Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to meet a demand
U
تقاضایی را براوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to meet the a of
U
به تصویب رسیدن
meet
U
شایسته
meet
U
مناسب دلچسب
meet
U
درخور
meet
U
نشست نشست گاه
meet
U
: جلسه
meet
U
مطابقت کردن
meet
U
مواجه شدن تقاطع کردن
meet
U
معرفی شدن به ملاقات کردن
meet
U
: برخورد کردن یافتن
to go to meet any one
U
کسیرااستقبال کردن
meet
U
مقتضی تقاطع
meet
U
برخورد کردن
meet
U
تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
to meet any one's a
U
مورد تحسین کسی واقع شدن
I wish I could meet ( see ) her .
U
کاش می توانستم اورا ببینم
meet
U
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
U
سازش کردن
meet
U
پرداختن
meet
U
مسابقه
meet
U
دیدار
meet
U
مطابق شرایط بودن
meet up with
<idiom>
U
تصادفی ملاقاتکردن
to come to meet
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
U
به طرف کسی رفتن
to meet
U
لطف کردن
to meet
U
[به نیازی]
جواب دادن
to meet
U
[تقاضایی را]
برآوردن
meet
U
پیوستن
to go to meet any one
U
به پیشواز کسی رفتن
meet
U
اشتراک
meet for a man
U
در خور مرد
meet for a man
U
شایسته است که
I would like tovisit ( see, meet ) you more often .
U
می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
meet half way
U
مدارا کردن
The meet is underdone.
این گوشت آبدار است.
it did not meet our views
U
منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
track meet
U
مسابقاتورزشی
triangular meet
U
مسابقه دو و میدانی بین سه تیم
to meet with a repulse
U
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to meet with a repulse
U
رد شدن
to meet the eye
U
چشم نظر را جلب کردن نمودار بودن
to meet the ear
U
شنیده شدن
meet half way
U
مصالحه کردن سازش کردن
meet joomeok
U
زیر مشت
meet of approval of
U
به تصویب ..... رسیدن
The meet is overdone.
این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
when two sundays meet
U
وقت گل نی
quadrangular meet
U
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
meet pallmok
U
زیر ساعد
to be coming up to meet
U
به طرف کسی رفتن
The meet is salty.
O
این گوشت شور است.
to be coming up to meet
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
The meet is too tough.
این گوشت خیلی سفت است.
dual meet
U
مسابقههای تیمی
to meet half way
U
درنیمه راه کسی را دیدن یابرخورد کردن
meet some one's objections
U
به ایرادات کسی جواب دادن
to make both ends meet
U
در حدود درامد خود خرج کردن
make ends meet
U
دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
make ends meet
<idiom>
U
باپول شخصی گذران روزگار کردن
To break even . To make both ends meet.
U
خرج ودخل
It doesnt meet the present day requirments(needs).
U
جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
demand
U
خواستارشدن
demand
U
نیاز
demand
[of]
U
درخواست
[خواست]
[طلب]
[تقاضا]
[از]
to be in demand
U
خریدارداشتن مطلوب بودن
to be in demand
U
طالب داشتن
demand
U
احتیاج
on demand
U
عندالمطالبه
on demand
U
به در خواست به مجرد تقاضا
on demand
U
بنا به تقاضا
demand
U
مطالبه
demand
U
خواست
demand
U
درخواست
demand
U
مطالبه کردن
demand
U
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand
U
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد
demand
U
درخواست کردن
demand
U
تقاضا کردن
demand
U
مطالبه تقاضا کردن
demand
U
تقاضای خرید کالا
demand
U
نیاز احتیاج
demand
U
انتقال داده مستقیم بین پردازنده و فضای ذخیره سازی
demand
U
تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demand
U
یچ کردن بین مدارها وقتی نیاز باشد
demand
U
تقاضا کردن تقاضا
demand
U
طلب
demand
U
نیاز
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
نرم افزار سیستم که صفحات را از سیستم حافظه مجازی بازیابی میکند در صورت نیاز
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand
U
درخواست مطالبه
demand
U
تقاضا
maximum demand
U
بار حداکثر
demand code
U
رمز درخواست
demand elasticity
U
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
demand elasticity
U
کشش تقاضا
demand deposit
U
سپرده جاری
complementary demand
U
تقاضای مکمل
demand factor
U
ضریب تقاضا
demand factors
U
عوامل تقاضا
To demand ones right. To get ones due.
