English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enforcement of judgement U اجرای احکام قضایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
execution of judgments U اجرای احکام
postulating U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulates U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulated U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulate U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
Sound Recorder U امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
commansments U احکام
orders U احکام
judgement U احکام
judgments U احکام
judgements U احکام
run duration U خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
astrology U احکام نجوم
declaratory judgments U احکام اعلامی
final awards judgements U احکام قطعی
precepts of god U احکام الهی
contradictory judgements U احکام مغایر
rebuttable presumptions U احکام قابل رد
statute U احکام قانونی
statutes U احکام قانونی
ten commandments U احکام عشره
pipelines U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline U اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
astrology U علم احکام نجوم
law of moses U احکام دهگانه موسی
prothonotary U متصدی امضاء احکام
statues of god U احکام یا فرایض خدا
decalogue U احکام دهگانه موسی
prontonotary U متصدی امضاء احکام
data formatting statements U احکام قالب بندی داده ها
mosaic d. U وضع احکام دینی درزمان موسی
feasibility study U مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
application of fire U اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
dispensation U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensations U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
rebus sic stautibus U به این مفهوم که احکام در ازمنه مختلف دچارتغییر شکل می شوند
disaffirm U دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
mesne process U مراحل مختلفه و احکام وقرارهای مختلف دادگاه تاپیش از دستور اجرا
juridical U قضایی
juratory U قضایی
jural U قضایی
judiciary U قضایی
judicial U قضایی
jurisdiction U قضایی
judiciary U قوه قضایی
judicature U قوه قضایی
institution U تاسیس قضایی
judicial delegation U تفویض قضایی
legal U شرعی قضایی
legal aid U معاضدت قضایی
jurisdiction U حوزهء قضایی
litigation U دعوی قضایی
precedents U رویه قضایی
precedent U رویه قضایی
miscarriage of justice U اشتباه قضایی
miscarriages of justice U اشتباه قضایی
judicature U حوزه قضایی
judicial assistance U معاضدت قضایی
rogatory U نیابت قضایی
legal suit U تعقیب قضایی
the rule of law U تامین قضایی
quasi judicial U شبه قضایی
judicial settlement U حل اختلاف قضایی
legal assistance U مشاوره قضایی
law agent U نماینده قضایی
judicial immunity U مصونیت قضایی
judicial settlement U تسویه قضایی
judicial precedent U رویه قضایی
law court U دادگاه قضایی
judicial circumstantial evidence U اماره قضایی
law courts U دادگاه قضایی
presumption juris tantum U اماره قضایی
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
district attorneys U بازپرس بخش قضایی
district attorney U بازپرس بخش قضایی
legal advice U مشورت یا نظر قضایی
sub judice U بدون تصمیم قضایی
justiciar U مامور قضایی عالیرتبه
extrajudicial U خارج ازصلاحیت قضایی
dictums U گفته افهار نظر قضایی
adjudge با حکم قضایی فیصل دادن
legal assistance U کمکهای قضایی شرح علایم
circuits U حوزه قضایی یک قاضی دور
dictum U گفته افهار نظر قضایی
circuit U حوزه قضایی یک قاضی دور
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
proetor U متصدی امور قضایی وکشوری
letters rogatory U نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters U نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
cadres U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
cadre U واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
sokeman U فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
performance standard U معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
coroner U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
judge made law U نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
exegeses U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegesis U تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
coroners U هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
congregationalism U استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
concurrent jurisdiction U رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
knight marshal U کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
permission U اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
prohibition U حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
legalism U اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
precepts of god U فرایض دینی احکام دینی
post attack U بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
international court of justice U دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
disqualifications U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualification U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
misdirection U در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
run U اجرای
Sound Blaster U و پس اجرای آن
runs U اجرای
execution of wills U اجرای وصایا
test run U اجرای ازماینده
fulfilment of an obligation U اجرای تعهد
ground work U اجرای فن در خاک
administer justice U اجرای عدالت
enforcement of a judgment U اجرای حکم
auto da fe U اجرای رای
performance of a contract U اجرای قرارداد
administration of justice U اجرای عدالت
budget execution U اجرای بودجه
carry out the obligations U اجرای تعهدات
plan implementation U اجرای برنامه
post strike U بعد از اجرای تک
machine run U اجرای ماشین
program execution U اجرای برنامه
concurrent execution U اجرای همزمان
conduct of fire U اجرای اتش
rerun U اجرای مجدد
conduct of fire U اجرای تیراندازی
use U اجرای چیزی
test run U اجرای ازمایشی
dry run U اجرای ازمایشی
parallel run U اجرای موازی
uses U اجرای چیزی
concurrently U اجرای همزمان
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
involves U آغاز با اجرای یک برنامه
involving U آغاز با اجرای یک برنامه
wargaming U اجرای بازی جنگ
launch U شروع یا اجرای یک برنامه
enforcement of a judment U اجرای حکم دادگاه
desks U اجرای خشک برنامه
operates U دستورات اجرای کامپیوتر
operated U دستورات اجرای کامپیوتر
operate U دستورات اجرای کامپیوتر
desk U اجرای خشک برنامه
transattack period U زمان اجرای تک اتمی
involve U آغاز با اجرای یک برنامه
final process U دستور اجرای حکم
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
multitasking U اجرای چندین کار
pursuance of a plan U اجرای نقشه یا طرحی
technique U روش یا فن اجرای کار
techniques U روش یا فن اجرای کار
methode of fire U روش اجرای تیراندازی
self aid U اجرای کمکهای اولیه
multi tasking U اجرای چندین کار
launched U شروع یا اجرای یک برنامه
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
task element U عنصر اجرای عملیات
war game U اجرای بازی جنگ
implementation of the decisions U اجرای قرار [رای]
class i activity U اجرای اماد طبقه 1
class ii activity U اجرای اماد طبقه 2
checked U اجرای خشک یک برنامه
law enforcement U اجرای قوانین [حقوقی]
by the number U اجرای فرمان با شماره
insubordination U سرپیچی از اجرای دستور
apply a correct holt U اجرای فن صحیح کشتی
enforcement by writ U اجرای حکم دادگاه
checks U اجرای خشک یک برنامه
check U اجرای خشک یک برنامه
administration of a will U اجرای وصیت نامه
reprieving U تعلیق اجرای مجازات
concurrent program execution U اجرای همزمان برنامه
reprieved U تعلیق اجرای مجازات
concept of operations U روش اجرای عملیات
reprieves U تعلیق اجرای مجازات
reprieve U تعلیق اجرای مجازات
task forces U نیروی اجرای عملیات
legal enforcement U اجرای حکم دادگاه
task force U نیروی اجرای عملیات
suspending U به عقب انداختن اجرای حکم
concept U تدبیر روش اجرای یک چیز
ambuscade U دام محل اجرای کمین
suspend U به عقب انداختن اجرای حکم
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com