Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the common wealth of learning
U
مجمع ادبا
the common wealth of learning
U
افراد اهل علم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
common wealth
U
ملل مشترک المنافع
common wealth
U
مشترک المنافع
common wealth
U
رفاه عمومی جمهوری
common wealth
U
ممالک مشترک المنافع
common wealth
U
کشور
the common wealth of massachusette
U
چهار ایالت کنتاکی وماساچوست و ویرجینیا وپنسیلوانیا را گویند
the common wealth of australia
U
ممالک مشترک المنافع استرالیا
the common wealth of england
U
جمهوری یا شبه جمهوری که در فاصله سالهای 9461 تا0661 در انگلستان برقراربود
the british common wealth of nation
U
انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
wealth
U
توانگری
wealth is nothing to
U
ثروث پیش .....هیچ است
wealth
U
دارایی
wealth
U
ثروت
wealth
U
مال تمول
wealth
U
وفور
wealth
U
زیادی
conscription of wealth
U
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
wealth tax
U
مالیات بر ثروت
redistribution of wealth
U
توزیع دوباره ثروت
net wealth
U
ثروت خالص
net wealth
U
دارائی خالص
national wealth
U
ثروت ملی
social wealth
U
ثروت اجتماعی
distribution of wealth
U
توزیع ثروت
wealth distribution
U
توزیع ثروت
wealth effect
U
اثر ثروت
industrial wealth
U
مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
wealth of nations
U
ثروت ملل
wealth effect
U
"اثر پیگو "
he was proud of his wealth
U
بدولت خود میبالید
he was proud of his wealth
U
بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
he is possessed of wealth
U
او دارای ثروت است
wealth creation
U
ایجاد ثروت
economic wealth
U
ثروت اقتصادی
He squandered his wealth.
U
مال وزندگیش رادود داد
To attain position and wealth.
U
به مقام وثروت رسیدن
social security wealth
U
ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
wealth saving relationship
U
رابطه ثروت و پس انداز
man made wealth
U
ثروت ساخت بشر
To squander tyhe national wealth.
U
ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
I am sick and tired of hearing about your wealth ( fortune ) .
U
تو هم که با این ثروتت ما را کشتی
learning
U
معرفت
self learning
U
خود فراگیر
learning
U
فراگیری
learning
U
دانش یادگیری
learning
U
اطلاع
learning
U
فضل وکمال
learning
U
یادگیری
whole learning
U
یادگیری سرتاسری
serial learning
U
یادگیری زنجیرهای
verbal learning
U
یادگیری کلامی
sign learning
U
علامت اموزی
skill learning
U
مهارت اموزی
maze learning
U
یادگیری در ماز
social learning
U
یادگیری اجتماعی
transfer of learning
U
انتقال یادگیری
incidental learning
U
یادگیری اتفاقی
avoidance learning
U
یادگیری اجتنابی
subliminal learning
U
یادگیری زیراستانهای
vicarious learning
U
یادگیری مشاهدهای
rote learning
U
یادگیری طوطی وار
conceptual learning
U
مفهوم اموزی
rate of learning
U
سرعت یادگیری
distributed learning
U
یادگیری فاصله دار
learning rate
U
سرعت یادگیری
learning machine
U
ماشین فراگیر
learning curve
U
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
global learning
U
یادگیری یکپارچه
learning curve
U
که استفاده از آن بسیار سخت باشد
he is a prodigy of learning
U
اعجوبه ایست در دانش
he is a prodigy of learning
U
درعلم معرکه است
learning curve
U
منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
heuristic learning
U
یادگیری ذهنی
incentive learning
U
یادگیری با مشوق
insightful learning
U
یادگیری بینش افرین
latent learning
U
یادگیری نهفته
concept learning
U
مفهوم اموزی
learning set
U
امایه یادگیری
learning theory
U
نظریه یادگیری
relation learning
U
رابطه اموزی
probability learning
U
یادگیری احتمالاتی
place learning
U
مکان اموزی
perceptual learning
U
یادگیری ادراکی
patrons of learning
U
دانش پروران
part learning
U
یادگیری بخش بخش
one trial learning
U
یادگیری یک کوششی
motor learning
U
یادگیری حرکتی
learning curve
U
منحنی یادگیری
mastery learning
U
یادگیری در حدتسلط
mastery learning
U
تسلط اموزی
maze learning
U
مازاموزی
massed learning
U
یادگیری بی وقفه
machine learning
U
فراگیری ماشین
learning to learn
U
یادگیری اموزی
learning curve
U
منحنی اموزش
cue learning
U
نشانه اموزی
discrimination learning
U
یادگیری افتراقی
book learning
U
علم کتابی
mathematical learning theory
U
نظریه ریاضی یادگیری
There is no royal road to learning .
