Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
walk back
U
به عقب خم شوید
walk back
U
شل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
walk all over someone
<idiom>
U
براحتی برنده شدن
walk off with
U
دزدیدن
go for a walk
U
گردش رفتن
to go for a walk
U
گردش رفتن
walk off with
U
بلند کردن
walk-up
U
آپارتمان طبقهی اول
walk-up
U
بی آسانسور
walk-on
U
بازیگر فرعی
walk out
U
اعتصاب کردن
walk out
U
کاری راناگهان ترک کردن
to walk
قدم زدن
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
walk away/off with
<idiom>
U
دزدیدن
walk out
<idiom>
U
ناگهانی رفتن
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
to walk away with
U
ربودن
do not walk
U
راه نروید
to walk away with
U
دزدیدن
to walk off with
U
ربودن
to walk off with
U
دزدیدن
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
to walk off
U
ناگهان رفتن
walk
U
راه پیما
walk
U
راه رو
to walk in
U
توآمدن
to walk in
U
قدم نهادن در
walk
U
گام معمولی اسب
walk
U
مسابقه راهپیمایی
walk
U
پیاده رو
walk
U
گردش پیاده گردشگاه
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
walk
U
راه رفتن گام زدن
walk
U
گردش کننده راه رونده
to walk in
U
واردشدن
walk through
U
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on
U
قال گذاشتن
walk out on
U
ترک گفتن
He can hardly walk.
U
بزور راه می رود
take me for for a walk
U
مرابه گردش ببرید
to walk in
U
داخل شدن
i know you by your walk
U
من شما را از گام برداری
i know you by your walk
U
میشناسم
take a walk
U
گردش کردن
walk out on
U
خالی ازسکنه کردن
walk the floor
<idiom>
U
بیقرار بودن
walk of life
U
پیشه
walk on air
<idiom>
U
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk of life
<idiom>
U
طرز زندگی کردن
sheep walk
U
چراگاه گوسفند
side walk
U
پیاده رو
walk of life
U
شغل
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
to walk the boards
U
بازیگری کردن
to walk the plank
U
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk-ups
U
بی آسانسور
walk-ups
U
آپارتمان طبقهی اول
to walk fast
U
تندراه رفتن
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
cat-walk
U
راهرو باریک
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به استعفا شدن
cat walk
U
راه رو اویخته
cat walk
U
تک گذر
to walk around the block
U
دور بلوک خیابان راه رفتن
to walk . To go on foot.
U
پیاده رفتن
gravel walk
U
جاده سنگ فرش
gravel walk
U
سنگ فرش
parapet walk
U
سنگرقدم زدن
to walk a bicycle
U
دوچرخه را با دست بردن
milk walk
U
دور
milk walk
U
گشتی که شیر فروش میزند گشت
code walk through
U
گردش درطول برنامه
walk-in wardrobe
U
راهرویجارختی
cock of the walk
U
پهلوان میدان
cat walk
U
ادم رو
covered parapet walk
U
گذرگاهسنگرسرپوشیده
To sit (walk) straight.
U
راست نشستن ( راه رفتن )
To walk with firm steps .
U
با قدمهای محکم راه رفتن
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
Lets go for a walk ( stroll) .
U
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart.
U
گشاد گشاد راه رفتن
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
learn to walk before yaou run.
<proverb>
U
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
Lets walk to the edge of water.
U
بیا تا لب آب قدم بزنیم
We had a nice long walk today.
U
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
keep back
U
جلونیایید
keep back
U
مانع شدن
keep back
U
دفع کردن
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
back out
U
کهنه و فرسوده شدن
back out
U
نکول کردن
back out
U
دوری کردن از موج
back off
U
ازاد بریدن قطع کردن
back off
U
پشت را تراشیدن
back out
U
دوری کردن از الغاء کردن
back
U
تیر اصلی پشت بند
to back out of
U
جرزدن
to back out of
U
دبه کردن
to back up
U
یاری یاکمک کردن
keep back
U
نزدیک نشوید
to get back to somebody
U
کسی را باخبر کردن
back off
U
کاستن سرعت در سر پیچ
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
on the way back
U
در برگشتن
out back
U
چسب مایع
out back
U
مایع روان شده
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
get back
<idiom>
U
برگشتن
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
right back
U
بک راست
behind his back
U
پشت سراو
come back
U
بازگشت بازیگر
come back
U
برگشتن
come back
U
بازگشتن
at the back
U
در پشت
on ones back
U
بستری
look back
U
سرد شدن
look back
U
سر خوردن
To back down .
U
کوتاه آمدن
go back
U
برگشتن
come back
U
دوباره مد شدن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
get back
U
دوباره بدست اوردن
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
back off
U
عقب بردن
at the back of
U
پشت
back
U
پشت نویسی کردن
back
U
تنظیم بادبان پشت کمان
back
U
مدافع خط میدان
back
U
بک
back
U
مدافع
back
U
پشتیبان
back
U
فهرنویسی کردن
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
سوارشدن
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
back
U
فهر
back
U
پشت ریختن پشت انداختن
back
U
سمت عقب
to back out
[of]
U
دوری کردن
[از]
to back out
[of]
U
الغاء کردن
to back out
[of]
U
نکول کردن
back
U
جهت مخالف جلو
back
U
کمک کردن
back
U
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
U
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
U
که یک باتری پشتیبان دارد
back
U
سطح ازاد
back
U
بدهی پس افتاده
back
U
پشت سر
back-up
U
تقویت کردن تقویتی
back-up
U
تکمیل کردن
back-up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up
U
پشتیبانی یا کمک
back up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up
U
معکوس ریختن
back up
U
پشت قرار دادن
back up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up
U
جاگیری پشت یار
back up
U
تقویت کردن تقویتی
back up
U
تکمیل کردن
back up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back-up
U
جاگیری پشت یار
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
U
پشت قرار دادن
back
U
جبران ازعقب
back
U
پاداش
back
U
درعقب برگشت
back
U
به عقب
back
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
U
پشتی
back
U
عقبی گذشته
back
U
پس
back
U
پشت
back
U
عقب
back-up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up
U
پشتیبانی یا کمک
back-up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
U
معکوس ریختن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com