English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
zero wait state U وضعیت یک وسیله
zero wait state U که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
wait state U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state U حالت انتظار
wait state U وضعیت انتظار
zero wait state computer U کامپیوتر با وضعیت انتظاری صفر
Other Matches
national [state, federal state] <adj.> U دولتی
national [state, federal state] <adj.> U حکومتی
wait a second U اندکی صبر کنید
wait a second U یک خرده صبر کنید
wait a second U یک دقیقه
wait a second U تامل کنید
wait on U خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait on U پیشخدمتی کردن
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
wait upon U پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
wait a little U کمی صبر کنید
Would you wait for me, please? U ممکن است لطفا منتظرم باشید؟
to wait U خدمت رسیدن
to wait U کردن دیدنی کردن
wait U پیشخدمتی کردن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
wait U صبر کردن
it will p to wait U جورهمه مارا اوبایدبکشد
wait up for <idiom> U به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
to wait for any one U منتظر کسی شدن
to wait U پیشخدمتی
wait U انتظار کشیدن معطل شدن
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
wait table <idiom> U سرو کردن غذا
If you wI'll wait a moment. U اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
I'll show you ! just you wait ! U حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
Wait a minute . U یکدقیقه صبر کن
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
Tell him, he needs to wait for a moment. U به او [مرد] بگوئید یک دقیقه صبر کند.
Wait a minute . U یک دقیقه مهلت بده
Can you wait until tommorrow? U می توانی تافردا صبر کنی ؟
it will pay to wait U به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
wait a minute U یک دقیقه صبر کنید
wait a minute U اندکی صبر کنید
wait condition U 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait loop U پردازندهای که یک حلقه برنامه را تکرار میکند تا عملی رخ دهد
wait a bit U اندکی
to wait one's leisure U منتظرفرصت محال بودن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
wait time U خیر بین یک درخواست برای داده و ارسال داده از حافظه
wait time U زمان انتظار
wait a bit U صبرکنید
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
wait on (someone) hand and foot <idiom> U به هر نحوی پذیرایی کردن
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
time and tide wait for no man <proverb> U کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . U بگذار بماند تا فردا
the state U effusion seminal causedby cleanness ofجنابت
to be in a state of a U بیم داشتن
to be in a state of a U هراسان بودن
to be in a state of f. U پیوسته درتغییربودن
to keep state U شان یا مقام خودراحفظ کردن
to keep state U خود را گرفتن
corresponding state U حالت متنافر
two state U دو حالتی
state U وضعیت چیزی
what state U در رهگیری هوایی یعنی میزان سوخت و مهمات واکسیژن باقیمانده خود راگزارش کنید
state U توضیح دادن
state U سیاسی رسمی وضع
state U مقام ورتبه
state U ابهت
state U افهار کردن وتصریح کردن
state U تعیین کردن وقرار دادن
state U حال
state U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state U وضعیت
state- U توضیح دادن
state- U جزء به جزء شرح دادن
state- U افهار داشتن افهارکردن
state- U تعیین کردن حال
state- U کیفیت
state U دولتی
state U ایالت کشوری
state U کشور
state U جزء به جزء شرح دادن
state U افهار داشتن افهارکردن
state U چگونگی
state U کیفیت
state U دولت استان
state U ملت
state U جمهوری کشور
state U ایالت
state U کشوری
state U دولتی حالت
state U دولت
state U حالت
state U تعیین کردن حال
state- U دولت استان
state- U چگونگی
state- U کشور
state- U ایالت کشوری
state- U دولتی
state- U سیاسی رسمی وضع
state- U مقام ورتبه
state- U افهار کردن وتصریح کردن
state- U ابهت
state- U مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد
state- U تعیین کردن وقرار دادن
state- U حال
state- U وضعیتی که در آن عمل رخ میدهد یا میتواند رخ دهد
state- U وضعیت چیزی
state- U وضعیت
state- U حالت
state- U ملت
state- U دولت
state- U دولتی حالت
state- U کشوری
state- U ایالت
state- U جمهوری کشور
state of stress U حالت تنش
state to which one belongs U دولت متبوعه siege-neutralized-neutral-buffer
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state of the art U جدیدترین تکنولوژی تکنولوژی جدید
state property U اموال عمومی
state affairs U امور مملکتی
state of siege U حالت محاصره
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
state of rest U حالت ساکن
state of in her itance U ملک یا دارایی قابل توارث
state of grace U توفیق
state table U جدول حالات
state succession U تعویض دولتهابه طور متوالی
state succession U توالی دولتها
state religion U مذهب رسمی
state road U شاهراه
state socialism U سوسیالیسم دولتی
state prison U زندان دولتی
state prison U زندان ایالتی
state stress U وضعیت تنش
state planning U برنامه ریزی دولتی
state property U دارائی دولت
state ownership U مالکیت دولتی
state of war U حالت مخاصمه
state of the realm U طبقات اجتماعی یا سیاسی کشور
state aid U کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
state of grace U تائید
state guard U ارتش ایالتی
state guard U نیروی نظامی ایالتی
state craft U سیاستمداری
state chicken U در رهگیری هوایی یعنی سوخت من در حال تمام شدن است بایستی برای تجدیدسوخت برگردم
state college U دانشکده دولتی
state criminals U مقصرین سیاسی
state criminals U مجرمین سیاسی
state diagram U نمودار حالات
state government U دولت مرکزی
state function U تابع حالت
state flower U گل علامت مخصوص هر استان یا کشور
state hood U ایالتی
state lamb U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
state midicine U سیستم پزشکی ملی
state of equilibrium U حالت تعادل
state of being cheated U مغبونیت
state of being cheated U غبن
state attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state bank U بانک استان
state of alert U وضعیت اماده باش یکان
state bank U بانک دولتی
state of alert U وضعیت هوشیاری
state hood U حالت وشرایط ایالات امریکا
state of alert U وضعیت امادگی
state midicine U سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
state equation U معادله حالتی
state university U دانشگاه ایالتی
quantum state U حالت کوانتومی [فیزیک] [شیمی]
belonging to the state <adj.> U حکومتی
unpolarized state U حالت ناقطبیده
two state variable U متغییر دو حالتی
two state jump U جهش دو حالتی
two state circuit U مدار دو حالتی
two state algebra U جبر دو حالتی
transition state U حالت گذار
totaliarian state U دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
totaliarian state U دولت توتالیتر
lie in state <idiom> U بعداز مرگ دیدن جسد
to state one's opinion U افهارعقیده کردن
waiting state U وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
war state U دولت جنگی
belonging to the state <adj.> U دولتی
state of mind U وضعیتوشرایطدریکلحظه
state of affairs U شرایطوموقعیتهایمربوطبهیکنفر
head of state U ملکهیارئیسجمهور
head of state U پادشاه
State Department U وزارت برون مرز
State Department U وزارت امور خارجه
war state U دولت نظامی declaration preventivetotal
unstable state U حالت ناپایا
three state logic U : بالای منط قی , پایین منط قی و امپدانس بالا
three state logic U دروازه منط قی یا IC که سه وضعیت خروجی ممکن دارد
steady state U وضعیت پایدار
steady state U حالت دائمی
stationary state U حالت ایستاده
stationary state U تعادل درحالت سکون
stationary state U وضعیت سکون
state's evidence U گواه جنایی
state's evidence U گواه دادگاه جنایی
state's attorney U نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state vector U بردار حالت
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com