English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wage price spiral U دور تسلسل دستمزد
wage price spiral U قیمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wage price guideline U راهنمای مزد
wage price guideline U قیمت
spiral U مارپیچی
spiral U مارپیچ
spiral U حلزونی بشکل مارپیچ
spiral U بشکل مارپیچ دراوردن
spiral U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral U فنر
spiral U پاندول
spiral U پیچاپیچ
spiral U حلزونی فنر مارپیچ
spiral U چرخش توپ به دور محورطولی خود در یک پاس وضع بدن روی لبه اسکیت روی یک پا
spiral binder U پوشهمارپیچی
spiral agitator U همزن مارپیچی
spiral gear U چرخ دنده حلزونی
inflationary spiral U مارپیچ تورمی
spiral-in groove U شیارمارپیچی
spiral beater همزن مارپیچی
spiral staircase U پلههایمارپیچی
spiral screwdriver U آچارپیچگوشتیمارپیچ
spiral rib U قسمتبرآمدهحلزونی
spiral case U جعبهمارپیچ
death spiral U حرکت چرخاندن یار
spiral reinforcement U فولادگذاری مارپیچ
spiral galaxy U کهکشان مارپیچی
spiral instability U ناپایداری چرخشی
pitch of spiral U پای پیچ
spiral scanning U تقطیع حلزونی
spiral scanning U مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
spiral spring U فنر مارپیچ
spiral stability U پایداری چرخشی
spiral drill U مته مارپیچ
spiral arms U بازوهای مارپیچی
spiral drill U مته مارپیچی
spiral test U ازمون مارپیچ
spiral stairs U پلکان مارپیچ
spiral ratchet drill U مته ضامن دار حلزونی
barred spiral galaxy U کهکشان مارپیچی مسدود کهکشان مارپیچی میله دار
spiral of wages and prices U حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
zigzag spiral filament U فیلامان زیگزاگ
specified wage U اجرت المسمی
wage U دستمزد
just wage U مزد عادلانه
wage U مزد
wage U اجرت
wage U ضمانت حسن انجام کار
wage U کار مزد دسترنج
wage U اجرت کارمزد
wage U حمل کردن
wage U اجر
wage U اجیر کردن
wage U جنگ برپا کردن
wage freeze U انجماد دستمزد
wage system U نظام پرداخت دستمزد
wage standard U دستمزد استانده
wage tax U مالیات بر مزد
wage flexibility U انعطاف پذیری دستمزد
wage earners U حقوق بگیران
wage earners U مزد بگیران
wage earner U اجیر
wage income U درامدمربوط بکار
wage stabilization U تثبیت مزد
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
annual wage U دستمزد سالانه
wage good U کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
wage incentive U انگیزه مزد
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage index U شاخص دستمزد
wage level U سطح مزد
wage market U بازار دستمزد
wage policy U سیاست دستمزد
nonflexible wage U مزد انعطاف ناپذیر
daily wage U مزد روزانه
wage funds U مایه دستمزد
wage funds U وجوه دستمزد
wage rate U نرخ مزد
wage rigidity U انعطاف ناپذیری مزد
wage share U سهم مزد
wage good U کالای مزدی
wage differentials U اختلاف در دستمزد
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
wage agreement U قرارداد دستمزد
to wage war U دست بجنگ زدن
to wage war U جنگ کردن
wage rate U نرخ دستمزد
minimum wage U حداقل دستمزد
money wage U مزد پولی
nominal wage U مزد اسمی
cash-wage U دستمزد نقدی
living wage U مزد امرارمعاش
living wage U مزد معیشت
to wage a campaign U لشکرکشی کردن
wage bargain U چانه زنی دستمزد
wage bill U لیست حقوق
real wage U مزد واقعی
wage-packet U پاکتیکهحقوقرادرآنمیگذارند
wage determination U تعیین دستمزد
rate of wage U نرخ دستمزد
wage cuts U کاهش دستمزد
wage costs U مخارج دستمزد
wage control U کنترل دستمزد
wage constraint U محدودیت دستمزد
wage stabilization U ثبات دستمزد
wage ceiling U حداکثر دستمزد
wage ceiling U سقف دستمزد
living wage U مزدکافی برای امرار معاش
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
wage compution day U دستمزد ساعتی
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
wage profit ratio U نسبت دستمزد به سود
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
base wage rate U حداقل دستمزد
rate of money wage U نرخ مزد پولی
rate of wage increase U نرخ افزایش دستمزد
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
reasonable of average wage fair U اجرت المثل
price U نرخ
least price U حداقل قیمت
all in price U قیمت کل
last price U قیمت اخر
price U ارزش
just price U قیمت منصفانه
just price U قیمت عادلانه
price U ارزش پولی کالا
all in price U بهای کامل
price U مبلغ شرطبندی
mean price U قیمت متوسط
last price U اخرین قیمت حداقل قیمت
at any price U بهر بها
price U قیمت
price U بها
asking price U قیمت مورد مطالبهی فروشنده
asking price U قیمت آخر
price U بها قائل شدن
price U قیمت گذاشتن
Without ( beyond , above ) price . U بی نهایت قیمتی
outside price U حد اکثر بها
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
What is the price ...? قیمت ... چقدر است؟
at any price U بهر قسمت که باشد
selling price U قیمت فروش
price system U نظام قیمت
sale price U قیمت حراج
shadow price U قیمت سایهای
shadow price U شبه قیمت قیمت ضمنی
sopt price U قیمت روز
sopt price U قیمت فروش نقدی
price support U حمایت قیمت
price support U تایید قیمت
price support U قیمت حمایت شده از طرف دولت
sopt price U قیمت نقد
price system U نظام قیمتی
sale price U قیمت فروش
repurchase price U قیمت بازخرید
regular price U قیمت عادی
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
price taker U قیمت را داده شده فرض کردن
price taker U خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
price theory U نظریه قیمت
price theory U اقتصاد خرد
price war U جنگ قیمتها
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
quoted price U قیمت داده شده
quoted price U مظنه
reasonable price U قیمت معقول
reasonable price U قیمت عادله
resale price U قیمت فروش مجدد
resale price U بهای خرده فروشی
ruling price U قیمت روز
price system U نسبت و رابطه قیمتها با هم
retail price U قیمت خرده فروشی
price tag U برچسب قیمت کالا
price tag U اتیکت قیمت
retail price U بهای خرده فروشی
resonable price U بهای عادله
reserve price U قیمت پایه در حراج
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
reserve price U بهای قطعی
reserve price U اخرین بها
reduced price U بهای نازل
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
To put a price on something . U روی چیزی قیمت گذاشتن
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
At the price of. At the cost of . U به قیمت
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
Price are fixed here . U دراینجا قیمتها ثابت هستند
half-price U نیمبها
cut-price U جنسحراجشده
wholesale price U قیمت عمده فروشی
very low price U ثمن بخس
At all costs . At any price . U به هر قیمتی که شده
What is the price per night? U قیمت برای یک شب چقدر است؟
at a knock-down price U به قیمت مفت
crash price U قیمت مفت
give-away price U قیمت مفت
It's a steal at that price. U این قیمت مفت است.
half price U نصف قیمت
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com