Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
striker wheel
U
چرخهضارب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
U
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
striker
U
زننده
non striker
U
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
striker
U
بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker
U
توپ زن هنگام دفاع از میله
striker
U
کروکه بازی که نوبت اوست
striker
U
فوروارد
striker
U
مهاجم
striker
U
ساعت زنگی
striker
U
اعتصاب کننده
striker
U
چخماق
striker
U
ضارب
striker
U
چکش ضارب
striker
U
دانش اموز
hunger-striker
U
اعتصاب غذا کننده
[زن ]
[مرد]
hunger striker
U
کسیکهدراعتصابغذاباشد
hung striker
U
ضارب چاشنی معیوب نارنجک
hung striker
U
چاشنی عمل نکرده نارنجک
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
U
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
third wheel
U
سومینچرخدنده
wheel
U
چرخ سمباده
four wheel
U
چهارچرخه
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
fifth wheel
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
fifth wheel
U
چرخپنجم
wheel
U
اتحادیه ورزشی
be a fifth wheel
<idiom>
U
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
U
دوک نخ ریسی
wheel
U
چرخ نخ ریسی
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
U
ساسایی
wheel
U
رل ماشین
wheel
U
چرخ
wheel
U
دور
wheel
U
چرخش
He's a fifth wheel.
U
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel
U
چرخیدن
wheel
U
گرداندن
wheel
U
چرخ طایر
wheel
U
گردش ناو
wheel
U
جاروب کردن با پا
fourth wheel
U
چهارمینچرخهای
chain wheel B
U
زنجیریچرخهیب
banding wheel
U
چرخهچرخنده
centre wheel
U
چرخهمیانی
pitch wheel
U
چرخکوککردن
chain wheel A
U
زنجیریچرخهیA
spoked wheel
U
چرخاسبوکد
modulation wheel
U
چرختعدیلصدا
main wheel
U
چرخاصلی
large wheel
U
چرخبزرگ
drive wheel
U
چرخدنده
rotating wheel
U
چرخهدوار
hand-wheel
U
چرخدستی
press wheel
U
چرخفشار
front wheel
U
چرخجلو
escape wheel
U
دندهخلاص
adjustment wheel
چرخ متحرک
wheel load
U
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator
U
نشانگر سکان
wheel horse
U
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel chair
U
صندلی چرخ دار
wheel center
U
مرکز چرخ
wheel bearing
U
بلبرینگ چرخ
wheel base
U
فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
water wheel
U
چرخاب
water wheel
U
دولاب
two wheel tractor
U
تراکتور دوچرخه
turbine wheel
U
چرخ توربین
trick wheel
U
اطاق اسکان
wheel mode
U
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel pressure
U
فشار چرخ
catherine wheel
U
رجوع شود به pinwheel
worm wheel
U
چرخ دنده حلزونی
worm wheel
U
دنده کرمی شکل
worm wheel
U
پیچ حلزونی
wheel wright
U
چرخ ساز
wheel sucker
U
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel spoke
U
پره چرخ
wheel spanner
U
چرخ کش
wheel shaft
U
میله چرخ
wheel satellite
U
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel puller
U
چرخ کش
wheel printer
U
چاپگر چرخ دوار
trick wheel
U
چرخ سکان
wheel barrow
U
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
wheel barrow
U
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
dog-wheel
U
دماغه
dog-wheel
U
استوانه
cathedrian wheel
U
پنجره چرخی
spinning wheel
U
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel gloves
U
دستکش رانندگی
brake wheel
U
چرخ دندانه دار
toothed wheel
U
چرخ دندانه دار
cog wheel
U
چرخ دنده
cogged wheel
U
چرخ دنده
cogged wheel
U
چرخ دندانه دار
adjustable wheel
U
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
U
چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal
<idiom>
U
wheel trim
U
قالپاق
wheel tractor
U
فرمانتراکتور
wheel head
U
سرچرخدنده
wheel cylinder
U
سیلندرچرخدنده
wheel chock
U
مانعچرخ
turning wheel
U
چرخهسفالگری
cast wheel
U
چرخ ریختگی
steered wheel
U
چرخ هدایت شده
forged wheel
U
چرخ آهنگری شده
wheel brace
U
آچار چرخ خودرو
wheel wrench
U
آچار چرخ خودرو
to spin a wheel
U
چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel.
U
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel
U
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
buckled wheel
U
چرخ خم شده
[تاب خورده]
tracing wheel
U
چرخهترسیم
hand wheel
U
چرخ دستی
fly wheel
U
چرخ لنگر
ferris wheel
U
چرخ فلک
ferris wheel
U
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
U
چرخ سمباده
driving wheel
U
چرخ گرداننده
driving wheel
U
چرخ محرک
daisy wheel
U
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel
U
چرخ سمباده
fly wheel
U
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
U
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
gyro wheel
U
rotor gyro
grinding wheel
U
چرخ سنباده
grinding wheel
U
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
U
چرخ سمباده
gear wheel
U
چرخ دنده
gear wheel
U
چرخ دندانه دار
activity wheel
U
گردونه فعالیت
free wheel
U
حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake
U
ترمز چهار چرخ
crown wheel
U
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel
U
صفحه تنظیم کننده
control wheel
U
صفحه کنترل
abrasive wheel
U
چرخ سمباده
steering wheel
U
غربالک
steering wheel
U
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
U
چرخ فرمان
steering wheel
U
رل
spare wheel
U
چرخ زاپاس
spinning wheel
U
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
U
چرخ طیار
spinning wheel
U
دوک نخ ریسی
spinning wheel
U
چرخ نخ ریسی
four-wheel drive
U
محرک چهار چرخ
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
all wheel drive
U
محرک تمام چرخها
color wheel
U
گردونه رنگ امیزی
cog wheel
U
چرخ دندانه دار
chain wheel
U
چرخ زنجیر
capstan wheel
U
چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel
U
چرخ دوار
buffing wheel
U
چرخ سنباده
buff wheel
U
چرخ سنباده
break wheel
U
چرخ قطع
brake wheel
U
ترمز چرخها
band wheel
U
چرخ تسمه خور
balance wheel
U
رقاص ساعت
four wheel drive
U
محرک چهار چرخ
print wheel
U
چرخ چاپ
split wheel
U
چرخ نیمه یا نصفه
persian wheel
U
دولاب
persian wheel
U
چرخاب
spoke wheel
U
چرخ پره دار
paddle wheel
U
چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
overshot wheel
U
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
trailing wheel
U
چرخ عقب
mill wheel
U
چرخ یا پره اسیاب
split wheel
U
نیم چرخ
short wheel
U
خودرو شاسی کوتاه
potter wheel
U
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
potter's wheel
U
چرخ کوزه گری
planet wheel
U
چرخ دنده چرخان بدورمحور
pin wheel
U
درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
ratchet wheel
U
چرخ ضامن
ratchet wheel
U
چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
ratchet wheel
U
اچار ضامن دار
rear wheel
U
چرخ عقب
pin wheel
U
چرخ و فلک کوچک
sprocket wheel
U
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
impluse wheel
U
چرخ فشار مستقیم
idler wheel
U
چرخ طیار
suspension wheel
U
چرخ یدک
idler wheel
U
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
toothed wheel
U
چرخه دندانه دار
magnet wheel
U
چرخ گردنده
the turn of a wheel
U
گردش چرخ
the rim of a wheel
U
دوره چرخ
the man at the wheel
U
راننده
suspension wheel
U
چرخ تعلیق خودرو
fly wheel
U
چرخ طیار
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...