Perdic | testing time | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	testing time U	دوره ازمون
	testing time U	زمان ازمایش

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	use testing U	ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
	testing U	ازمودن
	testing U	ازمایش
	self testing U	خودازما
	system testing U	ازمایش سیستم
	stress testing U	تست حساسیت
	saturation testing U	ازمایش اشباعی
	reality testing U	واقعیت ازمایی
	field-testing U	ازمون پایکار
	testing load U	بار ازمایش
	testing load U	بار ازمون
	testing of materials U	ازمایش مصالح
	alpha testing U	ازمایش الفا
	program testing U	تست برنامه
	program testing U	ازمایش برنامه
	automatic testing U	ازمایش خودکار
	beta testing U	ازمایش بتا
	regression testing U	ازمایش رگرسیون
	testing transformer U	مبدل تعمیرکار
	testing stand U	میز ازمایش
	testing stand U	سکوی ازمایش
	testing of materials U	ازمایش مواد
	material testing U	ازمایش مصالح
	hypothesis testing U	فرضیه ازمایی
	testing of materials U	ازمایش مقاومت مصالح
	light gap testing U	ازمایش فاصله نور
	material testing laboratory U	ازمایشگاه مصالح ساختمانی
	material testing machine U	دستگاه ازمایش مقاومت مصالح
	engine testing stand U	محل ازمایش موتور
	fatigue testing machine U	دستگاه ازمایش کننده خستگی
	vibratory testing machine U	لرزه سنج
	insulation testing apparatus U	عایق سنج
	hardness testing machine U	دستگاه ازمایش سختی
	vibratory testing machine U	دستگاه ازمایش نوسان
	insulation testing apparatus U	دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
	impluse voltage testing plant U	ازمایشگاه فشار ضربهای تاسیسات ازمایش فشارضربهای
	I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U	وقتش که شد خبر میکنم
	to d. a way one's time U	وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
	take off (time) <idiom> U	سرکار حاضر نشدن
	take one's time <idiom> U	انجام کاری بدون عجله
	time after time <idiom> U	مکررا
	time out <idiom> U	پایان وقت
	against time U	تایم گیری
	against time U	رکوردگیری
	it is time i was going U	وقت رفتن من رسیده است
	while away the time <idiom> U	زمان خوشی را گذراندن
	in no time <idiom> U	سریعا ،بزودی
	in time <idiom> U	قبل از ساعت مقرر
	There is still time before I go. U	هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
	one at a time U	یکی یکی
	once upon a time U	یکی بودیکی نبود
	to keep time U	موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
	in no time U	خیلی زود
	on time <idiom> U	سرساعت
	to know the time of d U	هوشیاربودن
	to know the time of d U	اگاه بودن
	in the mean time U	ضمنا
	in the time to come U	در
	in the time to come U	اینده
	once upon a time U	روزگاری
	at another time U	در زمان دیگری
	out of time U	بیموقع
	out of time U	بیگاه
	It's time U	وقتش رسیده که
	take your time U	عجله نکن
	at the same time U	ضمنا"
	time will tell U	در آینده معلوم می شود
	at the same time U	در ان واحد
	in time U	بجا
	behind time U	بی موقع
	behind time U	دیر
	just in time U	درست بموقع
	just in time U	روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
	at this time <adv.> U	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
	out of time U	بیجا
	time is up U	وقت گذشت
	some other time U	دفعه دیگر [وقت دیگر]
	in time U	بموقع
	at a specified time U	در وقت معین یا معلوم
	time in U	ادامه بازی پس از توقف
	There is yet time. U	هنوز وقت هست.
	at the same time U	در عین حال
	what is the time? U	وقت چیست
	many a time U	بارها
	four-four time U	چهارهچهارم
	three-four time U	نت
	two-two time U	نتدودوم
	what time is it? U	چه ساعتی است
	even time U	دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
	since that time. thereafter. U	ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
	What time is it?What time do you have? U	ساعت چند است
	what is the time? U	چه ساعتی است
	mean time U	ساعت متوسط
	At the same time . U	درعین حال
	many a time U	چندین بار
	one-time U	سابق
	all-time U	همیشگی
	from time to time U	هرچندوقت یکبار
	from time to time U	گاه گاهی
	all-time U	بیسابقه
	all-time U	بالا یا پایینترین حد
	from this time forth U	ازاین ببعد
	from this time forth U	زین سپس
	from this time forth U	ازاین پس
	for the time being U	عجالت
	one-time U	پیشین
	one-time U	قبلی
	down time U	مرگ
	down time U	زمان تلف
	do time <idiom> U	مدتی درزندان بودن
	for the time being <idiom> U	برای مدتی
	from time to time <idiom> U	گاهگاهی
	have a time <idiom> U	به مشکل بر خوردن
	have a time <idiom> U	زمان خوبی داشتن
	i time U	time Instruction
	on time U	مدت دار
	once upon a time U	روزی
	two time U	دو حرکت ساده
	keep time <idiom> U	زمان صحیح رانشان دادن
	keep time <idiom> U	نگهداری میزان و وزن
	all the time <idiom> U	به طور مکرر
	off time U	مرخصی
	down time U	زمان توقف
	down time U	زمان بیکاری
	down time U	وقفه
	down time U	زمان تلفن شده
	down time U	مدت از کار افتادگی
	Our time is up . U	وقت تمام است
	One by one . One at a time . U	یک یک ( یکی یکی )
	Once upon a time . U	یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
	off time U	وقت ازاد
	up time U	زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
	about time <idiom> U	زودتراز اینها
	mean time U	زمان متوسط
	old time U	قدیمی
	time U	تایم
	time U	مدروز
	f. time U	روزهای تعطیل دادگاه
	time U	روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
	time U	فرصت موقع
	time U	دفعه وقت چیزی رامعین کردن
	time U	وقت قرار دادن برای
	there is a time for everything U	هرکاری وقتی
	there is a time for everything U	دارد
	time U	متقارن ساختن
	for the first [last] time U	برای اولین [آخرین] بار
	time U	مرورزمان را ثبت کردن
	time U	زمانی موقعی
	time U	ساعتی
	time U	فرصت
	time and again U	بکرات
	time and again U	چندین بار
	time U	به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
	time U	تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
	time U	1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
	time U	تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
	time U	اندازه گیری زمان یک عملیات
	time U	زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
	time U	زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
	time U	زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
	time U	آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
	time U	خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
	time U	زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
	time U	ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
	time U	انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
	time U	1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
	time U	TIفرمان E
	some time U	یک وقتی
	specified time U	وقت معین
	time U	سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
	time U	سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
	she is near her time U	وقت زاییدنش نزدیک است
	time U	مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
	time U	زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
	some time or other U	یک روزی
	some time or other U	یک وقتی
	some time U	مدتی
	time U	ثیر قرار میدهد
	What have you been up to this time? U	حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
	time U	فرصت مجال
	time U	زمان
	time out U	معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
	time U	وقت
	time [s] <adv.> U	بار
	at any time <adv.> U	هر بار
	time U	عهد
	time out U	مهلت
	time U	گاه
	time out U	ساعت غیبت کارگر
	time out U	وقفه فاصله
	time out U	ایست
	any time <adv.> U	هر بار
	time U	وقت معین کردن
	time U	مدت
	any time <adv.> U	درهمه اوقات
	time out U	تایم
	time U	هنگام
	at any time <adv.> U	درهمه اوقات
	any time <adv.> U	همیشه
	at any time <adv.> U	همیشه