English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wage ceiling U سقف دستمزد
wage ceiling U حداکثر دستمزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ceiling U تارک
ceiling U پوشش یا اندود داخلی سقف
ceiling U سقف پرواز
ceiling U ارتفاع ابر
ceiling U سقف
ceiling U اوج طیاره
ceiling U ارتفاع هواپیما یا ابر از سطح زمین
ceiling U حد پرواز
ceiling batten U پردو
ceiling batten U توفال
lantern ceiling U سقف فانوسی
ceiling batten U الت
budget ceiling U سقف بودجه
beamed ceiling U سقف تیراهن دار
ceiling button U مقره سقفی
ceiling construction U سقف سازی
hovering ceiling U حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
false ceiling U سقف کاذب
false ceiling U سقف نما
lining of the ceiling U پوشش زیر سقف
counter ceiling U خوانچه پوش
counter ceiling U کمرپوش
counter ceiling U سقفواره
ceiling switch U کلید سقفی
ceiling prices U حداکثر قیمت قانونی
ceiling price U حداکثر قیمت قانونی
ceiling price U سقف بها
ceiling panel U لقط
ceiling light U روشنایی سقفی
ceiling lamp U لامپ سقفی
ceiling effect U اثر تارک
lining of the ceiling U روکوب سقف
lining of the ceiling U لمبه کوبی
lining of the ceiling U روکوب سقف
acoustic ceiling سقف عایق پوش
ceiling bracket U قلابسقف
ceiling collar U خطسقف
ceiling fitting U چراغسقفی
ceiling joist U تیرآهنسقفی
ceiling outlet U تهویهسقفی
ceiling projector U پروژهکتورسقفی
hit the ceiling <idiom> U عصبانی شدن
ceiling cornice U قرنیز در بندگاه ها
suspended ceiling U سقف اویخته
lantern-ceiling U سقف فانوسی
service ceiling U سقف پرواز معمولی یا جنگی هواپیما
personnel ceiling U سقف استعداد مجاز پرسنلی
panelled ceiling U سقف صندوقهای
panelled ceiling U سقف قابسازی شده
absolute ceiling حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
luminated ceiling U سقف نورافشان
ceiling fan U پنکهسقفی
adjustable ceiling fixture آویز سقفی متحرک
measurement of cloud ceiling U اندازهگیریفشارهوا
maker of paneled ceiling U قاب ساز
specified wage U اجرت المسمی
just wage U مزد عادلانه
wage U اجیر کردن
wage U اجر
wage U ضمانت حسن انجام کار
wage U جنگ برپا کردن
wage U اجرت کارمزد
wage U مزد
wage U دستمزد
wage U حمل کردن
wage U اجرت
wage U کار مزد دسترنج
wage policy U سیاست دستمزد
wage level U سطح مزد
wage index U شاخص دستمزد
wage income U درامدمربوط بکار
to wage a campaign U لشکرکشی کردن
wage income U درامد بشکل دستمزد
wage stabilization U تثبیت مزد
wage good U کالائی که نقش مزد را ایفا میکند
wage good U کالای مزدی
wage funds U مایه دستمزد
wage rate U نرخ مزد
wage rate U نرخ دستمزد
wage rigidity U انعطاف ناپذیری مزد
wage-packet U پاکتیکهحقوقرادرآنمیگذارند
cash-wage U دستمزد نقدی
wage tax U مالیات بر مزد
wage system U نظام پرداخت دستمزد
wage standard U دستمزد استانده
wage stabilization U ثبات دستمزد
wage share U سهم مزد
wage incentive U انگیزه مزد
wage funds U وجوه دستمزد
wage market U بازار دستمزد
annual wage U دستمزد سالانه
wage bill U لیست حقوق
daily wage U مزد روزانه
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
wage agreement U قرارداد دستمزد
to wage war U دست بجنگ زدن
to wage war U جنگ کردن
real wage U مزد واقعی
rate of wage U نرخ دستمزد
living wage U مزدکافی برای امرار معاش
nonflexible wage U مزد انعطاف ناپذیر
nominal wage U مزد اسمی
money wage U مزد پولی
minimum wage U حداقل دستمزد
living wage U مزد معیشت
living wage U مزد امرارمعاش
wage constraint U محدودیت دستمزد
wage control U کنترل دستمزد
wage bargain U چانه زنی دستمزد
wage determination U تعیین دستمزد
wage differentials U اختلاف در دستمزد
wage earner U اجیر
wage earners U مزد بگیران
wage earners U حقوق بگیران
wage flexibility U انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze U انجماد دستمزد
wage freeze U ثابت نگهداشتن دستمزد
wage cuts U کاهش دستمزد
wage costs U مخارج دستمزد
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
base wage rate U حداقل دستمزد
wage compution day U دستمزد ساعتی
wage profit ratio U نسبت دستمزد به سود
wage price spiral U قیمت
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
wage price spiral U دور تسلسل دستمزد
wage price guideline U قیمت
wage price guideline U راهنمای مزد
iron law of wage U قانون مفرغ دستمزدها براساس این نظریه که بوسیله مالتوس ارائه شده نرخ بالای زاد و ولد عرضه نیروی کار را در سطحی بالاتر از تقاضا و فرفیت تولیدی جامعه قرار داده و لذادستمزدها بسطح کاهش معیشت تقلیل میابد
rate of money wage U نرخ مزد پولی
rate of wage increase U نرخ افزایش دستمزد
reasonable of average wage fair U اجرت المثل
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com