Perdic | tropical condition | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 139 (7 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	tropical condition U	شرایط گرمسیری

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	tropical U	گرمسیر
	sub-tropical U	زیر استوایی
	sub-tropical U	نیمه حاره
	tropical U	گرمسیری
	tropical U	منطقه استوایی
	tropical U	مناطق حاره
	tropical U	نواحی گرمسیری بین دومدارشمال وجنوب استوا گرمسیری مدارراس السرطان
	tropical U	مدارراس الجدی حاره
	sub-tropical U	وابسته به نواحی هم مرز نواحی استوایی
	tropical <adj.> U	گرم و مرطوب
	tropical year U	سال استوایی
	tropical country U	گرمسیر
	tropical cyclone U	چرخه استوایی
	tropical climates U	آبوهوایاستوایی
	tropical savanna U	زمینهایهمواراستوایی
	tropical storm U	طوفاناستوایی
	tropical rainforest U	جنگل بارانی گرمسیری
	tropical sore U	لیشمانیوز پوستی [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	tropical sore U	سالک [پزشکی] [نوعی بیماری پوستی]
	tropical year U	سال اعتدالی
	tropical climate U	اقلیم گرمسیری
	tropical rain forest	جنگل بارانهای استوایی
	principal types of tropical fruit U	انواععمدهمیوههایگرمسیری
	Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. U	یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
	on no condition U	به هیچ شرطی
	on the condition that U	به شرط انکه
	out of condition U	خراب
	out of condition U	معیوب
	condition U	شرط [وضع] [پیشزمینه]
	necessary condition U	شرط لازم [ریاضی]
	on that condition U	به آن شرط
	zero condition U	حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
	on one condition U	به یک شرط
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	condition U	شرط نمودن شایسته کردن
	condition U	مشروط کردن
	condition U	شرط مهم در قرارداد
	condition U	ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
	condition U	وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
	condition U	1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
	condition U	اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
	condition U	شرط مقید کردن
	condition U	چگونگی
	condition U	وضعیت
	condition U	حالت
	condition U	شرط
	condition U	وضع
	condition U	عارضه شرطی کردن
	condition U	موقعیت
	to make it a condition U	شرط کردن
	to change ones condition U	زن گرفتن شوهرکردن
	to change ones condition U	عروسی کردن
	condition book U	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
	condition about description U	شرط صفت
	condition code U	کد وضعیت امادگی اقلام
	to chang one's condition U	عروسی کردن
	space condition U	شرط فاصله
	space condition U	حالت فاصله
	standard condition U	شرایط استاندارد
	standard condition U	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
	sufficient condition U	شرط کافی
	restart condition U	شرط بازاغازی
	readiness condition U	وضعیت اماده باش
	to buy on condition U	شرط خریدن
	boundary condition U	شرط کرانی
	unclear condition U	شرط مجهول
	sufficient condition U	شرط کافی [ریاضی]
	prevailing condition U	شرط غالب
	mark condition U	وضعیت نشان
	Coulomb's condition U	قید کولن
	There is only one condition attached to it . U	فقط یک شرط دارد
	On condition that. Provided that. U	بشرط آنکه (بشرطی که )
	in a ruined condition U	ویران
	air condition U	دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
	ammunition condition U	وضعیت مهمات
	an unclear condition which U	consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
	wait condition U	1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
	rug condition U	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
	readiness condition U	وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
	interesting condition U	ابستنی
	error condition U	شرط خطا
	in good condition U	بی عیب خوب
	in working condition U	دایر
	in working condition U	کارکننده
	initial condition U	شرایط اولیه
	ignition condition U	حالت احتراق
	initial condition U	شرط اولیه
	interesting condition U	حمل
	error condition U	وضعیت خطا
	equilibrium condition U	شرط تعادل
	embankment condition U	حالت یا شرائط خاکریزی
	condition of corollary U	شرط نتیجه
	condition of equilibrium U	شرط تعادل
	condition of non performance U	شرط فعل نفیا"
	condition of performance U	شرط فعل اثباتا"
	condition of readiness U	وضعیت امادگی رزمی
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	default condition U	وضعیت قرار دادی
	condition of qualification U	شرط صفت
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	interesting condition U	حاملگی
	lay down the condition U	شرط کردن چیزی
	no load condition U	حالت بی باری
	normalization condition U	شرط بهنجارش
	operating condition U	رژیم
	option of condition U	خیار شرط
	condition code U	رمز وضعیت
	condition code U	کدوضعیت اماد
	mark condition U	شرط علامت
	pre condition U	شرط لازم الاجرای قبلی
	putting a condition U	شرط گذاشتن
	putting a condition U	اشتراط
	line condition U	وضع خط
	line condition U	حالت خط
	race condition U	حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
	condition code U	کد شرط
	make it a condition U	شرط کردن
	condition which is impossible to fulfill U	شرط غیر مقدور
	condition of subsequent events U	شرط نتیجه
	quenched and tempered condition U	حالت ترساندن و سخت گردانی
	defense readiness condition U	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
	condition contrary to the requirment of U	شرط خلاف مقتضای عهد
	condition contrary to the requirement U	شرط خلاف مقتضای عقد
	condition contrary to the requirment U	شرط خلاف مقتضای عهد
	attack condition , alfa U	وضعیت تک
	He is in no condition (not fit)to work. U	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
	condition contrary to the requirement U	contract of
	attack condition , alfa U	الف
	In perfect condition (shape). U	کاملا" صحیح وسالم
	in perfecting bail condition U	بی عیب
	In good condition (health). U	سالم وبی عیب
	idle circuit condition U	وضعیت مدار بی بار
	functional condition code U	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
	condition about performance of an act U	شرط فعل
	reasonable term and condition U	قید و شرط معقول
	person in whose favor a condition is mad U	مشروط له
	mint a mint condition U	تازه تازه
	mint a mint condition U	نونو