<proverb>
U
مقصد علم و دانش را,جاده اى نیست هموار .
computer based learning
U
یادگیری بر پایه کامپیوتر
He lays claim to learning.
U
ادعای علم وفضل می کند
trial and error learning
U
یادگیری از راه کوشش و خطا
computer augmented learning
U
بسط اموزش به کمک کامپیوتر
means end learning
U
یادگیری وسیله- هدف
statistical learning theory
U
نظریه اماری یادگیری
there is no royal road to learning
<proverb>
U
تن به دود چراغ و بی خوابی ننهادی هنر کجا یابی
common
U
مشترک
common
U
مین میکند
common
U
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common
U
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common
U
متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
out of the common
U
غیر معمول
common
U
آنچه اغلب اتفاق میافتد
common
U
فضای حافظه یا ذخیره سازی که توسط بیشتر از یک برنامه استفاده میشود
common
U
تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common
U
پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
common use
U
مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
common
U
داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
common
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
U
عام
in common
U
مشاع
common
U
: مردم عوام
common
U
پست عوامانه
common
U
پیش پاافتاده
common
U
مشترک اشتراکی
common
U
عادی
common d.
U
مقسوم علیه مشترک
common
U
معمولی متعارفی
common
U
:عمومی
common
U
کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
common
U
عمومی
common
U
رایج
common
U
مشترکااستفاده کردن
in common
<idiom>
U
مسئولیت داشتن
common
U
مشاع بودن
We have nothing in common .
U
با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
common
U
مشارکت کردن
least common multiple
U
کوچک ترین مضرب مشترک
[ریاضی]
to make common cause
U
دست یکی شدن
common thyme
U
آویشن
[آویشن معمولی]
[گیاه شناسی]
common round
U
ابزار فیتیله
common room
U
اتاق استادان
the common people
U
عوام الناس
the common people
U
عامه
the common people
U
عوام
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
tenancy in common
U
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
tenancy in common
U
استیجارمشاع اجاره مشاع
tenancy in common
U
استیجار مشترک
surcharge of common
U
یا جنگل
surcharge of common
U
استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
common touch
<idiom>
U
با همه رفتار مناسب داشتن
By common consent.
U
به تصدیق همه ( عموم )
common room
U
باشگاه دانشجویان
common room
U
تالار دانشجویان
common rooms
U
اتاق استادان
common rooms
U
باشگاه دانشجویان
common rooms
U
تالار دانشجویان
common periwinkle
U
نوعیحلزون
common ground
U
نقطهنظراتمشترک
common land
U
مکانعمومی
to make common cause
U
متحد شدن
common factor
U
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
common denominator
U
مخرج مشترک
[ریاضی]
common ashlar
U
سنگ چکش خورده
common bond
U
[دیوار چینی با آجر آمریکایی یا انگلیسی]
common-house
U
نشیمنگاه صومعه
common onion
U
پیاز
common joist
U
تیر کف اتاق
common rafter
U
تیر خرپا
common roof
U
تیرچه افقی خرپا
least common multiple
U
کوچک ترین مضرب مشترک
[ک.م.م]
[ریاضی]
It is common knowledge that ...
U
این را همه کس بخوبی میدانند که ...
common parlance
U
عرف
common hardware
U
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
common carrier
U
شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
common carrier
U
موسسه حمل و نقل عمومی
common carrier
U
متصدی حمل ونقل
common carrier
U
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
common carrier
U
متصدی حمل ونقل حامل مشترک
common carrier
U
گاراژ دار
common block
U
قرقره عادی
common block
U
قرقره چوبی
common area
U
ناحیه مشترک
common arbitrator
U
سرداور
by common consent
U
متفقا
common sense
U
حضور ذهن
common collector
U
با جریان روب مشترک
common control
U
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
common hardware
U
قطعات عمومی
common grid
U
شبکه عمومی
common goods
U
کالای مورد نیاز عموم
common good
U
خیر عمومی یا صلاح همگانی
common gender
U
جنس مشترک
common fronties
U
مرز مشترک
common foul
U
خطای عادی
common fishery
U
حق ماهی گیری درابهای عمومی
common fate
U
سرنوشت مشترک
common factor
U
عامل مشترک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com