Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rack rent
U
اجازه تمام سال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
rat's nest
U
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
Other Matches
flat
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
U
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
U
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
U
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated
U
تمام شدن تمام کردن
terminates
U
تمام شدن تمام کردن
terminate
U
تمام شدن تمام کردن
prior admission
U
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
U
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
U
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama
U
تمام نما اینه تمام نما
full track
U
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
U
تمام نما اینه تمام نما
liberty
U
اجازه
liberties
U
اجازه
permission
U
اجازه
unauthorized
U
بی اجازه
permitting
U
اجازه
leaving
U
اجازه
leave
U
اجازه
licenses
U
اجازه
by permission of
U
با اجازه
ratification
U
اجازه
license
U
اجازه
licensing
U
اجازه
licence
U
اجازه
permit
U
اجازه
permits
U
اجازه
okay
U
اجازه
fiats
U
اجازه
fiat
U
اجازه
approval
U
اجازه
licensure
U
اجازه
authority
U
اجازه
authorization
U
اجازه
licences
U
اجازه
ok
U
اجازه
warrent
U
اجازه
authorisations
U
اجازه
authority
U
اجازه اعتبار
allowance
U
اجازه دادن
allowances
U
اجازه دادن
conge
U
اجازه عبور
approach clearance
U
اجازه تقرب
released
U
اجازه صدور
releases
U
اجازه صدور
approach clearance
U
اجازه فرود
release
U
اجازه صدور
searcher warrant
U
اجازه بازرسی
authority
U
توانایی اجازه
searcher warrant
U
اجازه تفتیش
by your leave
U
با اجازه شما
take in
<idiom>
U
اجازه دادن
billet
U
اجازه نامه
passed
U
اجازه عبور
flight clearance
U
اجازه پرواز
pass
U
اجازه عبور
grants
U
اجازه دادن
suffer
U
اجازه دادن
suffered
U
اجازه دادن
suffers
U
اجازه دادن
feu
U
اجازه همیشگی
search warrants
U
اجازه تفتیش
passes
U
اجازه عبور
may i take it please
U
اجازه می فرمایید
billeted
U
اجازه نامه
billeting
U
اجازه نامه
licensable
U
قابل اجازه
billets
U
اجازه نامه
lincense or cence
U
اجازه دادن
audience
U
اجازه حضور
audiences
U
اجازه حضور
search warrant
U
اجازه تفتیش
warranty
U
تعهدنامه اجازه
warranties
U
تعهدنامه اجازه
imprimatur
U
اجازه چاپ
grant
U
اجازه دادن
allow
U
اجازه دادن
go through
<idiom>
U
اجازه دادن
if you please
U
با اجازه شما
to allow
U
اجازه دادن
have it
<idiom>
U
اجازه دادن
permitting
U
اجازه دادن
forbids
U
اجازه ندادن
warranting
U
اجازه قانونی
grant
U
اجازه دادن
permits
U
اجازه دادن
permit
U
اجازه دادن
licensing
U
اجازه نامه
license
U
اجازه نامه
connivance
U
اجازه ضمنی
granted
U
اجازه دادن
inofficial
U
بدون اجازه
forbid
U
اجازه ندادن
authorises
U
اجازه دادن
letter of attorney
U
اجازه نامه
letting
U
اجازه دادن
consents
U
رضا اجازه
to obtain permission
U
اجازه گرفتن
consenting
U
رضا اجازه
clearance
U
اجازه زدودگی
consented
U
رضا اجازه
consent
U
رضا اجازه
lets
U
اجازه دادن
passports
U
اجازه مسافرت
passport
U
اجازه مسافرت
warrants
U
اجازه قانونی
warranted
U
اجازه قانونی
passage
U
اجازه عبور
passages
U
اجازه عبور
power of attorney
U
اجازه نامه
power of authority
U
اجازه نامه
power of procuration
U
اجازه نامه
warrant of attorney
U
اجازه نامه
to permit oneself
U
اجازه خواستن
full power of attorney
U
اجازه نامه
certificate of authority
U
اجازه نامه
transit bill
U
اجازه عبور
acquisition authority
U
اجازه خرید
let
U
اجازه دادن
authorizations
U
اختیار اجازه
authorize
U
اجازه دادن
authorizes
U
اجازه دادن
token
U
اجازه ورود
tokens
U
اجازه ورود
to beg leave
U
اجازه رفتن
warrant
U
اجازه قانونی
to ask permission
U
اجازه خواستن
to admit of
U
اجازه دادن
permissive
U
اجازه دهنده
access
U
اجازه دخول
accessed
U
اجازه دخول
without a by your leave
U
بی اجازه بی خداحافظی
authorizing
U
اجازه دادن
accesses
U
اجازه دخول
authorising
U
اجازه دادن
accessing
U
اجازه دخول
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
trip ticket
U
برگه اجازه مسافرت
entrance
U
ورودیه اجازه ورود
enters
U
اجازه دخول دادن
enabling
U
اجازه رویدادن چیزی
indult
U
اجازه نامه امتیاز
exequatur
U
اجازه نامه قونسول
entranced
U
ورودیه اجازه ورود
to take ones farewell of
U
اجازه مرخصی گرفتن از
licensing
U
اجازه رفتن دادن
allowing
U
اجازه دادن ستودن
licence
U
اجازه رفتن دادن
enter
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
he gave us permission to stay
U
اجازه داد که بمانیم
may i see you home?
U
اجازه دهید شمارابخانه
permit me to say
U
اجازه دهید بگویم
wink at
<idiom>
U
اجازه دخالت ندادن
admission
U
اجازه بستری
[در بیمارستان]
absent without leave
U
نهستی بدون اجازه
let by
U
اجازه رد شدن دادن
let in
U
اجازه دخول دادن
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
letter missive
U
اجازه نامه ابلاغیه
landing order
U
اجازه تخلیه بار
letters of reprisal
U
اجازه نامه انتقام
authorization
U
اختیاردادن اجازه دادن
enabled
U
اجازه رویدادن چیزی
allow
U
اجازه دادن ستودن
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
charters
U
منشور اجازه نامه
chartering
U
منشور اجازه نامه
chartered
U
منشور اجازه نامه
charter
U
منشور اجازه نامه
enables
U
اجازه رویدادن چیزی
authorisations
U
اختیاردادن اجازه دادن
enable
U
اجازه رویدادن چیزی
allows
U
اجازه دادن ستودن
leave taking
U
کسب اجازه مرخصی
license contract
U
قرارداد اجازه استفاده
to take leave of any one
U
اجازه ازکسی گرفتن
moratorium
U
اجازه دیر کردپرداخت
to let in
U
اجازه دخول دادن
i beg leave to say
U
اجازه میخواهم بگویم
keep the home fires burning
<idiom>
U
اجازه ادامه دادن
keep the ball rolling
<idiom>
U
اجازه فعالیت دادن
He asked permission to come in.
U
اجازه خواست بیاید تو
passed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
moratoriums
U
اجازه دیر کردپرداخت
thole
U
گذاردن اجازه دادن
licences
U
اجازه رفتن دادن
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
the law forbids
U
قانون اجازه نمیدهد
let someone through
U
اجازه ورود دادن
awol
U
غایب بدون اجازه
approved
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com