Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
town wall
U
باروی شهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Get out of town!
<idiom>
U
شوخی میکنی؟
[اصطلاح روزمره]
It's all over town.
<idiom>
U
این خبر درشهر پراست.
town
U
شهر کوچک
town
U
شهر کوچک
town
U
شهرک
town
U
قصبه
town
U
شهر
Get out of town!
<idiom>
U
جدی می گی؟
[اصطلاح روزمره]
town
U
شهرک
town
U
شهر
new town
U
شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
town
U
شهر کوچک قصبه حومه شهر
town
U
خرده شهر
out of town
U
بیرون شهر
the town
U
گردش وسیاخت درشهر
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
from out of town
U
از بیرون
[از]
go to town
<idiom>
U
town fog
U
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town manager
U
شهردار انتصابی
town meeting
U
انجمن شهری
town meeting
U
انجمن بلدی شورای شهری
town planner
U
مهندس شهرساز
w kilometres of the town
U
در2 کیلومتری شهر
we fixed in the town
U
در شهر ماندیم
Cape Town
U
بندر کیپ تاون
George Town
U
نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
home town
U
شهر موطن
town council
U
انجمن شهرداری
town council
U
انجمن شهر
town clerk
U
کارمند شهرداری یافرمانداری
in the navel of the town
U
در ناف شهر
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
principal town
U
شهر عمده
George Town
U
بندر جرج تاون
test town
U
شهر مورد ازمایش
test town
U
شهرمورد نمونه گیری
the outskirts of the town
U
حومه شهر
man about town
U
مرد فعال اجتماعی وجهانی
satellite town
U
پیراشهر
to patrol a town
U
شهری را گشت زدن
to patrol a town
U
برای پاسبانی دورشهر گشتن
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
home town
U
زادگاه
home town
U
خاستگاه
The town has a European look.
U
این شهر قیافه اروپایی دارد
They searched the whole town .
U
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
Is there a bus into town?
U
آیا اتوبوس برای شهر هست؟
country town
U
شهرستان
provincial town
U
شهرستان
Company town
U
شهرک کارگران
to live out of town
U
در بیرون از شهر زندگی کردن
to work out of town
U
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
I am a strange in this town.
U
دراین شهر غریب هستم
She is the talk of the town .
U
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
home town
U
زادشهر
shanty town
U
حصیرآباد
shanty town
U
کوخگاه
shanty town
U
گدامحله
shanty town
U
بیغوله
small-town
U
وابسته به شهرهای کوچک
small-town
U
شهرستانی
small-town
U
کم سروصدا
boom town
U
شهرصنعتیشده
Road Town
U
توانائیدرقضاوتعادلانه
There are not many amusements in this town.
U
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
To be the talk of the town.
U
سرزبانها افتادن
town hall
U
عمارت شهرداری
town halls
U
تالار انجمن شهر
town hall
U
تالار انجمن شهر
dry town
U
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
town houses
U
خانه شهری
assize town
U
شهر مقر دادگاه جنایی
town crier
U
جارچی
town planning
U
شهرسازی
town halls
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
U
عمارت شهرداری
town halls
U
کاخ شهرداری
town houses
U
گدا خانه دارالمساکین
town hall
U
تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall
U
کاخ شهرداری
town house
U
گدا خانه دارالمساکین
town criers
U
جارچی
ghost town
U
شهر متروک
town house
U
خانه شهری
county town
U
شهر مقراستاندار
county town
U
حاکم نشین استان
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
small country town
U
شهرستان کوچک
He cried the news all over the town .
U
با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
paint the town red
<idiom>
U
اوقات خوشی داشتن
man a bout town
U
ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
We painted the town red .
U
تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
Which bus goes to the town centre?
U
کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
A single town and two different rates!.
<proverb>
U
یک شهر و دو نرخ؟!.
to paint the town red
U
عربده کردن
to paint the town red
U
مستی کردن اشوب کردن
Can I drive to the centre of town?
U
آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
The town is famous for its hot springs .
U
این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
He is a bih shot ( noise ) in this town .
