح کردن
aright
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
correctly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
duly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
justly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
safer
U
صحیح اطمینان بخش
properly
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
rightfully
<adv.>
U
بطور درست و صحیح
safes
U
صحیح اطمینان بخش
levelheaded
U
دارای قضاوت صحیح
integer
U
عدد صحیح
[ریاضی]
soundly
U
بطور صحیح و سالم
compos mentis
U
دارای مشاعر صحیح
rounded
U
بصورت عدد صحیح
due process of the law
U
تشریفات صحیح قانونی
authority
U
منبع صحیح و موثق
character
U
عدد صحیح خصوصیت
characters
U
عدد صحیح خصوصیت
off
U
بیموقع غیر صحیح
impolitic
U
مخالف رویه صحیح
azimuth fine adjustment
تنظیم قوس صحیح
cardinals
U
عدد صحیح مثبت
half integer number
U
عدد نیم صحیح
cardinal
U
عدد صحیح مثبت
positive integer
U
عدد صحیح مثبت
[ریاضی]
grammars
U
قوانین استفاده صحیح از زمان
misinformed
U
اطلاع غیر صحیح دادن
the right way to do a thing
U
صحیح برای کردن کاری
grammar
U
قوانین استفاده صحیح از زمان
keep time
<idiom>
U
زمان صحیح رانشان دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com