English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to interrupt a friendship U رشته دوستی را با کسی پاره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He did it out of friendship. U ازروی دوستی اینکار راکرد
friendship U دوستی
friendship U اشنایی
friendship U رفاقت
breach of friendship U بهم زدن دوستی
treaty of friendship U قرارداددوستی
ties of friendship U قیودیاعلاقه دوستی
ties of friendship U انچه دوستی اقتضامیکند
lastering friendship U دوستی پا بر جا یا ثابت
treaty of friendship U عهدنامه مودت
We have had a lifelong friendship . U یک عمر است که با هم دوستیم
The bonds of friendship (affection). U رشته دوستی والفت
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! U معنی دوستی را هم فهمیدیم
Please accept this gift as a mark of my friendship. U لطفا"این هدیه رابعلامت ونشانه دوستی من بپذیرید
interrupt U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt U انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt U سیگنالی که واحد پردازش مرکزی را از یک کار به کار دیگر با حق تقدم بیشتر می برد و به CPU اجازه میدهد دیرتر به کار اول برگردد
interrupt U توقف ارسال طبق عملی در مرحله نهایی سیستم
interrupt U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt U توقف
interrupt U وقفه
interrupt U ناتوان کردن وقفه
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt U گسیختن
interrupt U ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt U قطع کردن
interrupt U نرم افزاری که سیگنالهای وقفه را می پذیرد و روی آنها کار میکند.
interrupt U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt U اتصال به واحد پردازش مرکزی از خارج سیستم که به رسانههای خارجی امکان استفاده از امکانات وقفه CPU را میدهد
interrupt U جدا کردن
interrupt U منقطع کردن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
interrupt U حرکت دادن وقفه
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
interrupt U سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt U لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupt U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt U حالتی که در آن در صورتی که وقفه رخ دهد تمام وضعیتهای ماشین و برنامه حفظ می شوند
interrupt U سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupt U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U ذخیره سازی وقفه ها در صف و پردازش طبق اولویت
system interrupt U وقفه سیستم
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to interrupt any one's speech U در میان سخن کسی امدن
interrupt driven U وقفه گرا
clock interrupt U وقفه زمان سنجی
vectored interrupt U سیگنال وقفه که پردازنده را به یک تابع در آدرس مشخص هدایت میکند
vectored interrupt U وقفه برداری
To interrupt someone. To butt in. U تو حرف کسی دویدن
priority interrupt U وقفه اولویت
interrupt a connection U قطع شدن یک اتصال
external interrupt U وقفه خارجی
to interrupt any one's speech U سخن کسیرا گسیختن
to interrupt a view U جلو منظرهای را گرفتن
interrupt handler U گرداننده وقفه
non maskable interrupt U سیگنال وقفه با ارجحیت بالا که توسط نرم افزار یا دستورات دیگر قابل آسیب دیدن نیست
automatic interrupt U قطع خودکار
program interrupt U وقفه برنامه
program interrupt U قطع برنامه
scanned interrupt U وقفه پویش شده
interrupt vector U بردار وقفه
automatic interrupt U وقفه خودکار
interrupt serrice routine U روال سرویس وقفه
machine check interrupt U وقفه مقابله ماشین
daisy chain interrupt U یک سیستم وقفه که در ان دستگاههای جانبی از طریق گذرگاه به کامپیوتر وصل می شوند
To interrupt someone . To cut some one short. U حرف کسی را قطع کردن
machine check interrupt U وقفه بررسی ماشین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com