Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to spin one's wheels
<idiom>
U
بدون نتیجه زحمت کشیدن
[اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
spin spin coupling
U
جفت شدن اسپین- اسپین
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
wheels
U
ساسایی
wheels
U
جاروب کردن با پا
wheels
U
اتحادیه ورزشی
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
wheels
U
چرخ
wheels
U
دور
wheels
U
رل ماشین
wheels
U
چرخیدن
wheels
U
گردش ناو
wheels
U
گرداندن
wheels
U
چرخ سمباده
wheels
U
چرخ طایر
wheels
U
چرخش
There are wheels within wheels .
<proverb>
U
هر چرخ را چرخى مى چرخاند .
brake wheels
U
چرخ های دندانه دار
cogged wheels
U
چرخ دنده ها
cog wheels
U
چرخ دنده ها
gear wheels
U
چرخ دنده ها
meals-on-wheels
U
سرویسآوردنغذابهدرخانه
cogged wheels
U
چرخ های دندانه دار
to oil the wheels
U
چرخها را روغن زدن
cog wheels
U
چرخ های دندانه دار
gear wheels
U
چرخ های دندانه دار
hell-on-wheels
<idiom>
U
شخص غرغرو وبدخلق
steering wheels
U
غربالک
steering wheels
U
رل
catherine wheels
U
رجوع شود به pinwheel
spare wheels
U
چرخ زاپاس
spinning wheels
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheels
U
چرخ طیار
to skid the wheels
U
ترمزکردن
spinning wheels
U
چرخ نخ ریسی
to grease the wheels
U
چرخ هاراروغن زدن
suck wheels
U
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا
driving wheels
U
چرخهایکمکیعقب
spinning wheels
U
دوک نخ ریسی
steering wheels
U
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheels
U
چرخ فرمان
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
to spin something
U
چیزی را تند چرخاندن
spin-off
U
بخشهسازی
spin-off
U
برنامهی اشتقاقی
to spin out
U
امتداد دادن مفصلا درست کردن
to spin out
U
بسر بردن
spin-off
U
شرکت بخشهسازی شده
to go for a spin
U
با خودرو گردش کوتاهی کردن
spin
U
تنیدگی
spin
U
به درازاکشاندن چرخاندن
spin
U
اسپین
spin
U
فشردن سرد اسپین
spin
U
فشردن فلز
spin
U
ماهیگیری با وسایل چرخان
spin
U
فرفره خوردن روی یک پا یا دو پا
spin
U
چرخش به سرعت
spin
U
فرفره
spin
U
چرخش
spin
U
ریسیدن رشتن
spin
U
تنیدن
off spin
U
چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
spin
U
چرخیدن
spin
U
چرخش توپ
spin-offs
U
شرکت بخشهسازی شده
spin-offs
U
بخشهسازی
spin-dry
U
باماشینخشککردن
to spin yarns
U
دروغ ساختن
to spin yarns
U
صفحه گذاشتن
to spin yarns
U
داستان ساختن
to spin a wheel
U
چرخی را تند چرخاندن
to spin a yarn
<idiom>
U
[یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
spin drier
U
ماشینخشککن
spin doctor
U
متخصصروابطاجتماعی
spin-offs
U
برنامهی اشتقاقی
upright spin
U
چرخش ایستاده
one heel spin
U
چرخش با اسکیت قرقره دارروی یک اسکیت
high spin
U
پر اسپین
spin casting
U
پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
hot spin
U
فشردن در حالت گرم
spin bowler
U
توپ اندازی که به توپ چرخش میدهد
electron spin
U
اسپین الکترون
jump spin
U
چرخش با اغاز پرش بهوا
sit spin
U
چرخیدن روی یک اسکیت
scratch spin
U
چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
one toe spin
U
چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
low spin
U
کم اسپین
spin coupling
U
جفت شدن اسپین
spin decoupling
U
واشدن اسپین
high spin
U
چرخش زیاد
top spin
U
چرخش فرفره مانند توپ بازی
anti spin
U
سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
change spin
U
چرخیدن با تغییر پا
spin wall
U
دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
spin state
U
حالت اسپین
electron spin
U
تنیدگی الکترون
spin paired
U
اسپین زوج شده
high spin
U
پرچرخش
spin dyeing
U
زنگرزی پیش از ریسیدن
leg spin
U
چرخش توپ که تغییر مسیربطرف پا میدهد
jackson haines spin
U
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
electron spin resonance
U
رزونانس اسپین الکترون
lay back spin
U
چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
spin casting rod
U
چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
spin angular momentum
U
اندازه حرکت زاویهای اسپینی
spin angular momentum
U
اندازه حرکت زاویهای اسپین
spin casting reel
U
قرقره چرخان ماهیگیری
spin lattice intraction
U
بر هم کنش اسپین شبکه
teflon spin bar
U
میله همزن تفلونی
spin orbit coupling
U
جفت شدن اسپین- اوربیتال
spin paired complex
U
کمپلکس اسپین زوج شده
electron spin resonance
[ESR]
U
تشدید پارامغناطیس الکترون
[فیزیک]
to spin laundry in the washing machine
U
لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
Dont spin such yarns . Dont tell lies.
U
دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com