Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 118 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
chalk
U
نرم اهک
chalk
U
باگچ نشان گذاردن
chalk
U
سریال حرکت سریال بار
chalk
U
پودر گچی خط کشی
chalk
U
مالیدن گچ بر سر چوب بیلیارد شرطبندی روی اسب در اخرین لحظات اسب موردتوجه عموم
chalk
U
گل سفید
chalk
U
خط کشیدن
chalk up
<idiom>
U
ضبط کردن
chalk
U
باگچ خط کشیدن
chalk
U
علامت سفیدکردن
chalk
گچ
chalk up
U
کسب امتیاز
chalk
U
شماره سریال حرکت
chalk
U
نشان
chalk troops
U
سری افراد یا یکانهایی که بایستی با یک سریال هوایی حرکت کنند
chalk commander
U
فرمانده سریال حرکت هوایی فرمانده سریال بار هوایی
french chalk
U
پودر خشک کن
french chalk
U
گچ درزیگران گچ خیاطی
french chalk
U
گچ فرانسوی
chalk number
U
شماره سریال بار هوایی شماره سریال حرکت هوایی
chalk stone
U
سفیده نقرسی
magnesian chalk
U
نرم اهک منیزی دار
as different as chalk and cheese
<idiom>
U
مثل آسمان و ریسمان
[متفاوت]
chalk-line
U
[ریسمان اشباع شده با گچ]
nodular chalk
U
نرم اهک دردانهای
as different as chalk and cheese
<idiom>
U
مثل فیل و فنجان
[متفاوت]
chalk marl
U
نرم اهک رس دار
tailor's chalk
U
گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
marly chalk
U
نرم اهک رسدار
They are as different as chalk from cheese . what a contrast !
U
این کجا وآن کجا !
to walk in
U
داخل شدن
to walk off
U
ناگهان رفتن
walk-on
U
بازیگر فرعی
walk off with
U
دزدیدن
walk out on
U
قال گذاشتن
walk off with
U
بلند کردن
walk out
U
کاری راناگهان ترک کردن
walk out on
U
خالی ازسکنه کردن
walk out on
U
ترک گفتن
walk out
U
اعتصاب کردن
walk through
U
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk-up
U
بی آسانسور
walk-up
U
آپارتمان طبقهی اول
to walk
U
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in
U
توآمدن
to walk in
U
قدم نهادن در
to walk in
U
واردشدن
to walk
قدم زدن
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk out
<idiom>
U
ناگهانی رفتن
walk away/off with
<idiom>
U
دزدیدن
walk all over someone
<idiom>
U
براحتی برنده شدن
He can hardly walk.
U
بزور راه می رود
to go for a walk
U
گردش رفتن
walk
U
پیاده رو
walk
U
مسابقه راهپیمایی
go for a walk
U
گردش رفتن
do not walk
U
راه نروید
walk
U
گام معمولی اسب
to walk away with
U
ربودن
to walk away with
U
دزدیدن
to walk off with
U
ربودن
to walk off with
U
دزدیدن
walk
U
راه پیما
i know you by your walk
U
من شما را از گام برداری
i know you by your walk
U
میشناسم
walk
U
گردش پیاده گردشگاه
take me for for a walk
U
مرابه گردش ببرید
to take a walk
U
گردش کردن یا رفتن
walk
U
گردش کننده راه رونده
walk
U
راه رو
walk
U
راه رفتن گام زدن
walk
U
گردش کردن پیاده رفتن
take a walk
U
گردش کردن
cat walk
U
راه رو اویخته
walk on air
<idiom>
U
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk the floor
<idiom>
U
بیقرار بودن
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به استعفا شدن
to walk around the block
U
دور بلوک خیابان راه رفتن
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
to walk the boards
U
بازیگری کردن
walk of life
U
شغل
walk of life
U
پیشه
cat-walk
U
راهرو باریک
walk of life
<idiom>
U
طرز زندگی کردن
cat walk
U
تک گذر
cat walk
U
ادم رو
milk walk
U
گشتی که شیر فروش میزند گشت
to walk . To go on foot.
U
پیاده رفتن
walk-in wardrobe
U
راهرویجارختی
parapet walk
U
سنگرقدم زدن
gravel walk
U
سنگ فرش
walk-ups
U
آپارتمان طبقهی اول
walk-ups
U
بی آسانسور
to walk a bicycle
U
دوچرخه را با دست بردن
walk the plank
<idiom>
U
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
code walk through
U
گردش درطول برنامه
milk walk
U
دور
to walk fast
U
تندراه رفتن
to walk the plank
U
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk back
U
به عقب خم شوید
walk back
U
شل کردن
cock of the walk
U
پهلوان میدان
side walk
U
پیاده رو
sheep walk
U
چراگاه گوسفند
gravel walk
U
جاده سنگ فرش
covered parapet walk
U
گذرگاهسنگرسرپوشیده
To walk with firm steps .
U
با قدمهای محکم راه رفتن
Lets go for a walk ( stroll) .
U
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
To walk with ones feet wide apart.
U
گشاد گشاد راه رفتن
To sit (walk) straight.
U
راست نشستن ( راه رفتن )
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
U
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
U
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
learn to walk before yaou run.
<proverb>
U
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
Lets walk to the edge of water.
U
بیا تا لب آب قدم بزنیم
We had a nice long walk today.
U
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com