Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
synchronous operation
U
عمل همگام
synchronous operation
U
عملیات همزمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronous
U
همگام
synchronous
U
حرف ارسالی با DTE برای اطمینان از همانی صحیح وقتی هیچ حرف دیگر ارسال نشده است
synchronous
U
حالت سیستمم که عملیات و رویدادها با سیگنال ساعت همان شده است
synchronous
U
شبکهای که تمام اتصالات آن با یک سیگنال زمان بندی همان شده است
synchronous
U
سیستمی که در آن تمام وسایل با سیگنال ساعت اصلی همان هستند
synchronous
U
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
synchronous
U
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
synchronous
U
فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
synchronous
U
. شبکه ارتباطی که در آن تمام عملیات شبکه با یک سیگنال زمان بندی کنترل میشود
synchronous
U
هم زمان
synchronous
U
همگاه واقع شونده بطور هم زمان
synchronous
U
همزمان
synchronous
U
هماهنگ
synchronous
U
سنکرون
synchronous
U
پروتکل ارسال داده که در lsnal معماری شبکه سیستم IBM استفاده میشود و نحوه ارسال داده سنکرون را بیان میکند
synchronous
U
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
synchronous
U
کامپیوتری که در آن هر عمل در هنگام ورود پاس ساعت انجام میشود
synchronous device
U
دستگاه همزمان
synchronous condenser
U
خازن همزمان
synchronous converter
U
تبدیلگر دو جانبه
synchronous device
U
دستگاه همگام
synchronous computer
U
کامپیوترهمزمان
synchronous computer
U
کامپیوتر همگام
synchronous communication
U
ارتباط همزمان
synchronous circuit
U
مدار همگام
synchronous alternator
U
مولد جریان متناوب سنکرون
synchronous admittance
U
گذرایی همزمان
synchronous machine
U
ماشین همزمان
synchronous generator
U
مولد همزمان
synchronous telegraphy
U
تلگراف همزمان
synchronous speed
U
سرعت همزمان
synchronous system
U
سیستم همگام
synchronous timer
U
تایمر سنکرون
synchronous transmission
U
مخابره همگام
synchronous transmission
U
انتقال همزمان
synchronous transmission
U
مخابره همزمان
synchronous vibrator
U
لرزه گر همزمان
self synchronous devices
U
دستگاههای همگرد
synchronous sight
U
دوربین نافم سیستم پرتاب بمب
synchronous reactance
U
راکتانس همزمان
synchronous impedance
U
ناگذرایی همزمان
synchronous generator
U
ژنراتور سنکرون
synchronous machine
U
ماشین همگام
synchronous material
U
ماده مصنوعی
synchronous motor
U
موتور همزمان
synchronous motor
U
موتور سنکرون
synchronous multiplexor
U
تسهیم کننده همگام
synchronous network
U
شبکه همزمان
synchronous phase advance
U
خازن همزمان
binary synchronous communication
U
ارتباطات همزمان دودویی
three phase synchronous motor
U
موتور سنکرون سه فاز
inductor type synchronous generator
U
ژنراتور مولدسنکرون نوع اندوکتور
inductor type synchronous generator
U
توربوژنراتور
synchronous data link control
U
کنترل پیوند دادهای همگام
synchronous time division multiplexing
U
تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
either or operation
U
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
or operation
U
عمل یا
to come into operation
U
بکار افتادن
one way only operation
U
عملکردتنها یک طرفه
one way only operation
U
عملکرد فقط یک طرفه
to come into operation
U
قابل اجرا شدن
not operation
U
عمل نفی
not operation
U
عمل نقض
either way operation
U
ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
to come into operation
U
قانون شدن
to come into operation
U
کاربرد پذیر شدن
to come into operation
U
دایر شدن
to come into operation
U
قابل اجراشدن
operation
U
کارکرد
co-operation
U
کار مشترک
co-operation
U
همکاری مشترک
to come into operation
U
قانونی درست شدن
operation immediate
U
اقدام سریع
operation
U
آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation
U
درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation
U
دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation
U
گردش جنبش
operation
U
کار
operation
U
کارکردن با یک وسیله
operation
U
عمل جراحی
come into operation
U
قابل اجرا شدن
operation
U
1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation
U
فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation
U
کار کردن
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation
U
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation
U
مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation
U
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation
U
بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation
U
به اجرا
operation
U
سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation
U
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation
U
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation
U
عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation
U
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation
U
عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation
U
به کارانداختن
operation
U
عمل کردن
operation
U
عمل جراحی عمل
operation
U
گردش
operation
U
وابسته به عمل عملکرد
operation
U
بهره برداری
operation
U
عملکرد
operation
U
عمل
operation
U
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation
U
گرداندن
operation
U
اداره
operation
U
عملیات
point operation
U
عمل نقطهای
attended operation
U
عملکرد با مراقب
privieged operation
U
عمل ممتاز
autonomous operation
U
عملیات مستقل
serial operation
U
عمل نوبتی
autonomous operation
U
عملیات ازاد
auxiliary operation
U
عمل کمکی
auxiliary operation
U
عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation
U
عملیات پایگاهی
bi conditional operation
U
عمل دوشرطی
parallel operation
U
عملیات موازی
pseudo operation
U
شبه عمل
pseudo operation
U
عملواره
boolean operation
U
یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation
U
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation
U
جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation
U
عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
binary operation
U
عمل دودوئی
binary operation
U
عملکرد دودوئی
block operation
U
عملیات بلوک
boostrap operation
U
عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
symmetry operation
U
عمل تقارن
surgical operation
U
دست کاری
binary operation
U
عمل دودویی
ready for operation
U
اماده کار
revenue operation
U
عملکرد
serial operation
U
عملیات سری
string operation
U
عملیات رشتهای
string operation
U
عملکردرشتهای
surgical operation
U
عمل جراحی
boolean operation
U
عمل بولی
attended operation
U
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
one step operation
U
عمل تک مرحله
unary operation
U
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
unattended operation
U
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation
U
هملکرد مراقبت نشده
unattended operation
U
عملکردبی مراقب
operation keys
U
کلیدهایعملیات
A surgical operation .
U
عمل جراحی
Operation room.
U
اتاق عمل ( بیمارستان )
to put something into operation
U
دستگاهی
[کارخانه ای]
را راه انداختن
[مهندسی]
two way simultaneous operation
U
عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation
U
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
arithmetic operation
U
عمل محاسباتی
arithmetic operation
U
عمل حسابی
arithmetic operation
U
عمل ریاضی
arithmetic operation
U
عملیات حسابی
area of operation
U
منطقه عملیات
amphibious operation
U
عملیات اب خاکی
binary operation
U
عمل دوتایی
[ریاضی]
telephone operation
U
عملکرد تلفن
telephone operation
U
طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation
U
کاردم زدن عمل تنفس
the four fundamental operation
U
چهارعمل اصلی
the machine is in operation
U
ماشین در گردش است ماشین دایر است
transfer operation
U
عمل انتقال
transformer operation
U
عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
unary operation
U
عمل یگانی
parallel operation
U
عملکرد موازی
nature of the operation
U
ماهیت عملیات
conversational operation
U
عملیات محاورهای
manual operation
U
عملیات دستی
manual operation
U
عمل دستی
majority operation
U
عمل اکثریت
logical operation
U
عملکرد منطقی
logical operation
U
عمل منطقی
logic operation
U
عمل منطقی
limiting operation
U
عملیات محدودکننده
intruder operation
U
تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
method of operation
U
روش کار
method of operation
U
طرز کار
method of operation
U
عملکرد
nand operation
U
عمل نقیض و
n ary operation
U
عمل N تاییN
n adic operation
U
عمل N تاییN
multijob operation
U
عملیات چند کاره
monadic operation
U
عملکرد یگانه
monadic operation
U
عملکرد تکین
molding operation
U
قالب کاری
molding operation
U
فرم کاری
milling operation
U
فرزکاری
rescue operation
U
عملیات نجات
destructive operation
U
عملیات مخرب
emergency operation
U
بهره برداری اضطراری
component operation
U
عناصر عملیاتی
computer operation
U
عملکرد کامپیوتری
dyadic operation
U
عملکرد دوتایی
dyadic operation
U
عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
dyadic operation
U
عمل دوتایی
duplex operation
U
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com