U
حق کسی را خواستن ( گرفتن )
we demand p in our contract
U
ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
total demand
U
تقاضای کل
aggregate demand
U
تقاضای کل
to make a demand on somebody
U
مطالبه کردن از کسی
measurement of demand
U
اندازه گیری تقاضا
measurement of demand
U
تخمین تقاضا
demand factors
U
عواملی که درتغییر تقاضا موثرند عبارتنداز : درامد
demand deposit
U
سپرده دیداری
demand deposit
U
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
quantity of demand
U
مقدار تقاضا
replacement demand
U
نیازمندیهای جایگزینی تقاضای جایگزینی پرسنل
composite demand
U
تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
within three days of demand
U
در طی سه روز پس از تقاضا
supply and demand
U
عرضه و تقاضا
demand accommodation
U
تعدیل درخواستها
change in demand
U
تغییر تقاضا
demand processing
U
پردازش بر اساس نیاز
demand accommodation
U
تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
composite demand
U
تقاضای مرکب
national demand
U
تقاضای ملی
information on demand
U
اطلاعات با تقاضا
demand curve
U
منحنی تقاضا
demand code
U
شماره رمزبرگ درخواست
payable on demand
U
پرداخت عندالمطالبه
peak demand
U
حداکثر تقاضا
peak demand
U
بیشترین تقاضا
complementary demand
U
تقاضای تکمیلی
planned demand
U
تقاضای برنامه ریزی شده
excess demand
U
درخواست بیش از حد درخواست اضافی
maximum demand
U
بار پیک
demand for payment
U
تقاضای پرداخت
demand satisfaction
U
تحویل اماد مورد نیاز
demand schedule
U
جدول تقاضا
demand shift
U
جابجائی تقاضا
demand shift
U
انتقال تقاضا
demand shift
U
تغییر تقاضا
demand side
U
ستون تقاضا
demand side
U
طرف تقاضا
demand surface
U
سطح تقاضا
demand surface
U
میزان تقاضا
derived demand
U
تقاضای مشتق شده
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
demand satisfaction
U
تحویل درخواستها
demand report
U
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
demand price
U
حداکثر قیمتی که خریداران کل را در بازار بخصوص جذب میکند
demand forecast
U
پیش بینی تقاضا
demand frequency
U
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
demand function
U
تابع تقاضا
demand management
U
مدیریت تقاضا
demand meter
U
تقاضاسنج
demand note
U
مطالبه نامه
demand note
U
سفته
demand note
U
چک تمسک
demand paging
U
در سیستم ذخیره مجازی انتقال یک صفحه از حافظه به حافظه واقعی به هنگام نیازمندی است
demand paging
U
صفحه بندی مورد نیاز
demand paging
U
صفحه بندی تقاضا
demand pattern
U
الگوی تقاضا
money demand
U
تقاضا برای پول
demand for money
U
تقاضا برای پول
maximum demand
U
پیک بار
factor demand
U
تقاضای عوامل
final demand
U
تقاضای نهائی
financed demand
U
احتیاجاتی که تامین اعتبارشده اند نیازمندیهایی که هزینه ان پرداخت شده
inelastic demand
U
تقاضای بی کشش
inelastic demand
U
تقاضای غیر حساس
inelastic demand
U
تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
demand factors
U
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
joint demand
U
تقاضای مشترک
law of demand
U
قانون تقاضا
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
offer and demand
U
عرضه و تقاضا
market demand
U
تقاضای بازار
maximum demand
U
تقاضای بیشینه
excess demand
U
فزونی تقاضا
excess demand
U
درخواست مازاد
demand factors
U
پیش بینی قیمت کالا در اینده توزیع درامد جامعه
effective demand
U
تقاضای موثر
effective demand
U
تقاضای موثرعبارت است از مقدار کالائی که خریداران در قیمتهای موجود مایل و قادر به خریدان هستند
elastic demand
U
تقاضای با کشش
elastic demand
U
تقاضای کشش دار
elastic demand
U
حساس
elastic demand
U
تقاضای انعطاف پذیر
elasticity of demand
U
کشش تقاضا
excess demand
U
تقاضای زیادی مازاد تقاضا
energy demand
U
مطالبه انرژی
excess demand
U
تقاضای بیش از حد
To demand prompt payment.
U
تقاضای پرداخت فوری کردن
arc elasticity of demand
U
کشش کمانی تقاضا
aggregate market demand
U
تقاضای کل بازار
aggregate demand function
U
تابع تقاضای کل
by popular
[demand]
request
U
درخواست توده پسند
arc elasticity of demand
U
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
market demand schedule
U
صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
maximum demand indicator
U
کنتور بار پیک
maximum demand meter
U
تقاضاسنج
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com