Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
take a back seat
<idiom>
U
پذیرش پستترین مقام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
back seat
U
صندلی عقب اتومبیل
back-seat driver
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver
U
آدم فضول
back-seat drivers
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
U
آدم فضول
seat back
U
پشتیصندلی
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
Other Matches
seat
U
سکوی استقرار
seat
U
قسمت میانی زین اسب
seat
U
حرکت تعادلی
seat
U
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
please take a seat
U
خواهش میکنم بفرمایید
seat
U
پایه
seat
U
نشیمنگاه
seat
U
مقر
seat
U
جا
seat
U
نیمکت
seat
U
نشیمنگاه مسند
seat
U
سرین
seat
U
کفل
seat
U
مرکز مقر
seat
U
محل اقامت
seat
U
جایگاه نشاندن
seat
U
جایگزین ساختن
seat
U
صندلی
take your seat
U
بنشینیدسرجای خودتان
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken?
U
آیا این صندلی گرفته شده است؟
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم بفرمایید !
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
book a seat
U
جا رزرو کردن
to resign one's seat
U
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
parliamentary seat
U
جای مجلسی
keay seat
U
جا خار
parliamentary seat
U
صندلی مجلسی
ejection seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
jump seat
U
صندلی تا شو
judgement seat
U
دادگاه
seat cover
U
پوششصندلی
hot seat
U
صندلی برقی
ejector seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
hot seat
U
صندلی الکتریکی
key seat
U
شیار خار
a seat by the window
U
یک صندلی کنار پنجره
box seat
U
صندلی لژ
he lost the seat
U
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
Where is my seat(place)
U
جای من کجاست ؟
governor's seat
U
حاکم نشین
drive's seat
U
صندلی راننده
ejection seat
U
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat
U
صندلی تاشو
governor's seat
U
حکومت نشین
garden seat
U
صندلی یانیمکت باغبانی
he lost the seat
U
دوباره بوکالت برگزیده نشد
hiking seat
U
تهته اتکای خم شونده در قایق
single seat
U
صندلییکنفره
bridge seat
U
تکیه گاه
bridge seat
U
پاشنه پل
on the edge of one's seat
<idiom>
U
ناآرام بودن
classical seat
U
وضع بدنی سوارکار روی زین
county seat
U
مرکز بخشداری
seat stay
U
نگهدارندهصندلی
window seat
U
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
seat tube
U
تیوپصندلی
forward seat
U
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
the seat thought
U
مرکز اندیشه یا فکر
commander's seat
U
صندلیفرمانده
captain's seat
U
محلنشستنکاپیتان
pillion seat
U
جای اضافی در موتور سیکلت
bench seat
U
صندلیاتومبیل
primer seat
U
مقر چاشنی
valve seat
U
نشیمنگاه سوپاپ
seat of the pants
U
استفاده از تجربه
seat of government
U
مقر حکومت
seat of settlement
U
محل نشست ساختمان
adjustable seat
صندلی متحرک
country seat
U
خانهی اربابی
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
sliding seat
U
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
straddle seat
U
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat of pain
U
جای درد
the seat of pain
U
موضع درد
double seat
U
صندلیدونفره
seat angle
U
نبشی نشیمن
first officer's seat
U
صندلیخلباناول
reel seat
U
جایگاهقرقره
seat-belt
U
کمربند صندلی هواپیما
key seat
U
جاخار
love seat
U
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
mercy seat
U
سرپوش رحمت
seat belt
U
کمربند صندلی هواپیما
seat bars
U
میلههای تکیه گاه
bucket seat
U
صندلی یکنفری
rear seat
U
صندلیعقب
seat-belts
U
کمربند صندلی هواپیما
dual seat
U
زینموتور
mercy seat
U
تخت خدا
fly by the seat of one's pants
<idiom>
U
دست تنها
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
Keep a free(an empty)seat for me.
U
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
flat racing seat
U
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat reamer
U
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert
U
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat wrench
U
دریچهآچارپایه
valve seat grinder
U
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
seat-belt warning light
U
چراغهشدارکمربندایمنی
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
to get back
U
بازیافتن
at the back
U
در پشت
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
behind his back
U
پشت سراو
to get back
U
دوباره بدست اوردن
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back off
U
پشت را تراشیدن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
back
U
تیر اصلی پشت بند
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
U
سرد شدن
come back
U
دوباره مد شدن
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
to go back
U
برگشتن
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
U
مانع شدن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
to keep back
U
بازداشتن
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back out
U
دوری کردن از الغاء کردن
to come back
U
برگشتن
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
go back
U
برگشتن
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
to come back
U
پس امدن
keep back
U
دفع کردن
right back
U
بک راست
out back
U
مایع روان شده
out back
U
چسب مایع
on the way back
U
در برگشتن
on ones back
U
بستری
look back
U
سر خوردن
look back
U
سرد شدن
keep back
U
نزدیک نشوید
keep back
U
جلونیایید
get back
U
دوباره بدست اوردن
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
come back
U
بازگشتن
come back
U
برگشتن
come back
U
بازگشت بازیگر
to back up
U
یاری یاکمک کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
U
برگشتن
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
to back out of
U
دبه کردن
to back out of
U
جرزدن
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
To back down .
U
کوتاه آمدن
keep back
U
مانع شدن
back
U
به عقب
back
U
درعقب برگشت
back
U
پاداش
back
U
جبران ازعقب
back down
U
از ادعایی صرفنظر کردن
back
U
پشت سر
back
U
بدهی پس افتاده
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
at the back of
U
در عقب
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
U
سوارشدن
back
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
back
U
پشتی
back
U
عقبی گذشته
back-up
U
تقویت کردن تقویتی
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
back-up
U
جاگیری پشت یار
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
U
پشت قرار دادن
back-up
U
معکوس ریختن
back-up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up
U
پشتیبانی یا کمک
back-up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
U
عقب
back
U
پشت
back
U
پس
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
فهرنویسی کردن
at the back of
U
پشت
back
U
سمت عقب
back
U
سطح ازاد
back
U
که یک باتری پشتیبان دارد
back
U
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
U
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com