Perdic | to harp on a subject | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 90 (6 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	to harp on a subject U	زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	harp on <idiom> U	بانارضایتی صحبت کردن
	to harp U	چنگ زدن [موسیقی]
	harp U	سرند
	harp U	الک
	harp U	چنگ زدن
	harp U	بصدا در اوردن
	harp U	چنگ
	harp U	ترغیب کردن
	harp U	غربال
	harp aerial	آنتن باد بزنی
	jew's harp U	چنگ دهن گیر
	aeolian harp	آلت موسیقی بادی شبیه به جعبه
	jew's harp U	زنبورک
	jews harp U	حلقه لنگر
	jew's harp U	سازی که با دندان نگاه میدارند و باانگشت میزنند
	to harp on one string U	پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
	to play [the] harp U	چنگ زدن [موسیقی]
	to harp on one string U	پاتوی یک کفش کردن
	harp cable stays U	سپرکابلغربالی
	to over a subject U	موضوعی را با خنده بحث کردن
	subject U	رعایا موضوع
	subject U	مطلب
	subject U	جوهر واساس
	subject U	شیی موضوع
	on the subject of U	در خصوص
	subject U	تبعه
	subject U	اتباع
	subject U	تابع
	subject U	در خطر
	subject U	فاعل
	subject U	درمعرض
	subject U	مبتدا
	subject U	موکول به
	subject U	تحت تسلط
	subject U	مطلب زیرموضوع
	subject U	مبحث موضوع مطالعه
	subject U	شخص
	subject U	مطیع کردن
	subject U	تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
	subject U	در معرض قرار دادن
	subject U	مضمون
	subject U	ازمودنی
	subject U	مشروط
	subject U	موضوع
	subject U	تحت مادون
	subject U	نهاد
	subject U	فرد
	to expatiate on a subject U	راجع یک موضوع زیادگویی کردن
	to linger on a subject U	روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
	wide of the subject U	از موضوع پرت خارج ازموضوع
	The subject under discrssion . U	موضوعی که مطرح نیست
	Let's drop the subject. U	از این موضوع صرف نظر کنیم .
	subject and predicate U	موضوع و محمول
	subject [topic] U	موضوع
	subject [topic] U	عنوان
	subject matter U	مطلب موضوع
	subject matter U	موضوع اصلی
	to e. a person an a subject U	کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
	to drag in a subject U	موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
	to be subject to an attachment U	مشمول توقیف بودن
	subject schedule U	برنامه موضوعی
	subject of hire U	مورد اجاره
	subject of debate U	موضوع دعوی
	subject index U	فهرست موضوعی
	subject in hand U	مانحن فیه
	subject and predicate U	مبتداو خبر
	subject and predicate U	مسند الیه و مسند
	nominative subject U	اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
	it is not subject to review U	دران روا نیست
	it is not subject to review U	تجدید نظر
	subject to the law U	تابع یامطیع قانون
	subject schedule U	برنامه جزء جزء
	subject to being unsold U	مشروط براینکه
	subject to the flood U	دستخوش سیل
	subject to your approval U	اگرشما تصویب نمایید
	subject to being unsold U	فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
	subject to your approval U	موکول به تصویب شما
	subject to tuberculosis U	مستعد سل
	a sensitive subject [topic] U	موضوعی حساس
	deviate from the main subject U	از موضوع خارج شدن
	to grind a person in a subject U	مطلبی راخوب حالی کسی کردن
	subject to the british rule U	تابع حکومت انگلیس
	subject to the british rule U	تحت تسلط دولت انگلیس
	To emborider(embellish) a subject . U	به موضوعی شاخ وبرگ دادن
	to revisit a subject of research U	سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
	I'll speak at length on this subject. U	دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
	She turned the conversation to another subject. U	او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
	To bring up a topic . To introduce a subject . U	مطلبی راعنوان کردن
	The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). U	موضوع بحث وصحبت ما

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy