English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subject to your approval U موکول به تصویب شما
subject to your approval U اگرشما تصویب نمایید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approval U تصویب
approval U نوعی فروش که در آن خریدار در صورت رضایت پور را می پردازد
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U توافق برای استفاده از چیزی
on approval U خرید کالا به شرط
on approval U به شرط
on approval U مشروط به رضایت خریدار
approval U تنفیذ
approval U اجازه
approval U موافقت
approval U تجویز
on approval U به شرط تائید
approval U تایید
approval U تصدیق
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
goods on approval U تحویل کالا به شرط قبولی کالاهای مشروط
approval to the treaty U معاهدهای را تصویب کردن
approval of plan U تصویب نقشه
administrative approval U موافقتنامه اداری
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
meet of approval of U به تصویب ..... رسیدن
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
silent approval U تقریر
silent approval U سکوت علامت تائیدتوسط معصوم
social approval U تایید اجتماعی
quality control approval U تایید کنترل کیفیت
subject U مطلب
subject U جوهر واساس
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
on the subject of U در خصوص
subject U در خطر
subject U رعایا موضوع
subject U تبعه
subject U اتباع
subject U تحت تسلط
subject U تحت مادون
subject U موکول به
subject U مطلب زیرموضوع
subject U مبحث موضوع مطالعه
subject U شخص
subject U فرد
subject U شیی موضوع
subject U مبتدا
subject U فاعل
subject U نهاد
subject U درمعرض
subject U مضمون
subject U ازمودنی
subject U مشروط
subject U موضوع
subject U در معرض قرار دادن
subject U تابع
subject U تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject U مطیع کردن
subject [topic] U عنوان
to be subject to an attachment U مشمول توقیف بودن
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
subject to tuberculosis U مستعد سل
to expatiate on a subject U راجع یک موضوع زیادگویی کردن
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
wide of the subject U از موضوع پرت خارج ازموضوع
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
Let's drop the subject. U از این موضوع صرف نظر کنیم .
subject [topic] U موضوع
subject to the law U تابع یامطیع قانون
subject to the flood U دستخوش سیل
nominative subject U اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
subject and predicate U مسند الیه و مسند
it is not subject to review U دران روا نیست
it is not subject to review U تجدید نظر
subject and predicate U مبتداو خبر
subject and predicate U موضوع و محمول
subject in hand U مانحن فیه
subject index U فهرست موضوعی
subject of debate U موضوع دعوی
subject matter U مطلب موضوع
subject matter U موضوع اصلی
subject to being unsold U فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
subject to being unsold U مشروط براینکه
subject schedule U برنامه جزء جزء
subject schedule U برنامه موضوعی
subject of hire U مورد اجاره
deviate from the main subject U از موضوع خارج شدن
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
to revisit a subject of research U سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
subject to the british rule U تحت تسلط دولت انگلیس
subject to the british rule U تابع حکومت انگلیس
to grind a person in a subject U مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
To bring up a topic . To introduce a subject . U مطلبی راعنوان کردن
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument). U موضوع بحث وصحبت ما
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com