English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to settle out of court U به توافق رسیدن خارج از دادگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
settle for <idiom> U موافقت با
settle U فرو کردن
settle U مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle U واریز کردن
settle U تصفیه کردن سازش کردن
settle down <idiom> U زندگی عادی داشتن
settle U نصب کردن
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
settle U قرار دادن
settle U نشست کردن
settle U تصفیه حساب کردن
settle U تسویه
settle U جا دادن ماندن
settle U مقیم کردن
settle U نشاندن
settle U ساکن کردن
settle U واریز کردن تصفیه کردن
settle U معین کردن
settle U ته نشین شدن
settle U واریز
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
settle a score with someone <idiom> U عین چیزی را به کسی پس دادن
settle by arbitration U فیصله دادن
To settle the issue one way or the other. U تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
to settle a persons hash U کارکسیرا ساختن
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
To settle upon a price during a dispute. <proverb> U میان دعوا نرخ طى کردن .
to put one's affairs in order [to settle one's business] U تکلیف کار خود را روشن کردن
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
court of a U محکمه استیناف
court U دادگاه
court U خواستگاری
court U دادگاه افهار عشق
court U زمین ورزشهای محوطهای
court U محکمه
the court above U محکمه بالاتر
court U عشق بازی کردن
right court U زمین سرویس سمت راست
court U دربار
court U حیاط
court U بارگاه
out of court U محکوم علیه
ad court U زمین سرویس سمت چپ تنیس
to appear before the court U در دادگاه ظاهر شدن
out of court U داد باخته
to take somebody to court U کسی را محاکمه کردن
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
squash court U زمین بازی اسکواش
service court U محل فرود سرویس اسکواش
service court U محل فرود سرویس
summary court U دادگاه بدوی
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
superior court U دادگاه تمیز
to put out of court U از دستور خارج کردن
to put out of court U شایسته مطرح کردن ندانستن
to pay court U عرض بندی کردن
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
the superme court U دیوانعالی کشور
court referee U داورزمینبازیسرپوشیده
tennis court U 07/32 در59/01 متر
tennis court U زمین تنیس
supreme court U دیوان تمیز
supreme court U دیوان عالی کشور
religious court U محکمه شرع
police court U ضابطین شهربانی
playing court U زمین بازی
peace court U صلحیه
peace court U دادگاه بخش
out door court U زمین هوای ازاد
open court U دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
open court U محکمه عمومی
municipal court U دادگاه داخلی
police court U کلانتری
police court U دادگاه خلاف
police court U محکمه خلاف
rear court U انتهای زمین
provost court U دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
president of the court U رئیس دادگاه
provost court U دادگاه پادگانی
probate court U محکمه امور حسبی
probate court U دادگاه وصایا و ارث
prize court U شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
practice court U دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
municipal court U دادگاه شهرداری
to apply to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
contempt of court U توهین به دادگاه [جرم جنایی]
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
out of court settlement U توافق بدون محکمه [حقوق]
base-court U حیات بیرونی
court division U دادگاه
kangaroo court <idiom> U
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
to have recourse to a court U به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court rug U فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
to bring somebody before the court [s] U کسی را دادگاه بردن
ante-court U [اولین صحن در خانه های بزرگ]
contempt of court U اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
hold court <idiom> U همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
court division U بخش دادگاه
court shoe U رجوع شود به pump
volleyball court U 9 در 81 متر
volleyball court U زمین والیبال
trial court U دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
trailer court U محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
traffic court U دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court U دادگاه عبور و مرور
traffic court U دادگاه تخلفات رانندگی
court shoes U رجوع شود به pump
kangaroo court U دادگاه پوشالی
High Court U دادگاهویژهجرائممهم
crown court U دادگاهیدر انگلستانو ولز
court of law U دادگاه
right service court U داورسرویسراست
centre court U حیاطمیانی
law court U دادگاه قضایی
kangaroo court U دادگاه مندرآوردی
kangaroo court U دادگاه غیرقانونی
motor court U متل
criminal court U محکمه جنائی
court of first instance U دادگاه بدوی
court of first instance U محکمه بدایت
court of first instance U دادگاه شهرستان
court of appeals U دادگاه استیناف
court material U دادگاه نظامی
court martiall U شورای نظامی
court martiall U دادگاه نظامی
court martial U در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martial U محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court games U بازیهای محوطهای
court of grievances U دادگاه مظالم
court of iquiry U دادگاه رسیدگی
court yard U حیاط
court tennis U تنیس داخل سالن
court session U جلسه دادگاه
court procedure U محاکمه
court plume U پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order U قرار صادره از دادگاه
court of review U دادگاه تجدید نظر
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record U دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province U دادگاه استان
court martial U دادگاه نظامی
court of justice U دادگاه
court card U سرباز
court card U بی بی
court of appeal U دادگاه استیناف
court of appeal U محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal U دادگاه استان
court of inquiry U بازپرسی
court of inquiry U دادگاه تفتیش
court of inquiry U کمیسیون تحقیق
court-martials U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled U دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial U دردیوان حرب محاکمه کردن
juvenile court U دادگاه اطفال
court of appeal U دادگاه پژوهش
court of appeal U دادگاه عالی محکمه استیناف
court card U صورت :شاه
country court U دادگاه بخش
contempt og court U اهانت به دادگاه
commercial court U دادگاههای صنفی
clerk of the court U کاتب
circuit court U دادگاه استیناف
circuit court U دادگاه منطقهای
master of the court U مدیر دفتر دادگاه
change court U تعویض زمین
base court U حیاط بیرونی یاعقبی
assize court U دادگاه جنایی
assize court U محاکم سیار جنایی
juvenile court U دادگاه نوجوانان
international court U دادگاه بین المللی
odd court U زمین سرویس سمت چپ
front court U نیمهای که به ان حمله میشود
front court U محوطه جلو خط سرویس اسکواش
judicial court U محاکم عدلیه
grenade court U میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
half court U زمین سرویس
half court U قسمت سرویس زمین تنیس
martial court U دادگاه نظامی
high court of U دیوانعالی تمیز
high court of U دیوانعالی کشور
left court U زمین سرویس سمت چپ
kangoroo court U دادگاه محلی
kangoroo court U دادگاه پوشالی و پرهرج ومرج
jurisdiction of the court U صلاحیت دادگاه
judicial court U دادگاههای دادگستری
inns of court U کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
lower court U محکمه تالی
superior court U دادگاه عالی
district court U صلحیه
district court U دادگاه بخش
disciplinary court U دادگاه انتظامی محکمه اداری
criminal court U عشق بازی کردن
disciplinary court U محمکه انتظامی
deuce court U زمین سرویس سمت راست تنیس
cross court U بسمت مخالف زمین در قطر
criminal court U دادگاه جنایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com