English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
upward swing U نوسان به سمت بالا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
upward U بطرف بالا
upward U روببالا روبترقی
upward U بالایی
he looked upward U بالانگاه کرد
shift upward U انتقال به طرف بالا
shift upward U حرکت به سمت بالا
upward compatibility U سازگاری بالاگرا
upward trend U روند صعودی
upward compatible U طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
upward tendency U گرایش صعودی
upward rotation U چرخش رو به بالا
upward motion U حرکت رو به بالا
upward mobility U تحرک صعودی
upward flow U جریان رو به بالا
upward compatible U همساز رو به بالا
an upward glance U نگاه سربالا
swing U نوسان کردن
swing saw U اره کانهای نوسان دار
swing up U درحال تاب خوردن
swing up U بدن راازمیله بالاکشیدن
let it have its swing U بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
swing U اونگان شدن یا کردن
swing U تاب نوسان
swing U اهتزاز
swing U اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swing U ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swing U پیچیدن موازی اسکیها
swing U قطردوران قطر گردش
swing U جنبش
swing U نوسان
swing U چرخیدن
swing U تاب خوردن
swing U چرخ دادن چرخ تاب
swing U جنبانیدن
swing U تاب دادن
swing U تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing U هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
to swing the lead U خود را به ناخوشی زدن
to swing the lead U اززیر کار در رفتن
swing roll U چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
to make somebody swing U بدار آویختن کسی [اصطلاح روزمره]
to make somebody swing U کسی را دار زدن [اصطلاح روزمره]
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
swing voter U فردیکهبهحزبسیاسیخاصیتعلقندارد
forward swing U تاباولیه
voltage swing U نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
short swing U پیچهای با شعاع کم
swing gates U دریچههای گردان
swing from one's heels U ضربههای قدرتی
swing door U در گردان
swing doors U در گردان
giant swing U افتاب یا مهتاب
giant swing U تاب بلند
frequency swing U انحراف فرکانس
downward swing U نوسان رو به پایین
compass swing U قطب نما انحراف طولی قطب نما
compass swing U چرخش خط محوری
boom swing U حیطه نوسان
boom swing U ناحیه لرزش
back swing U نوسان به عقب
hip swing U چرخ جلو روی پارالل
swing bar U اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
swing bucket U جراثقال نوسان دار
swing bucket U جراثقال گردان
swing bridge U پل نوسان دار
swing bridge U پل گردان
swing bowler U توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
swing basket U سبد ابکشی
swing bell U اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
german giant swing U افتاب شکسته
swing half turn U تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
swing frame grinder U دستگاه سنگ زنی نوسان دار
There is not room no swing a cat . <proverb> U گربه را مجال گذز نیست .
center swing bridge U پل میانگرد
the work is in full swing U کاربخوبی جریان دارد
grid voltage swing U تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
To shake ( swing , roll) ones hips . U قر دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com