English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
curry favor <idiom> U هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن برای دوستی ویا کمک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to inflate any one with pride U هندوانه زیربغل گذاشتن
to curry favour [British E] /favor [American E] with somebody U هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
to crawl to somebody U هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
washout U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
opposability U امادگی برای روبرو گذاشتن
billfolds U دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
billfold U دفترچه جیبی برای گذاشتن اسکناس
watermelons U هندوانه
melons U هندوانه
watermelon U هندوانه
melon U هندوانه
water melon U هندوانه
coloquintida U هندوانه ابوجهل
to have two strings to one bow U با یک دست دو هندوانه برداشتن
colocynth U هندوانه ابو جهل
spread oneself too thin <idiom> U با یک دست چند هندوانه برداشتن
bite off more than one can chew <idiom> U با یک دست چندتا هندوانه بلند کردن
No man can serve two masters. <proverb> U با یک دست نمى شود دو هندوانه را برداشت .
too many irons in the fire <idiom> U بایک دست چند هندوانه بلند کردن
plaiting U [نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
fellowship U دوستی
friendships U دوستی
brotherliness U دوستی
philogyny U زن دوستی
uxoriousness U زن دوستی
togetherness U دوستی
sodality U دوستی
peace U دوستی
fellowships U دوستی
friendship U دوستی
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
ritualism U تشریفات دوستی
fraternization U دوستی کردن
the utmost love U منتهای دوستی
taphophilia U گور دوستی
lastering friendship U دوستی پا بر جا یا ثابت
philanthropy U بشر دوستی
protestation of frienship U ادعای دوستی
wanderlust U اوارگی دوستی
algophilia U درد دوستی
philoprogenitiveness U بچه دوستی
ophilia U مار دوستی
motherly love U دوستی مادرانه
negrophilism U سیاه دوستی
humanitarianism U بشر دوستی
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
paternal love U دوستی پدرانه
professed love U دوستی زبانی
excessive love U دوستی زیاد
brotherly U ازروی دوستی
love feast U عید دوستی
altruism U نوع دوستی
ties of friendship U قیودیاعلاقه دوستی
negrophilism U دوستی بازنگیان
self love U خود دوستی
fraternal love U دوستی برادری
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! U معنی دوستی را هم فهمیدیم
cozy up to (someone) <idiom> U باکسی دوستی برقرارکردن
humanitarianism U فلسفه همنوع دوستی
The bonds of friendship (affection). U رشته دوستی والفت
humanitarianism U مسلک بشر دوستی
fawns U افهار دوستی کردن
electrophilic addition U افزایش الکترون دوستی
patriotically U از روی میهن دوستی
fawn U افهار دوستی کردن
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
kiss of death U دوستی خاله خرسه
endearing U از روی دوستی و محبت
philosophically U ازراه حکمت دوستی
fawned U افهار دوستی کردن
electrophilic attack U حمله الکترون دوستی
gregariously U از روی جمعیت دوستی
to make friends with anyone U با کسی اشنایی یا دوستی
algolagnia U درد دوستی جنسی
bibliomania U جنون کتاب دوستی
sportsmanship U ورزش دوستی مردانگی
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
breach of friendship U بهم زدن دوستی
nucleophilic aromatic substitution U استخلاف هسته دوستی اروماتیکی
theocentrism U توجه بخدا خدا دوستی
theocentricity U توجه بخدا خدا دوستی
i reckon U اطمینان به دوستی کسی داشتن
they are sworn frends U با هم پیمان دوستی بسته اند
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
humanism U نوع دوستی ادبیات وفرهنگ
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
electrophilic aromatic substitution U استخلاف الکترون دوستی اروماتیکی
haunt U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
wanderlust U علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
haunts U دوستی روحی که زیاد بمحلی امدوشدکند
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
to interrupt a friendship U رشته دوستی را با کسی پاره کردن
(not) have anything to do with someone <idiom> U نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
Please accept this gift as a mark of my friendship. U لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
snake in the grass <idiom> U دشمنی که وانمود به دوستی میکند (دشمن دوست نما)
humanism U مسلک نوع پرستی و انسان دوستی ادبیات و فرهنگ
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
formulism U رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
rapallo treaty U قرارداد یا معاهده راپالو قرارداد دوستی منعقده بین دولتین المان و شوروی به سال 2291 در محل راپالوواقع در ایتالیا
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
peace pact U میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code U زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
plug compatible U دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
microsoft U بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی
drive U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives U چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
strategy U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategies U طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
infra red link U روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
to trample on U گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
put U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
places U گذاشتن
mislaid U جا گذاشتن
placing U گذاشتن
putting U گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
place U گذاشتن
puts U گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
placement U گذاشتن
loads U گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
lay U گذاشتن
lays U گذاشتن
placements U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
load U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
run home U جا گذاشتن
let U گذاشتن
lets U گذاشتن
letting U گذاشتن
leave U گذاشتن
leaving U گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
lays U کار گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
lay U کار گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
to call for tenders U بمناقصه گذاشتن
to put to contract U بمناقصه گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
dot U نقطه گذاشتن
vane U پر گذاشتن به تیر
begueath U به ارث گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
deposits U کنار گذاشتن
oviposit U تخم گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
hypothecate U گرو گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
dotting U نقطه گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
mark U علامت گذاشتن
bordering U حاشیه گذاشتن
bordering U لبه گذاشتن
bordered U حاشیه گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
bordered U لبه گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
border U حاشیه گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
to beat back U عقب گذاشتن
deposit U کنار گذاشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com