Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stroke judge
U
حرکتتوام بادستوپایحرفهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
judge
U
فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge
U
خبره
judge
U
قضاوت کردن
judge
U
داوری کردن فتوی دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
judge
U
قاضی دادرس
judge
U
کارشناس
judge
U
قاضی
judge
U
داور
judge
U
داوری کردن
judge
U
دادرس
judge
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
U
حاکم
To go alone to the judge .
<proverb>
U
تنها به قاضى رفتن.
field judge
U
داور میدان
ground judge
U
داور زمین شمشیربازی
impeachment of a judge
U
رد دادرس
judge advocate
U
قاضی عسکر
judge advocate
U
وکیل مدافع
judge advocate
U
ضابط دادگستری
judge advocate
U
اقامه کننده دعوی
placing judge
U
داور خط پایان
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
patrol judge
U
داور برج طول مسیر اسبدوانی
judge by appearances
U
حکم به فاهر کردن
back judge
U
داور در محوطه دفاعی
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
paddock judge
U
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
puisne judge
U
دارو جز
service judge
U
داورسرویس
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
U
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
One must not judge by appearances .
U
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
turning judge
U
داوربرگشت
side judge
U
راهعبورجانبی
net judge
U
داورتور
line judge
U
خطداوری
puisne judge
U
قاضی پایین رتبه دادرس جز
judge's stand
U
جایگاهداوری
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
can not judge a book by its cover
<idiom>
U
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
net cord judge
U
داور تور
judge advocate general
U
رئیس دادگاه نظامی
judge advocate general
U
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
judge made law
U
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
foot fault judge
کمک داور
personal knowledge of the judge
U
علم قاضی
People tend to judge by appearances .
U
عقل مردم به چشمشان است
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
to stroke any one down
U
کسیراازقهریاغضب درپایین اوردن
stroke
U
ضربه با کنترل
to stroke any one down
U
خشم کسیرافرونشاندن
stroke
U
ضربه
[ماشین تحریر]
on the stroke
U
سر وقت
on the stroke
U
بموقع
stroke
U
ضربت
stroke
U
سکته
stroke
U
ضربه خفیف
stroke
U
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
U
کوبه
stroke
U
مرحله
stroke
U
کورس
stroke
U
ضربه مهارشده
stroke
U
ضربه باکنترل
stroke
U
فشار با پا
stroke
U
راندن کمتر از فرفیت
down stroke
U
ضربه رو به پایین
stroke
U
سرکش گذاردن
stroke
U
زدن
stroke
U
لطمه
stroke
U
ضرب حرکت
stroke
U
تکان
stroke
U
لمس کردن دست کشیدن روی
stroke
U
زمان
stroke
U
ضربه
stroke
U
ضربه زدن
stroke
U
یک قلم یا قلمو برای رسم روی صفحه .2-ضخامت حرف چاپ شده
stroke
U
1-ضخامت
stroke
U
نوازش کردن
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
two stroke engine
U
موتور دو زمانه
trudgen stroke
U
دست کرال و پای قیچی
under arm stroke
U
ضربه پایین دست
trudgen stroke
U
شنای کرال
stroke writer
U
ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
stroke play
U
مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
variable stroke
U
پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
free stroke
U
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
stroke
[guitar]
U
زدن
[گیتار]
[موسیقی]
induction stroke
U
مرحله تنفس
hair stroke
U
نازک کاری درخوشنویسی
crawl stroke
U
مراحلکلار
butterfly stroke
U
شنایپروانهبرگشت
rest stroke
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
four stroke cycle
U
دوره چهار زمانه
backhand stroke
U
ضربت چوگان از پشت سر
butt stroke
U
ضربه با ته قنداق
butt stroke
U
سخمه ته قنداق
cross stroke
U
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cutting stroke
U
امتداد برش
cutting stroke
U
ضربه برش
downward stroke
U
ضربه رو به پایین
intake stroke
U
مرحله مکش
intake stroke
U
مرحله تنفس
induction stroke
U
مرحله مکش
exhaust stroke
U
مرحله اگزوز
exhaust stroke
U
مرحله تخلیه
hair stroke
U
خط نازک بالا یا پایین حروف نوشته یا چاپی
ground stroke
U
ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
four stroke engin
U
موتور چهارزمانه
four stroke engine
U
موتور چهار زمانه
four stroke cycle
U
سیکل چهار زمانه
exhaust stroke
U
ضربه خروجی
back stroke
U
ضربه برگشت پیستون
stroke hole
U
بخشی از بازی گلف که درانجا امتیاز اضافی به حریف ضعیف داده میشود
heat-stroke
U
گرمازدگی
heat stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
piston stroke
U
ضربه پیستون
heat stroke
U
گرمازدگی
power stroke
U
مرحله قدرت
pump stroke
U
ضربه پمپ
pump stroke
U
حرکت پمپ
overhead stroke
U
ضربه از بالای سر
master stroke
U
هنر نمایی
heat-stroke
U
گرماگرفتگی غش در اثر گرما
compression stroke
U
ضربه تراکم
master stroke
U
شاهکار
key stroke
U
ضربه زدن به کلید
master stroke
U
استادی
single stroke bell
U
زنگ تک ضربه
gallery hit or stroke
U
ضربه یاضربت نمایان
8 oclock sharp . On the stroke of 8.
U
بلیط دوسره
opposit stroke pistons
U
پیستون مقابل گرد
8 oclock sharp . On the stroke of 8.
U
سر ساعت هشت
A blood horse needs only one stroke of the whip .
<proverb>
U
اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com