Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
true or real focus
U
کانون حقیقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
focus
U
نقطه تقاطع
focus
U
به کانون دراوردن
focus
U
کانونی شدن کانون
focus
U
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focus
U
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focus
U
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus
U
متمرکز ساختن
focus
U
کانون
focus
U
کانون عدسی
focus
U
فاصله کانونی
focus
U
قطب مرکز
focus
U
مترکز کردن
focus
U
بکانون اوردن
self focus
U
تنظیم تمرکز خودکار
focus
U
متمرکز کردن توجه
focus
U
مرکزتوجه
focus
U
میزان کردن
seismic focus
U
کانون زلزله
prime focus
U
تمرکزنخست
virtual focus
U
کانون مجازی
to bring into focus
U
بکانون یامرکزاوردن
to bring into focus
U
درکانون متمرکزکردن
depth of focus
U
نقطهعمیقکانون
event focus
U
که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
magnetic focus
U
کانون مغناطیسی
focus mode selector
U
انتخابگرکانون
prime focus observing capsule
U
کپسولجذبکنندهتمرکزنخست
internal magnetic focus tube
U
لامث اشعه کاتدیک با سیستم فوکوس مغناطیسی
Is it true that. . . ?
U
راست است که ...؟
true mean
U
میانگین حقیقی
true course
U
heading true :syn
true course
U
راه حقیقی
true course
U
سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
true value
U
مقدار حقیقی
true course
U
سمت مسیر جغرافیایی
true
<adj.>
U
شایسته
true
U
حقیقی
true
U
فریور
true
U
واقعی حقیقی
true
U
راستگو
true
U
خالصانه صحیح
true
U
ثابت کردن
true
U
راستین
true
U
حقیقی کردن
true
U
ثابت
true
U
درست
true
<adj.>
U
مناسب
true
<adj.>
U
صحیح
true
U
راست
true
U
پابرجا
true
<adj.>
U
درست
true
U
وضعیت منط قی
true form
U
فرم واقعی
true dip
U
شیب حقیقی
partially true
U
فی الجمله راست
partially true
U
تا یک اندازه راست
true resistance
U
مقدارمقاومت حقیقی
true resistance
U
مقدار مقاومت اهمی
it is true that he was sick
U
راست است که او ناخوش بود
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
true copolymer
U
همبسپار حقیقی
true copy
U
رونوشت مطابق با اصل
true convergence
U
انحراف جغرافیایی
true altitude
U
altitude observed
true azimuth
U
گرای حقیقی
true azimuth
U
سمت حقیقی گرای جغرافیایی
true basic
U
تروبیسیک
true bearing
U
سمت جغرافیایی
true bill
U
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
true born
U
حلال زاده اصیل اصل
true bred
U
اصیل
true bred
U
با تربیت
true complement
U
متمم واقعی
true complement
U
متمم مبنایی
true complement
U
مکمل صحیح
true complement
U
متمم واقعی متمم مبنایی
true complement
U
مکمل واقعی
true convergence
U
سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
ti is true in the rough
U
بطورکلی درست است
true
[and accurate]
<adj.>
U
از روی صدق وصفا
true meridian
U
نصف النهار واقعی
true power
U
توان واقعی
true origin
U
نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
true pelvis
U
لگن زیرین
true power
U
توان حقیقی
true power
U
توان متوسط
true score
U
نمره حقیقی
true slump
U
نشست واقعی
true track
U
تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
true variance
U
پراکنش حقیقی
true vertical
U
قائم واقعی
true wind
U
باد حقیقی
true wind
U
سمت وزش باد
true-blue
U
پیرو متعصب
true-blue
U
هوادار دو آتشه
What you say is true in a sense .
U
گفته شما به معنایی صحیح است
true life
U
مطابق زندگی روزمره
true life
U
حقیقی وصحیح
true life
U
واقعی
true to one's promise
U
خوش قول
true he is somewhat stingy....
U
راست است که اندکی خسیس است ولی ...
accept as true
U
گاهی پس از accept بمعنی پذیرفتن لفظ of می اورند
accept as true
U
تبصره
accept as true
U
باورکردن
true north
U
شمال واقعی
true north
U
شمال جغرافیایی
true north
U
شمال حقیقی
true horizon
U
افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
true heading
U
سمت حقیقی
true heading
U
سمت جغرافیایی
true heading
U
course true
true hearted
U
صمیمی
true hearted
U
بی ریا
a true and accurate report
U
گزارشی درست و دقیق
show one's (true) colors
<idiom>
U
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
true air speed
U
سرعت نسبی هواپیما
true air speed
U
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
true false test
U
ازمایش درستی ونادرستی چیزی
true or sternal ribs
U
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
true false questions
U
پرسشهای درست- نادرست
It doesnt ring true to me .
U
به گوشم درست نمی آید
positive true logic
U
یک سیستم منطقی که در ان ولتاژ کم بیانگر بیت صفر وولتاژ بالا بیان کننده بیت یک میباشد
negative true logic
U
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
Theres many a true word spoken in jest .
<proverb>
U
در هر مزای یقایقى نهفته است .
Lets suppose the news is true .
U
حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
real
U
واقعی موجود
real
U
حقیقی
real value
U
ارزش واقعی
real
U
واقعی
real
U
غیر مصنوعی طبیعی
real
U
اصل
real
U
بی خدشه صمیمی
real will
U
نظریه اراده واقعی
real
U
غیر پولی
the seeming and the real
U
نماوحقیقت
the seeming and the real
U
فاهروباطن
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
U
راستین
real
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
درست
real
<adj.>
U
صحیح
real
<adj.>
U
مناسب
real power
U
توان حقیقی
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
real time
U
بلادرنگ
real time
U
زمان حقیقی
real time
U
انی
real time
U
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
U
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
U
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
U
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
U
بازده فوری
real time
U
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
U
بلا درنگ
real estate
U
مستغلات
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
real estate
U
زمین
real estate
U
املاک و ساختمان
real estate
U
معاملات زمین
real estate
U
مستغل
real estate
U
املاک و مستغلات
real estate
U
مال غیرمنقول
real world
U
دنیایحقیقی
real property
U
دارایی غیر منقول
She was a real beauty.
U
یک تکه ماه بود
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
real estate
U
خرید زمین
real estate
U
ملک
real costs
U
هزینههای واقعی
real memory
U
حافظه واقعی
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode
U
حالت واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real number
U
عدد حقیقی
real number
U
عددی که با بخش کسری همراه است .
real numbers
U
اعداد واقعی
real memory
U
حافظه حقیقی
real memory
U
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real anxiety
U
اضطراب واقعی
real constant
U
ثابت حقیقی
real fluid
U
سیال واقعی
real function
U
تابع حقیقی
real gas
U
گاز حقیقی
real image
U
تصویر حقیقی
real income
U
درامد واقعی
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real earnings
U
درامدهای واقعی
real numbers
U
اعداد حقیقی
real score
U
نمره واقعی
real address
آدرس واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com