Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
U
کسی را کاملا غافلگیر کردن
to knock somebody's socks off
<idiom>
<verb>
U
کسی را شگفتگیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pull one's socks up
<idiom>
U
پیشنهاد عالی دادن
to darn socks
U
جوراب
[پاره]
را دوختن
bobby socks
U
جوراب ساقه بلند دخترانه
You have got odd socks on .
U
جورابهایت را لنگه به لنگه پوشیده ای
He wears his socks into holes .
U
آنقدر جوابهارامی پوشد تا سوراخ شوند
A pair of shoes (gloves,socks).
U
یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
knock out
U
خالی کردن
knock out
U
از بین بردن
knock out
U
ناکار کردن
knock out
U
از کار انداختن
knock out
U
با مشت یا بوکس ازپادراوردن
knock together
U
بهم خوردن
knock off
U
از پاانداختن
knock out
U
شکست دادن
knock off
U
دست از کارکشیدن از کار انداختن
knock off
U
ختم کردن کار
knock down
U
زدن با تانک یا توپ هواپیما از کار انداختن
knock in
U
فرو کردن
to knock about
U
ول گشتن
knock off
U
دست کشیدن از
knock off
U
ازکار دست کشیدن
knock off
U
مردن
knock off
U
کشتن
knock down
U
مجزا کردن
knock together
U
بهم زدن
knock together
U
بهم چسباندن
to knock about
پرسه زدن در به در بودن
to knock up
U
فرسوده شدن ازپادرامدن
I usually knock off at 6.
U
غالبا" ساعت 6 دست از کار می کشم
To knock someone down.
U
کسی رازمین زدن ( درکشتی وغیره )
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
knock it off
<idiom>
U
دست کشیدن
knock off
<idiom>
U
به قتل رساندن کسی
knock out
<idiom>
U
غش کردن
knock up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
to knock up
U
خسته شدن
to knock under
U
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to knock down
U
بزمین زدن
to knock down
U
زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
to knock down
U
پرچ کردن
to knock off
U
دست ازکارکشیدن
to knock out
U
پس ازبسته شدن دردانشکده یادانشگاه درزدن وبیرون رفتن
to knock together
U
سرهم بندی کردن
to knock under
U
تسلیم شدن
to knock up
U
مانده شدن
knock down
U
مجزا
knock-up
U
از کار انداختن
knock
U
بد گویی کردن از
knock
U
بهم خوردن
knock on
U
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock
U
صدای تغ تغ
knock
U
عیبجویی
knock
U
ضربه زدن
knock up
U
از کار انداختن
knock up
U
سردستی اماده کردن
knock up
U
بهم زدن
knock up
U
برخورد کردن
knock up
U
تحریک کردن
knock up
U
بپایان رساندن
knock-up
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock-up
U
سردستی اماده کردن
knock-up
U
بهم زدن
knock-up
U
برخورد کردن
knock-up
U
تحریک کردن
knock
U
مشت ضربت
knock against
U
خوردن به
knock-up
U
بپایان رساندن
knock against
U
زدن به
knock about
U
نامرتب زندگی کردن
knock about
U
پرسه زدن
knock
U
زدن
knock about
U
سرو صدا ایجاد کردن
knock
U
درزدن
knock-on
U
بلند شدن توپ از زمین ازضربه دست بازیگر
knock down
U
گیج کردن
knock down
U
باضربت بزمین کوبیدن
knock
U
کوبیدن
to knock the bottom out of
U
رد کردن
to have a knock back
U
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
to knock back
U
عقب نشستن
to knock a person off his p
U
کسیرابرزمین زدن یانابودکردن
to knock something open
U
با ضربه چیزی را باز کردن
at a knock-down price
U
به قیمت مفت
Knock off your fighting right now!
U
همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
knock on wood
<idiom>
U
بزنم به تخته
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
knock one's block off
<idiom>
U
خیلی سخت به کسی صدمه زدن
knock off one's feet
<idiom>
U
متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
to knock the bottom out of
U
بی اثرکردن
knock at the door
U
در کوفتن
knock rating
U
میزان بهسوزی
knock out tournament
U
تورنمنت حذفی شطرنج
knock knees
U
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
knock knees
U
زانوی کج زانوی پیچ خورده
anti knock
U
ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
defeat by knock out
U
شکست با ناک اوت
knock one on the head
U
مشت بر کله کسی زدن
knock on the head
U
نقش بر اب کردن
knock on the head
U
باطل کردن
knock on the head
U
خنثی کردن
knock about clothes
U
جامه کار
knock kneed
U
خشن
knock kneed
U
فالج
knock kneed
U
شل
knock kneed
U
دارای حرکت کج ومعوج
knock kneed
U
دارای زانوی کج
knock at the door
U
در زدن
knock reducer
U
ضد کوبش
knock-ups
U
ابستن کردن ناراحت کردن
knock-ups
U
برخورد کردن
knock-ups
U
بهم زدن
knock-ups
U
سردستی اماده کردن
to knock head
U
سجود
to knock head
U
چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to knock head
U
پیشانی برخاک نهادن
knock about clothes
U
لباس کار
to knock the bottom out of
U
باطل کردن
to knock the bottom out of
U
خنثی کردن
knock-ups
U
تحریک کردن
knock knee
U
کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی
there is a knock at the door
U
صدای در
knock-ups
U
بپایان رساندن
knock-ups
U
از کار انداختن
there is a knock at the door
U
درمیزنند
there is a knock at the door
U
می اید
knock the living daylights out of someone
<idiom>
U
باعث غش کردن کسی شدن
To knock (beat) someone on the head .
U
تو سر کسی زدن
anti knock property
U
درجه اکتان
anti knock property
U
خاصیت ضدضربه
to knock a person's head off
U
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
knock one's head against the wall
<idiom>
U
کاربی نتیجه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com