English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
when two sundays meet U وقت گل نی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . U مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
Sundays U مربوط به یکشنبه تعطیل
Sundays U یکشنبه را گذراندن
Sundays U یکشنبه
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
to meet U [تقاضایی را] برآوردن
meet up with <idiom> U تصادفی ملاقاتکردن
to come to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
to go to meet any one U کسیرااستقبال کردن
to come to meet U به طرف کسی رفتن
to meet U لطف کردن
to meet U [به نیازی] جواب دادن
meet U درخور
to go to meet any one U به پیشواز کسی رفتن
to meet the a of U به تصویب رسیدن
to meet any one's a U مورد تحسین کسی واقع شدن
I wish I could meet ( see ) her . U کاش می توانستم اورا ببینم
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U اشتراک
meet U مقتضی تقاطع
meet U شایسته
meet U مناسب دلچسب
meet U نشست نشست گاه
meet U : جلسه
meet U پیوستن
meet U مواجه شدن تقاطع کردن
meet U معرفی شدن به ملاقات کردن
meet U : برخورد کردن یافتن
meet U برخورد کردن
meet U تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meet U سازش کردن
meet U مسابقه
meet U دیدار
meet U مطابقت کردن
meet U مطابق شرایط بودن
meet U پرداختن
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . U می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن برای برخورد
The meet is underdone. این گوشت آبدار است.
The meet is too tough. این گوشت خیلی سفت است.
to be coming up to meet U به طرف کسی رفتن
The meet is salty. O این گوشت شور است.
meet someone half-way <idiom> U به توافق رسیدن با کسی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
dual meet U مسابقههای تیمی
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
meet pallmok U زیر ساعد
meet some one's objections U به ایرادات کسی جواب دادن
quadrangular meet U مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet half way U مدارا کردن
meet half way U مصالحه کردن سازش کردن
meet for a man U شایسته است که
to meet a demand U تقاضایی را براوردن
to meet half way U درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
to meet the ear U شنیده شدن
to meet the eye U چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet with a repulse U رد شدن
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
meet for a man U در خور مرد
triangular meet U مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
track meet U مسابقاتورزشی
it did not meet our views U منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
meet joomeok U زیر مشت
to make both ends meet U در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet U دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet <idiom> U باپول شخصی گذران روزگار کردن
To break even . To make both ends meet. U خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs). U جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com