English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to stake money on something U سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Protection money. Racket money. U باج سبیل
Money for jam . Money for old rope . U پول یا مفتی
at stake U نامعلوم موضوع بحث
at stake U د ر گرو
at stake U در خطر
stake U میله چوبی
stake U میخ چوبی
stake U دستک
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stake U محکم کردن
stake U قائم کردن
stake U بچوب یا بمیخ بستن
stake U شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
stake U شرط
stake U گرو
stake U تیرک
stake U ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
to stake off U مساحتی را میخچه کوبی کردن
stake-out U تحت نظر قراردهی
stake-out U زیرنظر گیری
stake-out U محل تحت مراقبت
stake-outs U تحت نظر قراردهی
he suffered at the stake U زنده سوخته شد
stake driver U تیرکوب
stake truck U کامیون نرده دار
stake driver U بوتیمار معمولی امریکایی
sweep stake U شرط بندی اسب دوانی
handicap stake U مسابقهای که مبلغ شرطبندی از صاحبان اسبهاست
to increase the stake U داو کردن
stake pocket U جیبتودهای
he suffered at the stake U او را زنده سوزاندند
stake-outs U محل تحت مراقبت
stake-outs U زیرنظر گیری
aiming stake U شاخص کوچک
aiming stake U دستک نشانه روی
stake holder U کسی که پول شرط بندی یاثمن معامله را به او می سپارند
money begets money <idiom> U پول پول می آورد
even money U مبلغ مساوی در شرط بندی
be in the money <idiom> U در پول غلت خوردن
his money is more than can U پولیش بیش
take in (money) <idiom> U رسیدن
He is in the money. U پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
be in the money <idiom> U پول پارو کردن
money on d. U پول سپرده
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near with one's money U خسیس
we are want of money U ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
value for money U قدرت خرید پول
f. money U پول فراوان
value for money U ارزش پول
i have no money about me U با خود هیچ پولی ندارم
money on d. U وجه امانعی
he is f. of money U پول فراوان دارد
money U سکه
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
money اسکناس
money U پول
near money U شبه پول
value of money U ارزش پول
money U جایزه نقدی
money U مسکوک ثروت
money making U پول بهم زدن پول جمع کنی
money making U پول گرد کن
retention money U پول گرویی
requistion for money U پول
money pot U غلک
money player U ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money on deposit U پول سپرده
money on deposit U وجه امانی
role of money U نقش پول
money of account U پول محاسباتی
requistion for money U درخواست
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
salvage money U جایزه نجات کشتی یا محموله
money multiplier U ضریب بهم فزاینده پول
sound money U پول سالم
money making U پول بهم زنی
soft money U پول ضعیف
smart money U مطلع
money worth U چیزی که بپول بیزرد
smart money U غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money U خسارت
money off offer U فروش با تخفیف
smart money U پاداش زیان
short of money U کم پول
scant of money U بی پول
scant of money U کم پول
sound money U پول قوی
money matters U امور پولی
mortgage money U پول رهنی
odd money U یک اسکناس 01 ریالی
onother's money U پول دیگری
onother's money U پول شخصی دیگر
passage money U کرایه
passage money U کرایه مسافر
money supply U عرضه پول
passage money U خوراک
passage money U غذا
money wage U مزد پولی
mortgage money U پول قرضی
quasi money U شبه پول
neutrality of money U خنثی بودن پول
money worth U پول بها
neutrality of money U بدون تاثیربودن پول
oceans of money U یک دنیا پول
money worth U بهای پول
money worth U برابر پول
passage money U راه
passage money U تاکردن
passage money U معاش کردن
quantity of money U مقدار پول
penury of money U قحط پول
raise money U فراهم کردن پول
raise money U جمع اوری کردن پول
ready money U پول نقد
ready money U پول موجود
ready money U پول فراهم شده
money spinner U کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
purchase money U قیمت جنس
purchase money U در CL ثمن
penury of money U کمیابی پول
money stock U عرضه پول
possession money U حق الاجرا
possession money U حق النسبی
money stock U حجم پول در گردش
possession money U حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
prize money U پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
promotion money U دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
money pot U دخل
to be rolling in money <idiom> U تو پول غلت زدن [اصطلاح]
time is money <idiom> U وقت طلاست
save money U به دقت خرج کردن
money sink <idiom> U گودال پول [کیسه پول سوراخدار]
My money request to him U طلب من از او [مرد]
I am running out of money . U پول من تمام شد. [من دیگر پول ندارم.]
Changing money U تبدیل پول و ارز
Time is money. <proverb> U وقت طلاست .
He is a money -bags. <proverb> U مالامال از پول است .
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
rake in the money <idiom> U ایجاد تعجب
for love or money <idiom> U به هر شکلی
Money is no object at all . U پول اصلا" مطرح نیست
We divided the money among ourselves . U پول را بین خودمان قسمت
have money to burn <idiom> U پول از پارو بالا رفتن
have money to burn <idiom> U بی پروا خرج کردن
money well spent <idiom> U پولی که هدر نرفته
I'm not made of money! <idiom> U من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
Money peters out. U پول کم کم تمام می شود.
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
borrowed money U پول قرض گرفته شده
to scrape up [money] U چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن [پول]
money can't buy everything <idiom> U پول خوشبختی نمی آورد
pin money <idiom> U پول خرده خرجی
do not coin money <idiom> U پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
money for jam <idiom> U پول بی دردسر
money for jam <idiom> U پول باد آورده
put one's money on something <idiom> U بر سر چیزی شرط بستن
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money . U تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
veil of money U حجاب پول
save money U پس انداز کردن
trust money U پول امانی
token money U پول فرعی
to take eggs for money U کردن
to take eggs for money U را با دربرابر
to take eggs for money U خر مهره
to stink of money U خر پول بودن
to have a run for one's money U از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money U پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
to game away one's money U درقمارپول ازدست دادن
to change money U خردکردن یامبادله کردن پول
time money U وام مدت دار
tight money U سیاست پولی انقباضی
tight money U کنترل پولی
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
supply of money U عرضه پول
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money U سرعت پول
volume of money U حجم پول
To put some money aside . U پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
To be wallowing in money . U غرق درپول بودن
To count the money . U پول شمردن
Count the money to see if it is right. U پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
Take your money out of your pocket. U پولت را از جیب دربیاور
He got the money from me by a trick. U با حقه وکلک پول را از من گرفت
pocket money . U پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He is saving his money. U پولهایش راجمع می کند
To touch someone for money. U کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money. U دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
To swindle money out of somebody. U با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To be a money grubber. U پول پرست بودن
To raise money. U پول فراهم کردن
gate money U پولبلیطورودیه
danger money U مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
wildcat money U پول بدون پشتوانه
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
money maker U پول گرد کردن
circulation of money U گردش پول
money demand U تقاضا برای پول
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com