Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the soldier's occupation
U
شغل سربازی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
f.soldier
U
همنوع
soldier
U
نظامی شدن
soldier
U
فرد نظامی
soldier
U
نظامی
soldier
U
سرباز
soldier
U
سپاهی سربازی کردن
foot soldier
U
سرباز پیاده نظام
he was meant for a soldier
U
او برای سربازی در نظرگرفته بودند
soldier's manual
U
ائین نامه راهنمای سربازان
seasoned soldier
U
سرباز ورزیده و جنگ دیده
soldier ship
U
سربازی
soldier of fortune
U
سرباز جویای نام وثروت
soldier's deposits
U
حسابهای پس انداز سربازان
soldier's manual
U
کتاب راهنمای سرباز
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
to invalid a soldier home
U
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
The soldier had been blinded in the war .
U
چشم های سرباز درجنگ کور شده بودند
occupation
U
اشغال
right of occupation
U
حق سکنی
use and occupation
U
انتفاع و تصلاف
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
occupation
U
سکنی
occupation
U
شغل
occupation
U
اشغال تصرف
occupation
U
اشغال کردن
occupation
U
تصرف کردن
occupation
U
کار
occupation
U
حرفه
occupation
U
پیشه
occupation
U
اشتغال
occupation
U
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول
occupation
U
تصرف
occupation
U
حق تصرف
occupation
U
کار شغل
army of occupation
U
نیروهای اشغالی
army of occupation
U
نیروی اشغال کننده
military occupation
U
اشغال نظامی یک منطقه
occupation disease
U
امراض ناشی از کار
army of occupation
U
نیروی اشغالگر
army of occupation
U
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
occupation authorities
U
اقتدارات ناشی از اشغال
occupation crossing
U
پل محلی
occupation crossing
U
پل اختصاصی
occupation currency
U
پول رایج نیروی اشغالگر
occupation disease
U
امراض حرفهای
occupation franchise
U
حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
occupation of position
U
اشغال موضع
occupation of position
U
اشغال موضع کردن
occupation tax
U
مالیات اصناف
occupation authority
U
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
purview of an occupation
U
حدود کاری
occupation tax
U
مالیات شغل
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com