English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
crimination U اتهام جنایت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
felonies U جنایت
felonious U جنایت
felony U جنایت
crime U جنایت
villainy U جنایت
criminally U جنایت کارانه
malefactors U جنایت امیز
malefactors U جنایت کار
malefactor U جنایت امیز
felonious U جنایت امیز
desperado U جنایت کار
murderous U جنایت امیز
cut-throat U جنایت کارانه
felony U جنایت بدکاری
felonies U جنایت بدکاری
blue bell U گزارش جنایت
malefactor U جنایت کار
felon U جانی جنایت کار
punishment of a crime not yet committed U قصاص قبل از جنایت
act based on pejudgement U قصاص قبل از جنایت
delinquents U مرتکب جنایت یاجنحه
capital crime U جنایت بزرگ یامهم
felons U جانی جنایت کار
delinquent U مرتکب جنایت یاجنحه
red handed U حین وقوع جنایت
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
red handed U درحین ارتکاب جنایت
gory U جنایت امیز خونخوار
arraignment U اتهام
on charge of U به اتهام
inculpation U اتهام
delation U اتهام
imputation U اتهام
accusation U اتهام
information U اتهام
plaint U اتهام
plaints U اتهام
charge U اتهام
impeachment U اتهام
accusations U اتهام
charges U اتهام
indictments U اتهام
indictment U اتهام
recrimination U اتهام متقابل
self accusation U اتهام به خود
discharges U رفع اتهام
denunciation U اتهام شکایت
denunciation U اتهام نقض
recriminations U اتهام متقابل
denunciations U اتهام شکایت
discharge U رفع اتهام
quietus U رفع اتهام
impeachable U قابل اتهام
crimination U اتهام بجنایت
charge U حمله اتهام
accusingly U بطریق اتهام
charges U حمله اتهام
chargeable U اتهام پذیر
denunciations U اتهام نقض
Hunger begets crime. U گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
The crime lies heavily on his conscience. U جنایت اش بار سنگینی بر وجدان اواست
punishable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
indictable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
actionable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
denunciatory U وابسته به بدگویی و اتهام
imputatively U از راه اسناد یا اتهام
accusable U قابل اتهام متهم
indicement U اتهام بموجب ادعانامه
criminate U در معرض اتهام قرار دادن
bloodguilty U مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
allegation [against somebody] U تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
compounding a felony U سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
attainder U سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
incriminatory U تهمت امیز اتهام امیز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com