Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
titular charge d'affaires
U
کارداری که اصالتا" عمل میکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
titular charge daffaires
U
متصدی شغل سیاسی
titular charge daffaires
U
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
Other Matches
charge d'affaires
U
کاردار سفارت
charge d'affaires
U
نایب سفارت
charge d'affaires
U
نایب وزیر مختار
charge d'affaires
U
شارژ دافر
charge d'affaires
U
کاردار
charge d'affaires of the embassy
U
کاردار موقت
titular
U
ناشی از لقب رسمی افتخاری
titular
U
لقبی
titular
U
عنوانی
titular
U
متصدی دارای عنوانی
titular
U
لقب دار صاحب لقب
ChargT d'Affaires
U
رئیسهیاتدیپلماتیکی
be charge with
U
متهم شدن به
charge
U
دستگاه با ماده منفجره
like charge
U
شارژ همنام
like charge
U
قطبهای همنام
in charge
U
متصدی
take over in charge
U
تحت اختیار دراوردن
take over in charge
U
تصدی
(in) charge of something
<idiom>
U
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
charge some one with
U
به عهده کسی گذاشتن
in charge
<adj.>
U
پاسخگو
in charge
<adj.>
U
مسئول
on charge of
U
به اتهام
charge
U
گماشتن
charge
U
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
U
خطای حمله
charge
U
حمله به حریف
charge
U
زیربار کشیدن
charge
U
خرج منفجره
charge
U
هزینه
charge
U
اتهام
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
بار
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
پر کردن
charge
U
بار مسئولیت
charge
U
وزن
charge
U
متهم ساختن
charge
U
مطالبه بها
charge
U
پرکردن
charge
U
موردحمایت
charge
U
بار الکتریکی
charge
U
متهم کردن
charge
U
خرج
charge
U
بار کردن
charge
U
شارژ کردن شارژ
charge
U
بدهکار کردن
charge
U
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
U
محفظهای
charge
U
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
U
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
U
تصدی
charge
U
عهده دارکردن
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
U
حمله اتهام
charge
U
عهده داری
officer in charge
U
افسر مسئول
telephone charge
U
هزینه تلفن
community charge
U
گونهایمالیات
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
sticky charge
U
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
spotting charge
U
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
nuclear charge
U
بار هسته
tapering charge
U
پر کردن شیبدار
surface charge
U
بار سطحی
supplementary charge
U
خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge
U
خرج تکمیلی
satchel charge
U
خرج کیسهای
sticky charge
U
خرج چسبنده
static charge
U
برق ساکن
normal charge
U
خرج معمولی توپ
statement of charge
U
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
nucleon charge
U
بار نوکلئون
statement of charge
U
اعلام اتهامات
spinning charge
U
بار چرخان
space charge
U
ناحیه بار فضا
space charge
U
بار پیرامونی
propelling charge
U
خرج
propelling charge
U
خرج پرتاب
propellant charge
U
خرج پرتاب
powder charge
U
خرج پرتاب گلوله
powder charge
U
خرج باروت
positive charge
U
بار مثبت
pole charge
U
خرج دستکی
plaster charge
U
خرج انفجاری افشان
reduced charge
U
خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge
U
بار الکتریکی مانده
satchel charge
U
خرج خورجینی
soaking charge
U
بار سولفات زدای
snow charge
U
بار برف
shaped charge
U
خرج مقعر
plaster charge
U
خرج شراپنل
pole charge
U
خرج میلهای
partial charge
U
بار جزیی
shaped charge
U
خرج گود
section charge
U
خرج جزء جزء
section charge
U
خرج چند قسمتی
point charge
U
بار نقطهای
export charge
U
حقوق صادرات
export charge
U
هزینه صادرات
export charge
U
تعرفه صادرات
import charge
U
تعرفه واردات
import charge
U
هزینه واردات
import charge
U
حقوق واردات
to charge the battery
U
باتری را بار کردن
charge carrier
U
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
elementary charge
U
بار بنیادی
[فیزیک]
elementary charge
U
بار الکترون
[فیزیک]
explosive charge
U
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
U
دستگاه با ماده منفجره
electrostatic charge
U
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
baton charge
U
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator
U
اندازهشارژ
zero charge potential
U
پتانسیل بار صفر
volume charge
U
بار حجمی
unlike charge
U
قطب غیر همنام
trickle charge
U
پر کردن اهسته
total charge
U
بارگذاری کامل
toll charge
U
باج
to give in charge
U
سپردن
to give in charge
U
تسلیم کردن
charge hand
U
کارگر معمولی
charge nurse
U
سر پرستار
doctor in charge
U
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
What's the charge per hour?
U
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
U
حداقل هزینه
minimum charge
U
حداقل قیمت
What's the charge per day?
U
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
U
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
U
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
U
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
U
کرایه روزانه چقدر است؟
to charge a gun
U
خرج در تفنگ گذاشتن
electric charge
U
بار الکتریکی
cratering charge
U
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge
U
خرج تخریب
counter charge
U
دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge
U
تهمت متقابله
boost charge
U
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge
U
بار بسته
conservation of charge
U
بقای بار الکتریکی
condenser charge
U
بار خازن
deep charge
U
خرج گود
deep charge
U
خرج عمیق دریایی
density of charge
U
چگالی بار برقی
effective charge
U
بار موثر
diamond charge
U
خرج چهارگوش
diamond charge
U
خرج مربع شکل
detonation charge
U
خرج تلاش
detonation charge
U
خرج انفجار
detonating charge
U
چاشنی
detonating charge
U
خرج منفجر کننده
bank charge
U
هزینههای بانکی
collection charge
U
هزینه وصول مطالبات
bring a charge against someone
U
به کسی تهمت زدن
charge density
U
چگالی بار
charge daffaires
U
شارژدافر
charge a kiln
U
چیدن کوره
charge a sum to
U
مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge account
U
حساب بدهی مشتری
charge and discharge
U
محل بارگیری و باراندازی
charge balance
U
موازنه بار
carrying charge
U
هزینه حمل و نقل
bursting charge
U
بار انفجاری
charge neutrality
U
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
bursting charge
U
خرج تلاش
collection charge
U
هزینه وصول
coke per charge
U
ذغال کک شارژ
charge with a fault
U
تخط ئه کردن
bursting charge
U
خرج منفجرکننده
charge pits
U
چالههای خرج
charge of the electron
U
بار الکترون
charge neutrality
U
خنثایی بار
charge cavity
U
فرفیت بار
accumulator charge
U
بارگیری اکومولاتور
negative charge
U
بار منفی
charge sheet
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets
U
ورقه حاوی مشخصات متهم
cover charge
U
مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
hard charge
U
بشدت و حداکثر سرعت راندن
handing charge
U
هزینه باربری
give in charge
U
تحویل پلیس دادن
give in charge
U
سپردن
tas de charge
U
پاطاق
furnace charge
U
شارژ کوره
ignition charge
U
خرج احتراق
ignition charge
U
خرج اشتعال
impulse charge
U
خرج محرکه
multisection charge
U
خرج چندقسمتی
multisection charge
U
خرج چند کیسهای
mobile charge
U
بار متحرک
melting charge
U
شارژ ذوب
depth charge
U
خرج عمیق
depth charge
U
خرج زیرابی بمب زیرابی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com