Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stop press
U
خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in the press
U
زیر چاپ
press
U
فشاراوردن
press
U
عصاره گرفتن
press
U
فشردن
press
U
له کردن
press
U
فشار دادن
press
U
قفسه
press
U
فشار دادن با انگشتان
press-up
U
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
to press up
U
سوی بالافشار دادن
to press up
U
با فشار بالابردن
in the press
U
تحت طبع
press up
U
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
press
U
مطبوعات
press
U
چاپ
press
U
فشردن زور دادن
press
U
فشار
press
U
جمعیت
press
U
وارداوردن
press
U
مطبوعات جراید
press
U
مطبعه
press
U
ازدحام
press
U
ماشین چاپ
press
U
ازدحام کردن اتوزدن
press
U
دستگاه پرس
press
U
چاپ فشار
press
U
بالا زدن وزنه از روی سینه به بالای سر
press
U
فشار روی دفاع
press
U
قاب راکت تنیس
press
U
تاکتیک دفاعی فشرده
press
U
دستگاه فشار
press
U
عامل موثر
press
U
ماشین فشار
press
U
دادن
moulding press
U
منگنه
power press
U
پرس
mechanical press
U
پرس
liberty of the press
U
ازادی مطبوعات
letter press
U
نوشته وابسته به عکسها
letter press
U
مواد چاپی
legg press
U
تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
need press theory
U
نظریه نیاز- فشار
oil press
U
چرخ روغن گیری
press cast
U
ریختن تحت فشار
press campaign
U
مبارزه مطبوعاتی
press brake
U
پرس خمشی
press board
U
مقوای فشرده
press bed
U
بخش زیرین پرس
press attache
U
وابسته مطبوعاتی
pneumatic press
U
پرس بادی
plate press
U
پرس صفحه باتری
oil press
U
دستگاه عصاری
percussion press
U
پرس ضربهای
yellow press
U
مطبوعات جنجالی
hydrostatic press
U
منگنه ابی
press report
U
گزارش خبری
freedom of the press
U
ازادی نگارش
freedom of the press
U
ازادی مطبوعات
forging press
U
پرس چکش کاری
folding press
U
پرس خم کاری
filter press
U
صافی فشاری
extrusion press
U
اشترانق پرسه
to press ahead with
U
با زور ادامه دادن
hydraulic press
U
پرس هیدرولیکی
hot press
U
پرس کردن گرم
hot press
U
مهره
hot press
U
منگنه ماشین اهار
hot press
U
مهره کشیدن
hot press
U
جلادادن
hot press
U
برق انداختن
hot press
U
اهار زدن
drop press
U
پتک خودکار اهنگری
wine press
U
چرخشت
press chamber
U
حفرهفشار
straightening press
U
پرس مستقیم کنی
press wheel
U
چرخفشار
press corps
U
گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
press cutting
برش دهنده فشاری
press officer
U
سخنگوییکارگانیاموسسه
To press ones luck .
U
لگد به بخت خود زدن
to press charges against someone
U
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
press bar
U
دستهفشار
pollen press
U
فشارگرده
lithographic press
U
چاپزغالی
treadle press
U
ماشین چاپ پایی
to send to the press
U
برای چاپ فرستادن
to press the button
U
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
to press for an answer
U
با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to press back
U
با فشار عقب بردن
to press against any thing
U
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
etching press
U
ماشینچاپقلمزن
garlic press
U
سیرخودکن
solids press down
U
اجسام جامد سوی
solids press down
U
دج ها سوی پایین فشار می اورند
press mark
U
علامتی که جای کتاب رادرقفسههای کتابخانه نشان میدهد
press law
U
قانون مطبوعات
press key
تکمه فشاری
press hot
U
فشردن گرم
press gallery
U
لژ نمایندگان مطبوعات
press gallery
U
جای ویژه مخبرین جراید درمجلس
tiger press
U
حرکت از بالانس ساق دست به روی کف دست
press fit
U
پرس شده
press part
U
بخش فشرده
press vice
U
منگنه
punch press
U
پرس منگنه
sewing press
U
ماشین کتابدوزی
in the press conference
U
در مصاحبه مطبوعاتی
screw press
U
منگنه
screw press
U
قید
rolling press
U
الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
punching press
U
پرس سوراخ کننده
press casting
U
ریخته گری فشاری
drill press
U
دستگاه مته
briquetting press
U
پرس متعادل یا بالینگ پرس
press box
U
لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
press-ups
U
از حالت زاویه به بالانس کشیدن
bench press
U
پرس میزی
c frame press
U
پرس با قالب "سی " شکل
printing press
U
ماشین چاپ
die press
U
فشردن
press gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
press agent
U
مامور اگهی و تبلیغ
cabbaging press
U
پرس هیدرولیک
cutting press
پرس قطع کننده
[مهندسی]
crank press
U
پرس کششی اهرم
copying press
U
منگنه سوادبرداری
press release
U
مطلب مطبوعاتی
press releases
U
مطلب مطبوعاتی
clothes press
U
گنجه جا رختی
press boxes
U
لژ مطبوعاتی جایگاه گزارشگران
baling press
U
پرس متعادل
drill press
U
متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
press-ganged
U
دسته مامور جلب مشمولین
press-gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
press conference
U
مصاحبه مطبوعاتی
drawing press
U
پرس کششی
press-ganging
U
دسته مامور جلب مشمولین
press conferences
U
مصاحبه مطبوعاتی
press-gang
U
دسته مامور جلب مشمولین
clean and press
U
حرکت پرس وزنه برداری
gutter press
U
نگارش هایامطبوعات پست
baling press
U
بالینگ پرس
press gangs
U
دسته مامور جلب مشمولین
stop
U
متوقف کردن ایستگاه
stop
U
مکث
stop
U
ایستادن
non-stop
U
بیتوقف
stop out
U
دیر به خانه آمدن
[شب]
stop-go
U
رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
stop
U
از کار افتادن مانع شدن
stop
U
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
U
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop
U
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
U
ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop
U
لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop
U
جلوگیری منع
Stop here, please.
لطفا همینجا نگه دارید.
stop and go
U
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop
U
بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop
U
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
U
توقف
stop by
<idiom>
U
ملاقات کردن
to stop
[doing something]
U
ایستادن
[از انجام کاری]
stop
U
توقف انجام کار
to stop
[doing something]
U
دست کشیدن
stop off
<idiom>
U
توقف بین راه
stop over
<idiom>
U
شب بین راه ماندن
to stop
[doing something]
U
نگاه داشتن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
non-stop
U
یکسره
stop
U
نگاه داشتن
stop
U
سدکردن
to come to a stop
U
متوقف شدن
[مهندسی]
stop
U
تعطیل کردن
stop
U
انجام ندادن عملی
to come to a stop
U
از کار افتادن
[مهندسی]
stop
U
منع
non-stop
U
پیوسته
to come to a stop
U
ایستادن
[مهندسی]
stop
U
ایست
non-stop
U
یک ریز
non-stop
U
مدام
stop
U
ایستاندن
non-stop
U
بیوقفه
non-stop
U
پایسته
Last stop. All out.
U
آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن.
[حمل و نقل]
stop
U
خواباندن بند اوردن
stop
U
توقف منزلگاه بین راه
until stop
[up to the stop]
U
تا جای توقف
stop
U
استوپ داور بوکس
stop
U
ناک دان
stop
U
ایستادن توقف کردن
stop
U
برخورد
t stop
U
روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
stop
U
ورجستن
stop
U
گیره
stop over
U
توقف کوتاه مدت
stop
U
ایستگاه نقطه
stop
U
مانع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com