Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
turning handle
U
دستهچرخشگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
turning away
U
پرهیز
turning
U
تراشکاری
turning away
U
دوری واجتناب
turning machine
U
ماشین تراش
turning effect
U
اثر گردش
turning circle
U
دایره چرخش ناو
turning chisel
U
قلم ماشین تراش
turning circle
U
دایره گردش
turning chisel
اسکنه ماشین تراش
turning bolt
U
کلون
turning attachment
U
تجهیزات تراشکاری
turning tool
U
قلم تراش
longitudinal turning
U
تراشکاری طولی
in the turning of a hand
U
بیک چشم برهم زدن
turning moment
U
لنگر واژگونی
turning moment
U
گشتاورواژگونی
turning movement
U
حرکت دورانی
turning traffic
U
ترافیک پیچ دار
Drop me just before you get to the turning.
U
مرانرسیده ره سر پیچ پیاده کنید
turning wheel
U
چرخهسفالگری
turning wall
U
دیواربازگشت
turning judge
U
داوربرگشت
wood turning
U
خراطی
turning tool
U
ابزار تراشکاری
turning tool
U
رنده
turning tool
U
کارد تراش
turning movement
U
احاطه دورانی
fine turning
U
میزان سازی دقیق
turning point
U
نقطه برگشت
turning point
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point
U
نقطه چرخش
turning point
U
مرحله قاطع نقطه تحول
turning points
U
نقطه برگشت
turning points
U
مرحله قاطع نقطه تحول
turning points
U
نقطه چرخش
turning points
U
نقطهای دریک دور تجاری که در ان جهت فعالیتهای اقتصادی عوض میشود
turning point
U
نقطه لولای چرخش
turning points
U
نقطه لولای چرخش
skew turning chisel
مغار کج
method for turning the steps
U
روش دور دادن پلکان
polygonal turning machine
U
ماشین تراش چند لبه
automatic turning shop
U
کارگاه تراشکاری
cam turning attachment
U
تجهیزات تراش بادامک
turning programming language
U
زبان برنامه نویسی تورینگ
automatic lathe for taper turning
U
ماشین تراش مخروطی
handle
U
سروکارداشتن با
handle
U
احساس بادست
handle
U
قبضه شمشیر
handle
U
دسته
the handle to one's name
U
لقب
handle
U
دست زدن به
this will a for a handle
U
بکارمن نمیخورد
this will a for a handle
U
بدرمن نمیخورد
handle
U
مانور کردن
handle
U
دستگیره
handle
U
دستکاری کردن
handle
U
دست زدن
handle
U
قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle
U
بکار بردن
handle
U
دسته گذاشتن
handle
U
گیره نگهدارنده
handle
U
ضامن دستگیره
handle
U
نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle
U
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle
U
گیره
handle
U
رفتار کردن استعمال کردن
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle
U
با دست عمل کردن
handle
U
خرید و فروش کردن
handle
U
دست داشتن دسته
handle
U
وسیله لمس
take-up handle
U
دستهسوارکننده
handle
U
اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle
U
سیم بین چکش و دستگیره
elevating handle
U
دستهبالابر
grab handle
U
دستگیره
grip handle
U
جادستی
guide handle
U
دستهیراهنما
gun handle
U
دستهتلمبه
half handle
U
نیمدسته
insulated handle
U
دستهعایقدار
door-handle
U
اهرم در
traversing handle
U
دستهعرضی
safety handle
U
دستهایمنی
retractable handle
U
دستهجمعشو
pull handle
U
دستهکشش
lifting handle
U
دستهبلندکننده
knob handle
U
دکمهدستی
side handle
U
دستهجانبی
types of handle
U
انواعدسته
door-handle
U
دستگیرهدر
shaped handle
U
دستهحالتدهنده
The handle of the bucket has come off.
U
دسته سطل کنده شده
fly off the handle
<idiom>
U
از کوره در رفتن
to handle something with care
U
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
starter handle
U
دستهآغازگر
door handle
U
دستگیرهدر
cross handle
U
ضامنضربدری
balanced handle
U
دسته تعادل
man handle
U
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
lever handle
U
دستگیره اهرم
knurled handle
U
دستگیره اج دار
jug handle
U
شکاف به عرض دست
scoop handle
U
مشته
handle the ball
U
دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon
U
روقفلی دسته
handle escutcheon
U
روقفلی فرمان
hammer handle
U
دسته چکش
handle bar
U
دسته موتورسیکلت
handle bar
U
فرمان
handle bar
U
دسته دوچرخه
file handle
U
دسته سوهان
carrier handle
U
دسته حمل
carrier handle
U
دستگیره حمل
capstan handle
U
هندل
operating handle
U
دستگیره عامل
operating handle
U
دستگیره کولاس
crank handle
U
اهرم دستی
auxiliary handle
U
دستهکمکی
the handle of the face
U
دماغ
basket handle
U
گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle
U
ترمزدستی
the handle of the face
U
بینی
carriage handle
U
دستگیرهحامل
reshape handle
U
دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
carrying handle
U
دستهحمل
charging handle
U
دستهینشانگیر
operating handle
U
دستگیره راه اندازی
star handle
U
دستگیره گردان
pump handle
U
زیاد تکان دادن
anti-vibration handle
U
دستهضدلغزش
figure skiing handle
U
دستهچوباسکی
The door – handle has broken off.
U
دسته درشکسته است
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
air brake handle
U
دستهترمزهوایی
handle bar arm
U
دسته فرمان
interior door handle
U
دستهداخلدر
I can handle (cope with) hom.
U
از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care.
U
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
pistol grip handle
U
دستهنگهدارندهپیستون
window winder handle
U
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
oxygen control handle
U
دستهکنترلاکسیژن
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
To fly into a rage. To foly off the handle.
U
آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
U
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com