U
جزو کله گنده های شهر است
wall-to-wall
U
کامل
wall-to-wall
U
همگانی
the wall
U
پشت دیوارایستاده بودم
wall-to-wall
U
فراگیر
wall
U
حصار دار کردن
wall-to-wall
U
از دیوار به دیوار
wall-to-wall
U
همه جانبه
wall-to-wall
U
سرتاسری
wall
U
دیواری
wall
U
دیواره
to the wall
<idiom>
U
به آخر خط رسیدن
wall
U
دیوارکشیدن
wall up
U
رسیدن موج به حداکثر اوج
wall
U
مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall
U
محصورکردن
wall
U
حصار
wall-to-wall
U
[مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
wall-to-wall
U
فرش کردن سرتاسری
to go to the wall
U
درتنگی یافشارواقع شدن ورشکست شدن
wall
U
جدار
wall
U
دیوار
wall
U
محصور کردن
wall
U
تیغه کشیدن دیوار
Qibla wall
U
دیوارکیبلا
monitor wall
U
دیوارهصفحهنمایشگر
bund wall
U
دیوارمرکب
fortified wall
U
دیوارکناری
cell wall
U
دیوارهسلولی
brick wall
U
آجردیوار
back wall
U
دیوارپشتی
start wall
U
دیوارهشروع
cavity wall
U
دیوار صندوقهای
wall socket
پریز دیواری
wall socket
پریز روی دیوار
wall tie
U
بست دیواری
bearing wall
U
دیوار باربر
wing wall
U
دیواره جانبی
batter of a wall
U
شیب دیوار
render a wall
U
استرکشی دیوار
batter of a wall
U
میل دیوار
base of wall
U
روپی
banch wall
U
دیواره پشتیبان
banch wall
U
دیواره محافظ
apron wall
U
صفحه پیش بند
approach wall
U
دیواره ورودی
wall plate
U
زیرسری
cavity wall
U
دیوار دو جداره
cavity wall
U
دیوارتوخالی
an interstice in a wall
U
ترک در دیوار
wall rue
U
سداب کهنه
tank wall
U
دیوارهنانکر
turning wall
U
دیواربازگشت
wall sockets
U
پریز ها
wall sockets
U
پریز های دیواری
wall sockets
U
پریز های روی دیوار
wall clock
ساعت دیواری
batter of wall
U
میل دیوار
choir-wall
U
[دیواره ی جداکننده جایگاه]
conservative wall
U
دیوار باغچه
curtain-wall
U
تیغه
dwarf wall
U
دیوار نیمه
fruit-wall
U
چفته
to lean against the wall
U
به دیوار تکیه دادن
wall and rails
U
دیواروریلها
wall grille
U
شبکهدیواری
wall lantern
U
فانوسدیواری
wall light
U
چراغدیواری
wall stud
U
تیرچوبدیواری
wall tent
U
چادردیوارهدار
wave wall
U
دیوارموج
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
party wall
U
دیوار مشترک
climb the wall
<idiom>
U
از محیط خسته وعصبانی شدن
drive someone up a wall
<idiom>
U
از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
Wall Street
U
مرکز بانکها و سرمایه داران نیویورک
handwriting on the wall
<idiom>
U
hole in the wall
<idiom>
U
the picture on the wall
U
این عکس روی دیوار
wall pass
U
پاس مستقیم
the pictures on the wall
U
ی روی دیوار
retaining wall
U
دیوار ضامن
retaining wall
U
دیوار حائل
rear wall
U
دیوار پشت
quay wall
U
دیوار بارانداز
plinth of a wall
U
ازاره
pise wall
U
چینه
wall wort
U
اذن الفار
pellitory of the wall
U
اذن الفار
partition wall
U
دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
partition wall
U
دیوار تیغه
panel wall
U
اگین دیوار
retaining wall
U
دیوار نگهبان دیوار محافظ
partition wall
U
تیغه
the pictures on the wall
U
عکس ها
curtain wall
U
دیوار پردهای
curtain wall
U
تیغه
cut off wall
U
دیوار جداکننده
surcharged wall
U
دیوار محافظ که بار اضافه راحمل میکند
spine wall
U
دیوار اساسی
spin wall
U
دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com