Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be reduced to the ranks
U
بپایه سربازی تنزل یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reduced
U
کاهیده
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
reduced mass
U
جرم کاهیده
reduced mass
U
جرم کاهش یافته
reduced lighting
U
حرکت با نور کم رانندگی با چراغ جنگی
reduced lighting
U
حرکت با چراغ کم نور
reduced form
U
فرم تقلیل یافته
reduced form
U
فرم تعدیل شده
reduced eye
U
چشمی باریک شده
reduced employees
U
کارمندان منفصل گردیده
reduced employees
U
کارمندان کم شده
reduced circumstances
U
بینوایی
reduced cues
U
نشانههای مخفف
reduced circumstances
U
بیچیزی
reduced pressure
U
فشار کاهیده
reduced price
U
بهای نازل
to be reduced to starvation
U
اجبارا گرسنگی کشیدن
to be reduced to poverty
U
فقیر شدن
to be reduced to poverty
U
بگدائی افتادن
reduced velocity
U
گرانروی کاهیده
reduced variable
U
متغیر کاهیده
reduced price
U
بهای کاسته بهای تخفیف دار
reduced strenght
U
حداقل استعداد جنگی
reduced strenght
U
استعدادجنگی کم
reduced temprature
U
دمای کاهیده
Such exravagance reduced her to beggary .
U
این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
from within the ranks of
U
از رتبه
from within the ranks of
U
از پایه
ranks
U
رتبه بندی
ranks
U
جلف
ranks
U
درجه
ranks
U
مرتبه
ranks
U
ترشیده
ranks
U
انبوه
ranks
U
رتبه بندی کردن
ranks
U
درجه دادن دسته بندی کردن
ranks
U
اراستن منظم کردن
ranks
U
رتبه
ranks
U
شان
ranks
U
قطار رشته
ranks
U
ردیف
ranks
U
ردیف صف
ranks
U
طلب شده ترتیب
ranks
U
نظم
ranks
U
شکل
ranks
U
سلسله مقام
ranks
U
ذخیره داده به ترتیب , طبق اندازه و اهمیت
ranks
U
عرض
ranks
U
طبقه
ranks
U
طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
ranks
U
صف
reduced instruction set computer
U
طرح CPU که مجموعه دستورات
reduced instruction set computer
U
کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای کاسته شده
close ranks
<idiom>
U
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
To close the ranks .
U
صفوف خود را فشردن
to serve in the ranks
U
خدمت سربازی کردن
people of all ranks
U
مردم ازهر طبقه
close ranks
U
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
he rose from the ranks
U
از پایه سربازی باینجارسید از رتبه سربازی ترقی کرد
open ranks
U
صف باز
open ranks
U
گسترش باز درسواره نظام
To break ranks.
U
صف را شکستن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com