Perdic | waive one's claim | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 66 (6 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	waive one's claim U	از ادعای خود صرفنظر کردن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	waive U	اغماض نمودن
	waive U	چشم پوشیدن از
	waive U	ازقانون مستثنی کردن
	waive U	صرف نظر کردن
	waive U	چشم پوشی کردن
	waive U	رد ادعای باشگاه
	waive U	اسقاط کردن
	waive U	گذشت کردن از
	waive U	صرفنظر کردن از
	re claim U	تقاضای مجدد
	having a just claim U	ذیحق
	non claim U	فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
	cause of claim U	منشاء دعوی
	claim U	دادخواست
	re claim U	مجددا ادعا کردن
	claim U	طلب
	claim U	درخواست
	claim U	دادخواست ادعانامه ادعا کردن
	claim U	ادعا
	claim U	دعوی
	claim U	ادعاکردن
	claim U	طلب ادعای خسارت کردن
	claim U	مطالبه کردن
	claim U	مطالبه
	claim U	مدعی به مطالبات ادعا کردن
	claim U	قرارداد رسمی خرید اسب
	claim U	خواسته
	relinquishment of a claim U	اسقاط دعوی
	set up claim to U	دعوی کردن
	to claim somebody's life U	جان کسی را ستاندن
	relinquish a claim U	ترک دعوی کردن
	small claim U	ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
	relinquishment of a claim U	ترک دعوی
	statement of a claim U	افهار نامه
	submission of a claim U	تسلیم دادخواست
	waiving a claim U	اسقاط دعوی
	To claim against (sue) someone. U	از کسی ادعای خسارت کردن
	I have no claim to this house. U	نسبت به این خانه ادعایی ندارم
	to claim somebody's life U	کسی را کشتن
	to claim somebody's life U	کسی را قتل کردن
	to claim somebody's life U	کسی را هلاک کردن
	put in a claim for something U	مدعی مالکیت چیزی شدن
	claim under a guarantee U	مطالبه تحت ضمانتنامه
	object of claim U	مدعی به
	claim of compensation U	ادعای خسارت
	claim of insurance U	ادعای اخذ بیمه
	claim frame U	فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
	counter claim U	دعوی متقابل
	give up one's claim U	رضایت دادن
	lay claim to U	ادعا کردن
	loss of claim U	فقدان غرامت
	claim for restitution U	دعوی استرداد
	object of claim U	خواسته
	object of claim U	خواسته دعوی
	object of claim U	مدعی به متنازع فیه
	claim for indemnification U	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
	advertising claim U	شعار تبلیغ
	First prove that you are a brother , then claim th. <proverb> U	اول برادریت را ثابت کن بعد ادعاى ارث کن .
	. She dropped her demands (claim). U	دست از تقاضاهای خود برداشت
	He lays claim to learning. U	ادعای علم وفضل می کند
	object of claim in respect of which U	فرجام خواسته
	claim guarantee form U	مطالبه پرداخت ضمانتنامه
	object of claim in respect of which U	the to made is appeal an
	object of claim in respect of which U	court supreme
	baggage claim area U	محلتحویلساک

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy