Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to interrupt a view
U
جلو منظرهای را گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interrupt
U
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt
U
وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt
U
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt
U
سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt
U
حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt
U
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt
U
لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt
U
وقفه
interrupt
U
توقف
interrupt
U
توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt
U
سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt
U
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt
U
خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt
U
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt
U
ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
interrupt
U
ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt
U
نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt
U
حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt
U
اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt
U
قطع کردن
interrupt
U
ناتوان کردن وقفه
interrupt
U
جدا کردن
interrupt
U
منقطع کردن
interrupt
U
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
U
گسیختن
interrupt
U
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt
U
حرکت دادن وقفه
interrupt
U
سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
program interrupt
U
قطع برنامه
To interrupt someone. To butt in.
U
تو حرف کسی دویدن
system interrupt
U
وقفه سیستم
vectored interrupt
U
سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
to interrupt any one's speech
U
در میان سخن کسی امدن
priority interrupt
U
وقفه اولویت
program interrupt
U
وقفه برنامه
scanned interrupt
U
وقفه پویش شده
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
to interrupt any one's speech
U
سخن کسیرا گسیختن
vectored interrupt
U
وقفه برداری
non maskable interrupt
U
سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
automatic interrupt
U
قطع خودکار
automatic interrupt
U
وقفه خودکار
clock interrupt
U
وقفه زمان سنجی
external interrupt
U
وقفه خارجی
interrupt a connection
U
قطع شدن یک اتصال
interrupt driven
U
وقفه گرا
interrupt handler
U
گرداننده وقفه
interrupt vector
U
بردار وقفه
to interrupt a friendship
U
رشته دوستی را با کسی پاره کردن
machine check interrupt
U
وقفه مقابله ماشین
machine check interrupt
U
وقفه بررسی ماشین
daisy chain interrupt
U
یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
interrupt serrice routine
U
روال سرویس وقفه
To interrupt someone . To cut some one short.
U
حرف کسی را قطع کردن
view
U
نظریه
with a view to
U
به منظور
view
U
منظور
with a view to
U
از لحاظ
in view of
U
نظر به
with a view to
U
از نظر برای
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
he took a different view
U
نظردیگری پیداکرد
with the view of
U
به منظور
with the view of
U
از لحاظ
to have in view
U
در نظر داشتن
view
U
نظر
view
U
منظره
view
U
نظریه عقیده
view
U
دید
view
U
چشم انداز قضاوت
view
U
دیدن
view
U
از نظرگذراندن
view
U
دیدگاه
view
U
نقطه نظر
view
U
نیمرخ
outside view
U
منظره خارجی
outside view
U
نمای خارجی
on view
U
در معرض نمایش
with the view of
U
از نظر برای
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
view
U
نمایش
view
U
نظر
view
U
چشم انداز
view
U
نگاه
view
U
نما
view
U
دید
view
U
نما
view
U
منظره
to the view
U
اشکارا
view from above
U
منظرهبالایی
view
U
جستجوی چیزی , به ویژه آنچه روی صفحه نمایش داده شده است
view
U
بازدیدکردن
to burst upon the view
U
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
three view drawing
U
رسم فنی با سه نما
they view it favourably
U
بانظرمساعد به ان مینگرند
these two view are polesapart
U
این نظریه یک دنیاباهم فرق دارند
to pass one's view
U
از نظرگذشتن
what's your view
[of it]
[or opinion
[on it]
]
?
U
و نظر شما
[در آن مورد]
چیست ؟
retrospective view
[on]
U
نگاه به گذشته
retrospective view
[on]
U
پس نگری
[به]
view type
U
نوع نما
city view
U
نمای شهر
top view
U
نمای فوقانی
view favourably
U
با نظر مساعد نگریستن
general view
U
نگاهکلی
exterior view
U
منظرهبیرونی
dorsal view
U
منظرهپشتی
anterior view
U
شکلمقدماتی
world view
U
جهان بینی
view camera
U
دوربیننما
She was fascinated by the view.
U
غرق تماشای منظره بود
As I see . In my view ( option) .
U
به نظرمن ( درنظرمن )
In view of the fact that … whereas …
U
نظر به اینکه
take a dim view of
<idiom>
U
مخالف بودن
Do you have a room with a better view?
U
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
view halloo
U
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
to have a different view of
[ opinion about]
something
U
در باره موضوی عقیده دیگری داشتن
view finder
U
ویزر
rear view
U
منظرهپشتتراکتور
posterior view
U
نمایپشتیبدن
point of view
U
نقطه نظر
birds view
U
چشم اندازهوایی
close up view
U
نمای کلوزاپ
close up view
U
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
detail view
U
نمای فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
exploded view
U
منظره بریده
exploded view
U
منظره شکافته شده مدل بریده
exploded view
U
شرحی از یک ساختمان جامد
field of view
U
میدان دید
field of view
U
منظره
field of view
U
حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
front view
U
نمای جلویی
points of view
U
نقطه نظر
front view
U
جبهه
auxiliary view
U
نمای کمکی
angle of view
U
زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
point of view
U
دیدگاه
point of view
U
دید
point of view
U
لحاظ
points of view
U
دیدگاه
points of view
U
نظریه
points of view
U
دید
points of view
U
لحاظ
point of view
U
نظریه
front view
U
پیشانی
isometric view
U
رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
in view of the fact that
U
نظر به اینکه
panoramic view
U
منظره پهنه نما
keping with one's view
U
مطابق نظرکسی بودن
maxwellian view
U
نظریه ماکسولی
maxwellian view
U
نگرش ماکسولی دید ماکسولی
partial view
U
نمای جزیی
plan view
U
دید از بالا
plan view
U
نمای بالا
plan view
U
نقشه کف
sectional view
U
نمای برشی
side view
U
نیمرخ
side view
U
از پهلو
side view
U
نمای جانبی
side view
U
نمای پهلویی
side view
U
نمای جنبی
in the public view
U
در ملاء عام
half view
U
نیم نما
full view
U
نمای روبرو
front view
U
نمای جلو
full view
U
نمای تمام رخ
bird's eye view
U
نظر اجمالی
bird's eye view
U
دید کلی
rear-view mirrors
U
آیینهی پسنما
rear-view mirrors
U
آیینهی عقبنما
rear-view mirror
U
آیینهی جلو
rear-view mirrors
U
آیینهی جلو
rear-view mirror
U
آیینهی پسنما
rear-view mirror
U
آیینهی عقبنما
with this end in mind
[view]
<idiom>
U
با این هدف در ذهن
[نظر]
[اصطلاح]
bird's eye view
U
منظرهی هوایی
personal computer (view from above)
U
کامپیوترشخصی
How do you predict(view)the situation?
U
اوضاع را چگونه می بینی ؟
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
we camw in view of that house
U
د رچشم رس ان خانه واقع شدیم
bird's eye view
U
منظرهای که از بلندی دیده میشود
trail-view mirror
U
آینهبغلتریلی
strict profile view
U
نمای نیمرخ کامل
bird's eye view
U
دورنما
to be of
[or share]
the same view
[or opinion]
U
هم عقیده بودن
bird's eye view
U
چشمانداز
I hope it serves ( answerew ) your purpose ( meets your view ) .
U
امید وارم نظرتان را تأمین کند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com