Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 83 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
towing hitch
U
حالتاتواستاپزدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
towing
U
بکسل کردن
towing
U
یدک کش
towing
U
به حرکت دراوردن هواپیمای بی موتور با هواپیمای موتوردار یا اتومبیل یا قرقره و طناب
towing
U
یدک
towing
U
یدک کشیدن
kow-towing
U
سجده کردن
kow-towing
U
کرنش کردن
kow-towing
U
کرنش
kow-towing
U
سجده
kow-towing
U
زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن
towing bridle
U
برایدل یدک
towing hawser
U
سیم یدک
towing bridle
U
حلقه یدک
towing hawser
U
طناب یدک towrope : syn
towing pendant
U
بند یدک
towing slip
U
خفت یدک
towing spar
U
تیر یدک
towing spar
U
الوار بکسل کردن ناو
kow-towing
U
پیشانی بر زمین نهادن
kow-towing
U
زیاده
kow-towing
U
خود را کوچک کردن
towing bridle
U
افسار یدک
towing eye
U
حلقهبکسولکننده
towing boat
U
کشتی یدک کش
towing boat
U
کرجی
hitch up
U
خفت زدن به
to hitch
U
مجانی سوار شدن
to hitch
U
اوتو استاپ زدن
to hitch
U
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
There is a hitch somewhere.
U
یک جای کار گره خورده است
hitch and go
U
نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
hitch
U
بستن
hitch
U
انداختن
hitch
U
بند
hitch
U
اتصال
hitch
U
اویختن
hitch
U
خفت
hitch
U
کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch
U
نوعی پاس که دریافت کننده به جلو می دود و به طرف بیرون بر می گردد
hitch
U
هل دادن
hitch
U
تکان دادن
hitch
U
پیچ وخمیدگی
hitch
U
گرفتاری
hitch
U
مانع محظور
hitch up
U
اسب را یراق کردن
hitch
U
گیر
buntline hitch
U
گره حلقه
blackwall hitch
U
گره قلاب
cow hitch
U
گروهگاوی
last-minute hitch
U
گیریی در لحظه آخر
hitch-hiking
U
اتواستاپ زدن
hitch-hiker
U
کسیکهدرسرجادهباانگشتشصتخودتقاضایماشینمیکند
There is a hitch in this project.
U
این طرح یک جایش گیر دارد
hitch pin
U
سوزنگره
marline hitch
U
گره ننوmarlin
clove hitch
U
بند دو خفت
clove hitch
U
گره کشتی بان
half hitch
U
نیم خفت
midshipman's hitch
U
گره دانشجو
hitch kick
U
شوت قیچی
hitch kick
U
پرش طول با دو گام برداشتن درهوا و دست بالای سر
hitch tie
U
گره اویزان
hitch tie
U
گره شستی
marlinespike hitch
U
گره درفش
timber hitch
U
گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber hitch
U
گره تیر
swab hitch
U
bend sheet
rolling hitch
U
گره سه خفت
hitch-hike
U
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hike
U
اتواستاپ زدن
clove hitch
U
گره دو خفت
clove hitch
U
نوعی گره
half hitch
U
گره نیم خفت
half hitch
U
نیم گره
hitch-hiking
U
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes
U
اتواستاپ زدن
hitch-hikes
U
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiked
U
اتواستاپ زدن
hitch-hiked
U
مفتی سوار ماشین کسی شدن
basket hitch tie
U
گره اویزان دو خفتی
hitch one's wagon to a star
<idiom>
U
دنبال هدف رفتن
to hitch a lift
[ride]
from somebody
U
سواری شدن
[در خودروی کسی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com