English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weather glass U هواسنج میزان الهوا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
weather U اوضاع جوی
Weather you like it or not. U چه بخواهی چه نخواهی
weather U هوا
weather U تغییر فصل
weather U اب و هوا باد دادن
weather U اب و هوا
weather U تحمل یابرگزارکردن
weather U جو
weather U جوی
weather U هواشناسی
under the weather U درسختی یابدبختی
under the weather <idiom> U ناخوش بودن
weather U به سمت باد
weather U در معرض هواگذاشتن
all weather U همه هوایی
to weather something U چیزی را در معرض [ آب و] هوا گذاشتن
broken weather U هوای بی قرار
weather moulding U ابریز
weather moulding U سنگی که اب باران راردمیکند
weather observation U مشاهدات جوی
weather observation U مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
weather map U نقشه هواشناسی
weather intelligence U اطلاعات هواشناسی
fair weather U مناسب برای
weather helm U سکان سمت باد
weather deck U پل باز
weather deck U عرشه باز
weather deck U عرشه بدون سقف کشتی
weather code U پیام رمز هواشناسی یاهواسنجی
elements of weather U عناصر موثر در شرایط جوی عوامل جوی
weather cock U باد نما ادم دمدمی مزاج
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
fair weather U دارای هوای صاف
weather helm U تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
weather board U تخته سرازیری که دم دراطاق می گذارند
queen's weather U هوای باز
queen's weather U جای افتابی
queen's weather U افتاب
proof weather U هوا پایدار
oh what a nasty weather U اه
inclement weather U هوای بسیار سرد یا طوفانی
how fine the weather is U چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
how fine is the weather U چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
heavy weather U هوای طوفانی
fair weather U بی وفا
oh what a nasty weather U چه هوای کثیفی است
fair weather U نیم راه
weather bureau U اداره هواشناسی
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
weather board U تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
weather beaten U افتاب زده
weather beaten U در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
foul weather U هوای خراب
foul weather U هوای نامساعد
heavy weather U هوای خراب
aviation weather U مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
weather-vanes U الت بادنما
weather wise U هوا شناس
weather wise U وارد بجریانات روز
weather vane U الت بادنما
weather wise U مطلع
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
weather-vane U الت بادنما
present weather U هوایکنونی
weather radar U رادارآبوهوا
weather forecaster U هواشناس
to grumble about the weather U مورد هوا گله کردن
to weather something in winter U چیزی را در معرض [ آب و] هوای زمستانی گذاشتن
muddy weather U هوایی که دچار پوشیده شدن زمین ازبرف آب دار با گل شود [هوا و فضا]
weather forecast U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecasts U پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
adverse weather U هوای نامساعد
fair-weather U درخورهوای صاف
all weather fighter U هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
fair-weather U نیم راه
all weather fighter U هواپیمای همه هوایی
all weather hood U کلاهک مخصوص هوا
fair-weather U بی وفا
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
weather stations U ایستگاه هواشناسی
weather stained U هوا خورده ورنگ پریده
weather side U سمت بادگیر
weather proof U محفوظ از اثرهوا هوا نخور
weather station U ایستگاه هوا شناسی
weather station U ایستگاه هواشناسی
weather stations U ایستگاه هوا شناسی
weather permitting U اگر هوا بگذارد
present state of weather U وضعهوایکنونی
fair-weather friend U رفیق نیمه راهه
fair-weather friend U آدم بی وفا
feel a bit under the weather <idiom> U [یک کم احساس مریضی کردن]
the weather inclines to fair U هوا میخواهد باز شود هوادارد باز میشود
we made heavy weather of it U انرا خیلی سخت دیدیم
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
It is foul weather today . U امروز هوا خیلی گند است
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
It is splendid weather for swimming. U این هوا برای شنا جان میدهد
all weather air station U ایستگاه هواشناسی عمومی ایستگاه هواشناسی همه هوایی
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
glass U دستگاه بارومتر
glass U صیقلی کردن
glass U دستگاه ارتفاع سنج دوربین
glass U لیوان یخ
glass U زجاج
looking glass U اینه
glass U عینک
looking glass U ایینه
looking glass self U خود ایینهای
glass U عدسی
looking-glass U ائینه
glass U شیشه گرفتن
to f. glass U شیشه گری کردن
glass U شیشه
glass U ابگینه
glass U لیوان
glass U گیلاس جام
glass U استکان
glass U ایینه شیشه دوربین
glass U شیشه ذره بین عدسی
glass U الت شیشهای
glass U عینک دار کردن شیشهای کردن
glass U شیشه الات
cupping glass U شاخ حجامت
crystal glass U بلور
crown glass U شیشه گردیاچرخی
colored glass U شیشه رنگی
cast glass U شیشه ریخته گی
tempered glass U شیشه ابداده
water glass U شیشه مایع
cast glass U شیشه جام ریختگی
burning glass U عینک جوشکاری
burning glass U عدسی محدب یاایینه مقعر
burning glass U ذره بین
stined glass U شیشه رنگی
water glass U اب شیشه
watch glass U شیشه ساعت
field glass U عدسی درونی دوربین یاذره بین
water glass U شیشه محلول
frosted glass U شیشه مات
frosted glass U شیشه کدر
focusing glass U ذره بین جیبی
flint glass U فرف بلور
flint glass U بلور
finger glass U فرف انگشت شوئی
water glass U لیوان اب
field glass U دوربین صحرایی
eye glass U عینک دستی
eye glass U شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
drinking glass U فنجان
drinking glass U گیلاس
bell glass U مردنگی
plate glass U شیشه سنگ شیشه تختهای
glass roof U سقفشیشهای
glass sphere U گویشیشهای
liqueur glass U جام لیکور
port glass U جام شرابقرمزوشیرینپرتقالی
lead glass U شیشه سربی
glass fibre U فایبرگلاس
glass slide U اسلایدشیشهای
a glass of water U یک لیوان آب
There is a glass missing. یک لیوان کم است.
crown glass U شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
cut glass U بلور کریستال
stained glass U شیشه بندی منقوش
glass dome U برآمدگیشیشهای
glass cover U پوشششیشهای
cocktail glass U لیوانمخصوصمشروب
plate glass U شیشه لوحی
magnifying glass U ذره بین
wire glass U شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
wired glass U شیشه دارای شبکه سیمی در متن ان
beer glass U لیوانآبجو
bordeaux glass U گیلاسمخصوصشرابفرانسوی
brandy glass U گیلاسکنیاک
hock glass U جام پایهبلند
burgundy glass U لیوان
burgundy glass U بورگندی
champagne glass U گیلاسگردشامپاین
stained glass U شیشه کاری منقوش
spy glass U تلسکپ یادوربین کوچک
measuring glass U درجه دار
hard glass U شیشه سخت
hand glass U ساعت شنی
hand glass U ذره بین
hand glass U کوچک دسته دار
hand glass U ایینه
ground glass U نوعی شیشه نورافشان که دارای سطحی تراشیده است
granulated glass U شیشه دان دان
granulated glass U شیشه اج دار
he is blowing glass U شیشه را با فوت درست کردن
glass eye U عینک
measuring glass U پیمانه
liquid glass U شیشه مایع
lime glass U شیشه اهکی
glass cloth U شیشه پاک کن
glass cutter U الماس شیشه بری
glass cutter U شیشه بر
glass dust U خرده شیشه
hour glass U ساعت ریگی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com